پروژه دانلود

آخرین مطالب

۴۱۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه تحقیق شهرستان نطنز تحت pdf دارای 16 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه تحقیق شهرستان نطنز تحت pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه تحقیق شهرستان نطنز تحت pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه تحقیق شهرستان نطنز تحت pdf :

مقدمه:
شهرستان نطنز یکی از مناطق تاریخی و مهم استان اصفهان است ، بطور کلی این شهرستان که در مجاورت کویر قرار دارد بواسطه ارتفاع زیاد و دارا بودن مناطق کوهستانی سر سبز دارای مناطق کوهستانی سر سبز دارای مناطقی با آب و هوایی است که شباهت چندانی با کویر ندارد و دارای 3 نوع آب و هوای کوهستانی بیابانی و نیمه بیابانی است. شهر نطنز دارای آب و هوایی معتدل و فرح بخش می باشد که به دلیل وجود باغات متعدد و فضای سبز به باغ شهر معروف است.
از مناطق دیدنی و آثار تاریخی با ارزش و طبیعت زیبایی برخوردار است. وجود روستای تاریخی و با اهمیت ابیانه در این منطقه به همراه چندین مسجد تاریخی و مهم با مهاری جالب و دیدنی نطنز را به لحاظ گردشگری در ردیف مناطق معروف استان قرار داده است.
شغل مردمان نطنز کشاورزی و دام داری است. در شهرستان نطنز صنایع دستی متنوعی تولید می شود که مهم ترین آنها فرش بافی ، سفالگری ، کارگاه چینی و سرامیک سازی ، ریسندگی و بافندگی و چاروق دوزی می باشد . قالی بافی از دیر باز در این ناحیه رواج داشته و قالی های نطنز اکثراً دارای طرح کاشان و نقش های لچک ، ترنج ، بادامی ، شاه عباسی ، افشان ، شاخه شکسته شکارگاهی ، اژدری و سلیمی هستند. به همین منظور چند سالی است که یک شرکت فرش در شهر نطنز تاسیس شده و قالی های صادراتی قابل توجهی عرضه می دارد.
با توجه به آثار بدست آمده و کوره های ذوب فلز مکشوفه پیشینه تاریخی این شهرستان را از هزاره چهارم قبل از میلاد (6000 ساله) تایید می نماید. این منطقه در ادوار دور به نطین و نطن (به معنی جای خوش آب و هوا به زبان پهلوی قدیم) مشهور بوده که بمرور زمان تغییر یافته است.
این شهرستان به لحاظ قدمت تاریخی دارای بیش از 300 آثار تاریخی است و جای جای آن چه در قسمت کوهپایه ای و چه در قسمت کویری جاذبه های گردشگری طبیعی فراوانی دارد.


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • علی محمدی
  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه مقاله رایگان بیهوشی و بی حسی تحت pdf دارای 5 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه مقاله رایگان بیهوشی و بی حسی تحت pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه مقاله رایگان بیهوشی و بی حسی تحت pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه مقاله رایگان بیهوشی و بی حسی تحت pdf :

بیهوشی و بی حسی ، نداشتن احساس درد هنگام جراحی یا موقع تشخیص بیماری های دردناک است که معمولاً به وسیله داروهای مختلف ایجاد می شود .
بیهوشی عمومی برای جراحیهای بزرگ به کار می رود . معمولاً قبل از شروع آن به بیمار پیش دارو داده می شود تا آرام بگیرد و به خواب رود . در اتاق عمل ، پزشک متخصص بیهوشی از روش داخل وریدی یا استنشاقی برای بیهوش نمودن بیمار استفاده می کند .
در این روش ، نخست داروهای بیهوشی از راه لوله ی باریکی به نام انژیوکت که در سیاهرگی در بازو یا دست قرار داده شده است، به جریان خون تزریق می شود .
در شیوه استنشاقی ، بیمار گاز بیهوش کننده را از طریق ماسک صورت تنفس می کند و ریه ها گاز بیهوشی را به جریان خون منتقل می کنند .
پس از القای بیهوشی ، برقراری تنفس معمولاً به وسیله لوله ای که به آرامی از راه دهان به نای وارد می شود صورت می پذیرد .
در لحظات ابتدایی دریافت دارو یا گاز بیهوشی ، صداها بلندتر شنیده می شود و به تدریج با افزایش مقدار داروی بیهوشی در مغز ، سرگیجه ، خواب آلودگی و بلافاصله بیهوشی کامل حادث می شود.
در مدت جراحی ، متخصص بیهوشی ممکن است داروها را تجدید کند یا داروهای دیگری برای ادامه بیهوشی و بی دردی به بیمار بدهد .
در حین بیهوشی فعالیت های بدن کـُند می شود و تنفس در دستگاه بیهوشی برقرار می شود. بجزعمق بیهوشی ، ضربان قلب، دمای بدن و فشارخون که علائم حیاتی هستند توسط متخصص بیهوشی به طور مداوم ، تا وقتی که جراحی به اتمام برسد ، بررسی می شود .
در بی حسی موضعی ، متخصص بیهوشی ، داروی بی حسی را به موضع مناسب تزریق می نماید . البته این داروها به صورت پماد، کرم ، قطره یا اسپری نیز وجود دارند که در موارد لازم استفاده می شوند .
در بی حسی منطقه ای داروی بی حس کننده ، یا در اطراف مایع نخاع کمری تزریق می شود که در این حالت بسته به وضعیت بیمار تمام نیمه ی پایین بدن یا فقط یک طرف بدن بی حس می شود ؛ یا این که دارو در فضای مجاور پوشش طناب عصبی تزریق می شود ، در این حالت پیام درد از نیمه ی پایینی بدن ارسال نمی شود ولی در عین حال بیمار می تواند حرکت نماید . در بی حسی موضعی و منطقه ای معمولاً داروی آرام بخشی نیز به بیمار داده می شود .

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • علی محمدی
  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه مقاله در مورد انقلاب اسلامی ونظریه های انقلابی تحت pdf دارای 48 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه مقاله در مورد انقلاب اسلامی ونظریه های انقلابی تحت pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه مقاله در مورد انقلاب اسلامی ونظریه های انقلابی تحت pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه مقاله در مورد انقلاب اسلامی ونظریه های انقلابی تحت pdf :

انقلاب و تحولات اجتماعی همواره در جوامع مختلف بشری و در طول تاریخ زندگی او، حادث شده است و آدمی برای تغییر وضع موجود تا رسیدن به وضع مطلوب همواره در تلاش و کوشش بوده است . تکاپوی انسان در رسیدن به کمال مطلوب ، اندیشه ظرف مناسب این پویش را در ذهن او متبادر ساخته و آدمی برای رسیدن به آن کمال ، نیازمند به محیط اجتماعی مطلوب ، انسانی و

متکی بر قوانین لایتغیر الهی بوده ، این کمال جویی و خداخواهی فطری او پایه و اساس همه حرکات ، جنبشها و انقلابات است . خواه این انقلابات به نام طبقه کارگر، به نام آزادی ، به نام بورژوازی و یا مستقیما به نام پروردگار باشد، نهایتا خواست فطری انسان بر آزادی خواهی ، عدالت جویی و برابری طلبی است و تقریبا همه انقلابات در راس خواسته های خود آزادی ، عدالت و برابری را قرار داده اند. انقلاب اسلامی ایران ، به عنوان یکی از شکوهمندترین انقلابات دنیا و به عنوان یکی از بزرگترین و فراگیرترین آنها، در دنیا، همواره مورد توجه صاحب نظران بوده است . به این خاطر تحلیل ها، تبیین ها و توصیف های متعددی از آن به عمل آمده است . بدیهی است که همه تبیین ها و تحلیل ها مستدل ، منطقی و همه جانبه نبوده و کاستی ها و نواقصی را نیز در بردارد. این مساله نخست به دلیل فطرت پدیده های اجتماعی است که دید محدود آدمی به مکان و زمان را، به روی همه عوامل و شرایط موثر بر یک پدیده نمی گشاید و دوم به دلیل این که کانال دریافت مواد اولیه تحقیق درباره انقلاب اسلامی هر یک از تحلیلگران متفاوت بوده و بعضا پیشداوری ها و پیش فرض های نادرست نیز بر این «جامع ندیدن» نقش داشته است . ضمن این که پدیده انقلاب اسلامی با عظمت و پیچیدگی و چند لایه ای بودنش ، امکان یک بررسی همه جانبه بی طرفانه ، علمی و مستدل را کمتر فراهم می کند و یا حداقل به ظرف زمانی چندین ساله و مطالعه منابع بسیار و برخورداری از دانش های مختلف جامعه شناسی ، تاریخ فلسفه ، علوم دینی ، علوم تربیتی ، سیاسی و علم روان شناسی است که نیاز دارد یک گروه تحقیقی کارآزموده و علاقه مند را می طلبد؛ چرا که تحقیق فوق از نوع یک تحقیق میان رشته ای است که با همکاری تنگاتنگ همه متخصصان امور فوق امکان پذیر و میسر می شود. با توجه به مطالب فوق ، در بررسی حاضر که مطالعه انقلاب اسلامی و نظریه های انقلاب و سپس تقابل آنها بایکدیگر مدنظر بود، کوشش وافری به عمل آمده است تابتوان انقلاب اسلامی را به صورت جامع دیده و از ابعاد مختلف بررسی شود. لذا برای وارد شدن به بحث انقلاب ، بی مناسب نیست که ابتدا تعریف انقلاب را از فرهنگ معین از نظر بگذرانیم : «انقلاب از نظر لغوی به معنای تغییر ، تحول ، برگشتگی و تبدیل است و از بعد سیاسی به معنای شورش عده ای برای واژگون کردن حکومت موجود و ایجاد حکومتی نو است». مراجعه به قرآن به عنوان کتاب آسمانی ما مسلمانان و اخذ ایده از آن منبع و مخزن گنجهای آسمانی درخصوص انقلاب نیز، اجتناب ناپذیر می نماید: از نظر قرآن ، تاریخ (و البته مجموعه مخلوقات) به هرطرف که بروند خدا را از هدفش باز نمی دارند و خدا بر کار خود سوار و پیروز است (والله غالب علی امره) به علاوه تاریخ در نهایت امر به سوی امن و نعمت و رفاه و استخلاف صالحان در زمین میل خواهد کرد. این میل را قرآن از قانون علمی استنباط نکرده است . بلکه این نوعی غیبگویی است که فقط از خداوند و پیامبران ساخته است و بس . در این رابطه آیه سوره قصص وعده می دهد، مومنان و نیکوکاران در زمین پیروز خواهند شد و به امن و ایمان خواهند رسید. (سوره قصص ، آیه 4) از بحثهای فوق چنین مستفاد می شود که اگر عوامل ایجادی انقلاب را به دو دسته کلی بیرونی و درونی تقسیم کنیم ، می توان چنین نتیجه گرفت که در دین اسلام به عوامل درونی اصالت داده می شود و عوامل بیرونی ناشی از وجود عوامل درونی تلقی شده است . قرآن ، سنت و قانون خداوند را لایتغیر می داند و این قانون را برای همه زمانها و در همه مکانها در صورت وجود شرایطی که ذکر می کند ، پایدار می داند و به نوعی ، به تکرار شرایط و قانون الهی اشاره کرده است . (مقایسه میزان تطابق عوامل انحطاط دول ابن خلدون با داده های تاریخی – اجتماعی ایران اخضری فروغ السادات ، ص 9-13) الهام گرفتن از قرآن و پیشوایان دینی ، ما را به تبیین و تحلیل علل و عوامل بروز انقلابات رهنمون کرده و چراغی فروزان فرا راه بررسی و تفحص در انقلابات ، روشن می کند. باشد تا به مدد این چراغ فروزان از این بررسی مقصود نهایی حاصل شود.

چالمرز جانسون
یکی از نظریه هایی که در مکتب کارکردی درباره انقلاب عرضه شده است ، نظریه چالمرز جانسون است . به نظر وی انقلاب را می بایست در زمینه سیستم های اجتماعی مطالعه کرد و اساسا جامعه شناسی ثبات پیش از جامعه شناسی انقلاب می آید. در درون یک سیستم اجتماعی متعادل ممکن است تغییراتی پدید آید و در نتیجه تعادل سیستم به هم بخورد. تغییر اساسا 4منبع دارد :
1- منابع خارجی تغییر در ارزشها، مانند ورود عقاید وایدئولوژی های خارجی به درون جامعه متعادل.
2- منابع داخلی تغییر در ارزشها، مثل پیدایش عقاید ویا مصلحان در درون نظام.
3- منابع خارجی تغییر در محیط ، مانند تاثیری که انقلاب صنعتی بر جوامع گوناگون گذاشت.
4- منابع داخلی تغییر در محیط ، مانند رشد جمعیت ویا پیدایش گروههای جدید به نظر جانسون ممکن است این تغییرات از طریق اعطای امتیازات و یا پذیرش تحولات ، کنترل شوند ودرنتیجه تعادل میان محیط و ارزشها اعاده شود. اما اگر چنین کنترل به عمل نیاید ، وضعیتی پیش می آید که

نویسنده آن را «اختلالات چندگانه» (multipledysfunctions) می نامد. در این وضعیت که جامعه به خودی خود متعادل نیست ، گروه حاکم می بایست به اعمال زور جهت حفظ انسجام جامعه متوسل شود. نتیجه چنین سیاستی اتلاف منابع قدرت (powerdeflation) به وسیله رژیم است که بعلاوه موجب از دست رفتن مشروعیت سیاسی دستگاه قدرت می شود. بدین ترتیب گروه حاکمه سرسختی که زیربار پذیرفتن دگرگونی های نو نمی رود، با وضعیتی انقلابی مواجه می شود که مرکب از اختلالات چندجانبه و اتلاف منابع قدرت و خدشه در مشروعیت است . ازنظرساختاری و یا کارکردی ، این وضعیت شرایط لازم برای وقوع انقلاب را فراهم می کند. اما شرط کافی برای وقوع انقلاب ناتوانی گروه حاکم در کاربرد وسایل زور و سرکوب است . با ذکر این شرط اخیر، جانسون به نظریه سیاسی یا رئالیستی انقلاب نزدیک می شود؛ اما اساسا به نظر او انقلاب و تحول ساختاری ، نتیجه ناهماهنگی میان ارزشها و محیط است . (انقلاب و بسیج سیاسی – بشیریه حسین ، 1372، ص 52-53) نظر جانسون را می توان به طور خلاصه چنین بیان کرد: انقلاب وقتی روی می دهد که یک دولت مشروعیت ، اعتبار و اعتماد خود را پیش ملت خود از دست بدهد. این هنگامی اتفاق می افتد که دولت به ارزشهای اجتماعی حاکم در میان مردم توجه نکند. در نتیجه یک ناهماهنگی غیرکارکردی (dysfunction) بین نظام اجتماعی و دولت و یا نظام حاکم پیش می آید. یک نظام اجتماعی وقتی دچار بحران می شود که ارزشهای اجتماعی «سینکرونیزه» نشوند؛ یعنی مانند چرخ دنده های ماشین ، دنده ها جا نروند. این ناهماهنگی هنگامی پیش می آید که

ارزشهای جدید و نامتناسب با نظام اجتماعی (یعنی ارزشهای مغایر با ارزشهای سنتی) وارد جامعه می شوند. وقتی فرآیند و جریان انقلاب آغاز شود ، آن گاه این جریان توسط عوامل شتاب بخش تقویت می شود. مهمترین عوامل شتاب بخش عبارتند از :
1- پیدایش یک رهبر قوی الهام دهنده یا پیامبر.
2- تشکیل یک سازمان نظامی انقلابی مخفی.
3- شکست ارتش در یک جنگ که موجب تضعیف روحیه و سازمان آن شود. (توسعه و تضاد رفیع پور فرامر-توسعه 1377ص 42)

نسبت نظریه جانسون و انقلاب اسلامی
از نظر چالمرز جانسون ، مدرنیزه کردن جامعه و ورود فناوری جدید ، تحولات سریعی به بار می آورد که باعث ورود ارزشهای جدید نامتناسب با نظام اجتماعی (ارزشهای مغایر با ارزشهای سنتی) و عدم توجه دولت به ارزشهای جدید حاکم شده ، همچنین موجب ازدست دادن مشروعیت نظام می شود که ناهماهنگی غیرکارکردی نیز به وجود می آورد. حال اگر یک رهبر قوی و یا یک سازمان نظامی انقلابی وجود داشته باشد و یا بر اثر شرایطی ارتش دچار شکست و یا تضعیف روحیه شده باشد ، وقوع انقلاب در این جامعه اجتناب ناپذیر است . با توجه به نظر جانسون می توان گفت جامعه در شرف انقلاب اسلامی به صورتی مصنوعی و ناقص تحت مدرنیزه شدن قرار گرفته و فناوری جدید و مدرن وارداتی موجبات تحولات سریع در برخی از ابعاد جامعه شده که با خود ارزشهای جدید نامتناسب با نظام اجتماعی و مغایر با ارزشهای سنتی آورده بود. حکومت نیز

سرمست از تحولات صوری و نضج ارزشهای جدید در بین قشر نوکیسه و بی توجهی عمدی به ارزشهای سنتی جامعه ، مشروعیت خود را از دست داد که این موجب نوعی ناهماهنگی و عدم کارکرد مناسب بسیاری از پدیده های اجتماعی شد. در این هنگام وجود یک رهبری قوی (امام خمینی) و وجود یک مردم انقلابی باایمان و اعتقاد مذهبی در درجه اول و وجود یک سازمان شبه نظامی انقلابی (رقیق) در درجه دوم و ارتشی که ریشه مردمی داشت و از آنها جدا نبود و سران آن نیز تربیت نظامی مستقل از شخصیت شاه و امریکا نداشتند تا خود مستقل (در بین بی

تصمیمی های شاه و چراغ سبزهای امریکا) دست به اقدام زنند، فرآیند انقلاب اجتناب ناپذیر بود و سیل بنیان کن انقلاب همه آن دستاوردهای رژیم استبدادی را و همین طور هرم قدرت را از بین برد. به این ترتیب مدرنیزه کردن صوری جامعه توسط رژیم شاه ، ناهماهنگی ایجاد کرد و این ناهماهنگی خود به عنوان یکی از عوامل به وجود آورنده انقلاب اسلامی در ایران شد.

تحلیل گران سیاسی وانقلاب امام خمینی

به لحاظ تکوین و رشد انقلاب در شرایطی استثنایی و بهره‌گیری از تأییدات غیبی واعتماد دوجانبه آن براندیشه معنوی و عرفانی امام از سویی و برباور‌‌های عمیق مذهبی مردم از سوی دیگر،تحلیل‌گران سیاسی‌، مراکز اطلاعاتی وتحقیقاتی‌، و سازمان‌‌های جاسوسی قدرت‌‌های بیگانه که درارزیابی و سنجش تحولات جامعه ایران ومیزان موفقیت احتمالی رهبری مذهبی آن‌، معیار‌‌های تجربی و پوزتویستی رانصب العین خود قرار داده بودند وبر مبنای قواعد ماتریالیستی به ارائه تحلیل‌‌های جامعه‌شناسی می‌پرداختند‌، لذا از پیش‌بینی وقوع انقلاب اسلامی‌و شناخت ماهیت آن و شناخت شیوه تفکر و اندیشه انقلابی حضرت امام خمینی (ره) عاجز ماندند.
به تعبیر بلند حضرت امام (ره ) :«از اراده خدا بی خبر بودند! این کاری بود که خدا کرد معجز‌ ه ای بود که خدای تبارک وتعالی انجام داد.»
«سازمان سیا بعد از ارزیابی خود از وضعیت جامعه ایران درمرداد 57، اعلام نموده‌بودکه ایران دروضع انقلابی و یا حتی ما قبل انقلابی قرار ندارد ! وسازمان اطلاعاتی CIA نیز درارزیابی اطالاعاتی خود درتاریخ 28 سپتامبر 1978(6/7/57) اعلام کرد: انتظار می‌رود که شاه تا ده سال دیگر به طور فعال زمام قدرت را در دست داشته باشد !»
این در حالی بود که کارتر در سفر خود پیش از انقلاب اسلامی‌به ایران‌، ایران را جزیره ثبات و آرامش دریکی از پرسروصداترین نقاط دنیا خوانده بود !

سرعت پیروزی انقلاب الهی واسلامی‌ایران و رهبری بی‌نظیر حضرت امام (ره)آمریکا و قدرت‌‌های استکبار و صهیونیستی را به شدت آشفته و غافل‌گیر نمود و غربی‌ها بارها بر غیر مترقبه بودن تحولات ایران وعدم توانایی در شناخت ودرک حقیقت انقلاب اسلامی،اذعان نمودند.
براساس اسناد موجود درلانه جاسوسی آمریکا در تهران‌، مقامات اطلاعاتی و سیاسی آمریکا معتقد بودند:

«این انقلاب و پیش‌آمد‌‌های آن وضعیت ما را نابود کرد وافراد ما را پراکنده ساخت وسازمان و روش ‌های با ثبات مارا به هیچ و پوچ تبدیل کرد. »
آستانفلی ترنر، رئیس وقت سازمان سیا‌، درخصوص وقوع انقلاب اسلامی‌ایران معتقد بود :«سازمان سیا در پیش‌بینی دو مسئله شکست خورد :اول،تشکل تمامی‌گروه‌‌های مخالف شاه تحت رهبری یک رهبر 75 ساله تبعیدی. دوم‌، با وجود ارتش قوی توقع نداشتیم انقلاب به این سرعت پیروز شود. »
چنان‌که پال هنت (Pal Hunt) کشیش انگلیسی‌، که در دوران انقلاب اسلامی‌در اصفهان به سر می‌برد،به عنوان یکی از شهروندان غربی درخاطرات خود تلقی خود را از شرایط وقت ایران این گونه بیان می‌کند :«ما هرگز باور نمی‌کردیم ایران درآستانه یک انقلاب قرار داشته باشد. »
البته باید گفت :
«تعجب نیست برای آنها که ازمعنویت انقلاب اسلامی‌بی خبر بوده وهمیشه برای بررسی وتحلیل انقلاب‌ها معیار‌‌های جغرافیایی سیاسی واقتصادی خود را داشتند‌، علل و جوهره پیروزی انقلاب اسلامی‌مجهول و پنهان ماند.»

آن چه مسلم است «عدم درک این نهضت وانقلاب بزرگ از آغار تا پیروزی یک رسوایی عملی برای جامعه‌شناسی غرب ومقاله ای شرقی آن بود. »
هفته نامه آبزورو چاپ لندن طی مقال‌‌های به قلم یکی از نویسندگان انگلیسی دراشاره به همین واقعیت نوشت :
«غرب هرگز نفهمید که چرا شاه سقوط کرد و چرا یک روحانی توانست کشوری را درتب انقلاب بیفکند;وغرب را با احیاء بنیادگرایی اسلامی‌به لرزه درآورد. »
ماسیمو فینی روزنامه‌نگار معروف ایتالیایی هم در تحلیلی درهمین زمینه که در روزنامه ایتالیایی ایل جورنو به رشته تحریر درآورد می‌نویسد :
«حقیقت انقلاب اسلامی‌و تفکر امام خمینی(ره) بسیار عمیق است و جهان غرب از درک عمیق آن عاجز است. »
سخنان بوش رئیس جمهور آمریکا به نحوی دیگر واقعیت فوق را مبرهن می‌کند :
وی می‌گوید: «من از رئیس وقت سازمان سیا که به دلیل پیروزی انقلاب ایران از کار بر کنار شد، پرسیدم‌، ‌یعنی شما با این همه آدمی‌که در دنیا دارید با این تجهیزات فوق پیشرفته با این همه بودجه ای که صرف می‌کنید نتوانستید انقلاب مردم ایران را پیش بینی کنید ؟ او پاسخ به من گفت:
آن چه در ایران روی داده است یک «بی تعریف » است‌، کامپیوتر ‌های ما آن را نمی‌فهمند!»
شبهه افکنی در امتیاز‌‌های انقلاب اسلامی‌

شخصیت قدسی امام خمینی (ره) انقلاب اسثنایی را رقم زد که از ابعاد گوناگون خود را از سایر انقلاب ‌های بزرگ متمایز می‌ساخت «به راستی‌، انقلاب اسلامی‌که امام خمینی (ره)آن را رهبری کرده به هیچ یک از انقلاب ‌هایی که در قبل بر پا گردیده شبیه نیست. »
با وجود شواهد و دلایل موجود و غیر قابل انکار در تائید وجوه متمایز کننده انقلاب اسلامی‌از سایر انقلاب ها و امتیازات واضح و روشنی که اعترافات متعدد و صریح بسیاری از صاحب نظران بین المللی را در این زمینه موجب گشته است‌، ‌مدعیانی که با ارائه تحلیل ‌های سطحی و کم وزن خویش با اصرار بر نفی «استثنایی بودن انقلاب اسلامی‌» سعی در کاستن از بهای واقعی آن در زمینه سازی برای نیل به استنتاج ‌های باطل بعدی را داشته و اظهار می‌دارند :

«من این را یک مشکل جدی می‌بینم که تصور غالب این است که انقلاب ما به همه انقلاب ‌های دیگر فرق می‌کند.» یا از درک واقعی ماهیت انقلاب اسلامی‌و شخصیت بی بدیل حضرت امام خمینی (ره) عاجز و ناتوان هستند و یا عامدانه چشمان خود را بر خورشیدی بسته‌اند که شعاع انوار نافذش حتی دیدگان تحلیل گران بیگانه با اسلام و و دیانت ایران را به شدت به خود خیره نموده است‌، و باید گفت :«امروز کسانی که انقلاب اسلامی‌را با انقلاب ‌های پیشین جهان

مقایسه و نتیجه گیری می‌کنند‌، ‌دچار اشتباه بزرگ فکری و علمی‌هستند زیرا انقلاب اسلامی‌ما با انقلاب ‌های دیگر تفاوت ‌های اساسی دارد. »
تدا اسکوسپول، از اساتید معروف دانشگاه کمریج انگلستان، که تحقیقات گسترده ای درابره انقلاب فرانسه‌، ‌روسیه و چین دارد، می‌گوید:
« سر نگونی رژیم شاه از دیدگاه دوستان آمریکایی شاه گرفته تا روزنامه نگاران سیاست مداران و حتی جامعه شناسان امثال من یک حادثه عظیم و باور نکردنی بود.»
وی با صراحت تمام افزود :
« زیرا انقلابی که در ایران رخ داد به نظر من خارج از قواعد انقلاب ‌های دیگر بود و اعتراف می‌کنم که این انقلاب نظریات مرا نیز درباره انقلاب فرانسه‌، روسیه و چین عرضه کرده بودم بی اعتبار کرد. »
ایشان اضافه کرد :« چاره ای جز پذیرش این نکته وجود ندارد که انقلاب ایران حتی از لحاظ انگیزه ‌های اصلی ایجاد آن منحصر به فرد بوده و کاملا از سایر انقلاب‌ها جدا می‌باشد »
نشریه اونیتا ارگان حزب کمونیست ایتالیا هم در بدو پیروزی انقلاب اسلامی‌ با ارائه تحلیلی از جریان انقلاب اسلامی‌نوشت :

« این انقلاب با هیچ یک از ضابطه ‌های عادی نمی‌خواند و ما را به بررسی و مطالعه بسیار دقیقی دعوت می‌کند.
تلاش تحلیل گران برای شناخت انقلاب اسلامی‌و تفکرامام خمینی (ره )
انقلاب اسلامی‌با تکیه بر سیزده قرن پشتوانه فکری و فرهنگی اسلام و تشیع وپیوند عمق آن با شخصیت ممتاز امام (ره) شرایطی را پدید آورده است که امروزه بسیاری از تحلیل‌گران جهانی به شدت در تب و تاب دست یابی به تحلیلی جامع از واقعیت عظیم انقلاب اسلامی‌و نظریه عمیق ولایت فقیه و وقوف بر رمز و راز پیام ‌های معنوی‌، ‌سیاسی‌، ‌اجتماعی و.. .امام خمینی (ره) می‌باشند.
برای دست‌یابی به درکی روشن ازواقعیت مذکور می‌توان به عنوان نمونه

از بررسی «تأثیرات انقلاب اسلامی‌و حضرت امام (ره) در رخداد بزرگ‌ترین تحول امروز جهان یعنی ظهور پدید‌‌های جدید و نیرو وقدرتی ماورای دولت‌‌های ملی» و تأکید بر «عدم شناخت محتوای عمیق پیام‌‌های حضرت امام (ره) از سوی دول مختلف جهان. » از سوی تحلیل‌گران برجسته حوادث و رویداد‌‌های حال و آینده جهان‌، درغرب،هم چون اولوین تالفر‌، یاد نمود. وی می‌نویسد:
«این که کدام کشور بر جهان قرن 21 مسلط خواهد شد سؤال هیجانی می‌باشد‌، اما در واقع اساسا طرح این سؤال اشتباه است‌، زیرا بزرگ‌ترین تحول امروز جهان ظهور پدید‌‌های جدید، یعنی نیرو و قدرتی ماورای دولت‌‌های ملی می‌باشد. »

تالفر نمونه ای از جریان فوق را امام خمینی (ره) ذکر می‌کند که بااستفاده از «نیروی مذهب » بخش قابل توجهی از قدرتی را که مدتها درانحصار دولت‌‌های ملی بود درکنترل گرفت. وی معتقد است :
«وقتی امام خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کردند درواقع برای حکومت‌‌های دنیا پیامی‌تاریخی فرستادند که بسیاری از دریافت وتحلیل آن عاجز ماندند و مضمون واقعی پیام امام چیزی نبود مگر فرا رسیدن عصری جدید ا زحاکمیت جهانی‌، که غربی‌ها باید آن را با دقت مورد نظر و بررسی قرار دهند‌، زیرا درادامه حرکت امام خمینی (ره) قلمرو اندیشه‌‌های بشری هم جایگاه حکومت‌‌های دولتی را تغییر می‌دهد وهم اقتدار دولت‌‌های ملی و محلی را.. ..»
رسالت تاریخی امام (ره)
یکی از ویژگی‌‌های استثنایی انقلاب اسلامی‌، آرمان‌‌های الهی واهداف متعالی آن است‌، چه آن که «امام به عنوان بشری که قرار است دوران آینده بشر رابشارت دهد وارد صحنه جهان شدند دورانی که در آن نه شرق حاکم خواهدبود و نه غرب. »
امام خمینی (ره) ضمن تعریف وتفسیر ماهیت انقلاب اسلامی‌وابعاد واقعی آن در چهار چوبی جهانی وخارج محدوده مرز‌‌های جغرافیایی ایران اسلامی‌، تحول باطنی انسان در پهنه کره خاکی و رجعت دوباره بشر به مفاهیم معنوی وتوحیدی وزمینه سازی برای انقلاب جهانی اسلام به پرچم‌داری حضرت حجه – عجل الله تعالی فرجه الشریف – را مذموریت مهم و اصلی جریان توفنده انقلاب اسلامی‌می‌دانستند.

تأکیدها و تصریحات مکرر امام خمینی در این باره نشان این واقعیت مسلم است که وی با وقوف کامل بر فقر ومسکنت معنوی بشر معاصر‌، فراهم آوردن شرایط ظهور منجی موعود بشریت را مأموریت الهی و رسالت تاریخی انقلاب اسلامی‌می‌دانستند نهایت تلاش خود رانیز برای نیل به این هدف مقدس مبذول داشتند.
چنان‌که حضرت امام (ره) پیش از پیروزی انقلاب در جهت توجیه وآماده‌سازی اصحاب انقلاب آنان را به اهداف آرمانی انقلاب اسلامی‌، یعنی برپایی حکومت اسلامی‌در ایران و احیای مجدد اسلام درکشور‌‌های اسلامی‌، متذکر گردیده و ضمن آن که مرحله سوم را «انقلاب جهانی اسلام »مرحله ظهور منجی موعود –عج الله تعالی فرجه شریف- می‌دانستند‌، آن را غایت قصوری و هدف نهایی

انقلاب اسلامی‌ذکر می‌کردند.
ایشان پیش از انقلاب اسلامی‌با تأکید بر اهداف مقدس جهانی انقلاب اسلامی‌طی پیامی‌می‌فرمودند:
«ملت عزیز و پیرو بر حق امام (ره) {حضرت سیدالشهداء} باخون خود سلسلهابلیس پهلوی رادر قبرستان تاریخ دفن می‌نماید و پرچم اسلام رادر پهنه کشور بلکه کشورها به اهتزار در می‌آورد.»
امام بزرگوار درتعریف وتعیین اهداف و آرمان‌ها واستراتژی بلند مدت انقلاب اسلامی‌فرمودند:
«ما همه موظفیم که اسلام را در همه جای دنیا معرفی کنیم ». «من امیدوارم که ما بتوانیم پرچم اسلام و پرچم جمهوری اسلامی‌را در هم جای دنیا بر پا کنیم »
«به تدریج ماباید انقلاب خودمان را به خارج به نحوی که هست صادر کنیم »
امام عزیز با عزمی‌راسخ وایمانی عمیق به رسالت تاریخی والهی خود این مهم را یادآوری می‌نمودند که :«ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می‌کنیم. »
درعین حال حضرت امام (ره) جهت خنثی سازی تبلیغات مسموم استکبار جهانی‌، وارائه تعریفی واضح از مفهوم صدور انقلاب اسلامی‌متذکر گردیدند :
«ما که می‌گوییم انقلابمان را می‌خواهیم صادر کنیم می‌خواهیم. . . همین معنویتی که پیدا شده است در ایران را صادر کنیم‌، ما نمی‌خواهیم شمشیر بکشیم وتفنگ بکشیم و حمله کنیم. »
«ما که می‌گوییم انقلاب باید صادر شود یعنی اسلام باید درهمه جا رشد پیدا کند و ما بنا نداریم درجایی دخالت نظامی‌کنیم.»
امام در این زمینه تأکید می‌نمودند :«ما باید اسلام را به پیش ببریم درهمه جای دنیا انشا الله اسلام را صادر کنیم. »
درنگاه اشراقی امام (ره) استراتژی صدور انقلاب اسلامی‌، فرمولی جهت زمینه‌ سازی انقلاب عظیم جهانی اسلام به رهبری حضرت بقیه الله – عجل الله تعالی فرجه الشریف – می‌با‌شدودر همین خصوص‌، امت خدا جوی خود و فرزندان گرامی‌شهدا را توصیه می‌نمودند:
«به جمهوری اسلامی‌که ثمره خون پدرانتان است تا پای جان وفادار بمانید و با آمادگی خود و صدور انقلاب اسلامی‌وابلاغ پیام شهیدان زمینه را برای قیام منجی عالم و خاتم الوصیاء و مفخر الاولیاء حضرت بقیه الله روحی فداه فراهم سازید.»
حضرت امام (ره) درهمین زمینه بارها تمنای قلبی وخواسته باطنی خود رااز خداوند سبحان طلب می‌نمودند :
«امیدوارم که این انقلاب یک انقلاب جهانی بشود ومقدمه برای ظهور حضرت بقیه الله – ارواحنه فداه – بشود.»
«امیدوارم که این نهضت واین انقلاب منتهی بشود به ظهور امام عصر – سلام الله علیه – و امیدوارم که این انقلاب ما به همه دنیا ومستضعفین صادر شود.»
«خداوندا‌، بر ما منت بنه و انقلاب اسلامی‌ما را مقدمه فرو ریختن کاخ‌‌های ستم جباران وافول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان. »

آن یگانه دوران تأکید نمودند :« آینده روشن است وما همه درانتظار رؤیت خورشیدیم. »
« پرده برگیر که من یار توام/ عاشقم عاشق رخسار توام
با وصالت ز دلم عقده گشا / جلوه ای کن که گرفتار توام
عاشقی سر به گریبانم / من مستم و مرده دیدار توام
گر کشی یا بنوازی ای دوست عاشقم یار وفادار توام »
حضرت امام خمینی(ره) به پی ریزی انقلاب اسلامی‌وحنثی سازی توطئه‌‌های پی در پی استکبار جهانی ضمن توفیق درتحقق بخشیدن «صدور پیام‌‌های معنوی ودینی انقلاب اسلامی‌»،سر منشاء تحولات عظیمی‌درجهان معاصر گردیدند وعصر جدیدی را در تاریخ بشر آغاز نمودند.
عصری که ولی امر مسلیمن – دام عزه – آن را عصر امام خمینی(ره) نامیده‌اند.
عصری که در واقع حساس‌ترین فراز تاریخ بعد از صدر اسلام و غیبت کبرای حضرت حجت – عج – و قبل از ظهور حضرتش می‌باشد چه آن که امام (ره) خود فرمودند :
«ما الآ ن در یک موقع حساسی هستیم که به نظر من حساس‌ترین نقطه تاریخ است.

ادبیات مدرن وانقلاب اسلامی

پیروزى انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى اعلام تزلزلى آشکار در ارکان و مبانى بیش از دو هزار ساله تمدن غرب بود. به همین دلیل، بلافاصله پس از پیروزى، غرب را به نحوى انفعالى اما،

معارضه – جویانه رویاروى خود یافت. در حقیقت این معارضه‏جویى غرب علیه انقلاب اسلامى و گسترش آن امرى اجتناب ناپذیر بود، زیرا انقلاب اسلامى با تکیه بر اصول استقلال و آزادى که آرمان “نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى” از آن برمى خاست، وحدت و تمامیت‏خود را در تضاد با سلطه فرهنگى و اقتصادى غرب مى‏دید. امام خمینى، در اوج مبارزات اسلامى و به هنگامى که هنوز نهضت اسلامى به پیروزى نرسیده بود، ماهیت رابطه آینده ایران اسلامى با غرب را این چنین ترسیم نمودند:
“ما با ملتهاى غرب نه تنها هیچ نظر سوئى نداریم، بلکه با آنان صمیمى هم هستیم ; و در هر

صورت با غربیها ما رفتارمان عادلانه است و هیچ وقت‏با هیچ کس، رفتار ظالمانه نخواهیم داشت;; روابط دوستانه با همه ملتها داریم و دولتها هم اگر بطور احترام با ما رفتار کنند، ما هم احترام متقابل را رعایت مى‏کنیم.” (1)
اما، غرب که مشاهده مى‏کرد پس از پیروزى انقلاب اسلامى “در منطقه خاورمیانه، رقابت‏سنتى اعراب علیه یهود به نبرد میان اسلام بنیادگرا از یک طرف و اسرائیل و دولت‏هاى میانه رو عرب از طرف دیگر تبدیل شده است” (2) ، و منافع آینده خود را با استمرار و گسترش امواج انقلاب اسلامى در خطر اضمحلال و نابودى یافت، مقابله مستقیم با کانون انقلاب اسلامى، یعنى ایران را در دستور ک

ار خود قرار داد، و بدین ترتیب تجهیز جنگ تحمیلى هشت‏ساله، که نقطه عطف تهاجم نظامى غرب و امریکا علیه انقلاب اسلامى بود رخ نمود، ولى پایان جنگ، على رغم همه عواقبى که در پى داشت، ناکامى امریکا و غرب را تشدید کرد، چرا که به تعبیر امام:
“حتى در جنگ، پیروزى از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارات چیزى به دست نیاوردند.” (3)
همین ناکامى غرب در محدود ساختن ایران و به نابودى کشاندن انقلاب اسلامى سبب شد تا غرب پس از پایان جنگ هم به تعرضات خود علیه انقلاب اسلامى ایران ادامه داده و به شیوه‏هاى نوین، مبارزه با انقلاب و ارزش‏هاى معنوى آن را در دستور کار خود قرار دهد.
تالیف کتاب “آیات شیطانى”، با توجه به حجم و گستردگى تبلیغاتى که در جهت جاانداختن نام “سلمان رشدى” به عنوان نویسنده‏اى موفق و آگاه صورت گرفت، بدون شک سرآغازى قابل تامل در روند رویارویى غرب با انقلاب اسلامى است. اگرچه در آغاز غرب مى‏کوشید تا این مسئله را به موضوعى سیاسى تبدیل کند و ایران را، از نظر سیاسى، به نقض حقوق بشر و توهمات دیگرى از این دست متهم سازد، اما روند رو به تزاید بیدارى‏هاى اسلامى در جهان کنونى ازاندونزى تا مغرب، نشان داده که غرب در این عرصه نیز شکست‏خورده است. با این شکست غرب ماجراى سلمان

رشدى، اکنون، ماهیت واقعى خود را، که همانا ماهیتى فرهنگى است، در ازدحام مناقشه آلود سیاسى بازیافته است. این ماجرا، بخشى کوچک اما تجزیه ناپذیر، از مجموعه معارضه جویى‏ها و آشتى – ناپذیرى‏هاى برخاسته از ذات فرهنگ غربى است که از همان آغاز، در سپیده دم رستنگاه خویش استیلا و سلطه جویى و چپاول و غارت را، همچون مقتضیات ذاتى تحقق خویش برملا ساخته و این بار، آتشبار سنگین آفند خویش را به سوى فرهنگ اسلامى که فرهنگى زنده، ریشه دار، و قائم به ذات است نشانه گرفته، و نویسنده مرتد کتاب “آیات شیطانى “به گونه‏اى نمادین، نشانه این پیکار سلطه جویانه غرب مى‏باشد.

پس از صدور فتواى تاریخى امام خمینى (ره)، که غرب را به سختى در تنگنا قرار داد، سیاستمداران غربى که اهرم‏هاى سیاسى و دیپلماتیک را، براى خروج از بن بست‏هاى موجود و فائق آمدن بر بحرانهاى حاکم، راه حلى کارآ و موفق مى‏پنداشتند، “سلمان رشدى” را در قواره یک نویسنده و دیپلمات آراستند تا طعمه منافع و منابع آینده خود قرار دهند، این که غرب، اعم از امریکا و انگلیس در پس کارگردانى و نمایش سناریوى هجوآمیز سلمان رشدى تا چه حدودى توفیق یافتند، از حیطه این بحث‏خارج است.
اما همین قدر یادآور مى‏شویم که رشدى بازیگرى نبود که تا آخر در نقش خود ماندگار باشد و به همین دلیل، هنگامى که “داگلاس هرد”، وزیر امور خارجه انگلیس، به هنگام تمجید از تلاش‏هاى سوئد و نروژ در حمایت از سلمان رشدى، نومیدى و ناتوانى خود را در حل این بحران در عبارت کوتاهى چنین بیان داشت: “ما هر چه که از دستمان برآمده، براى حمایت از رشدى به عمل آورده‏ایم. ” (4)
رشدى دریافت که تاریخ مصرف او به سر آمده، زیرا “دلار و مارک تنها ارزشى است که غرب مى‏شناسد و به آن توجه دارد.” (5) درک این واقعیت‏براى رشدى اگرچه به قیمت گزاف فقدان خلاقیت و شور زندگى تمام شده بود، اما در مقابل، مبین آن نیز بود که راه حلهاى سیاسى، على‏رغم کارآمدى نسبى در حل بعضى از بحرانها و تنش‏هاى ملى و منطقه‏اى، براى رفع بحران‏هاى عمیق فرهنگى بشر نظیر “آزادى” و “حقوق بشر”، “خلاء هویت دینى” و ; راه حلى کارآ و مناسب نیست. سلمان رشدى اعتراف مى‏کند که:
“کینکل وزیر امور خارجه آلمان به من فهماند که آلمان به خاطر یکنفر، یعنى شخص من، قادر به تغییر سیاست‏خارجى خود در برابر ایران نخواهد بود.” (6)

بدین ترتیب، این چشم‏انداز، پایان یک دوره از تلاشهاى مذبوحانه‏اى بود که طى آن نویسنده مرتد کتاب “آیات شیطانى” با الهام از سیاست مکارانه استعمار پیر به دیپلماسى شیطانى روى مى‏آورد. اما، همچنان که “آیات شیطانى” نتوانست اهداف الحادى تدوین کنندگان این سناریو، را تامین نماید، این دیپلماسى شیطانى نیز توفیرى نکرد. درک این نکته، شاید براى کسانى که رویدادها را در عرصه سیاسى و آن هم “سیاست روز” دنبال مى‏کنند، دشوار باشد. اما اگر به تحلیل این حوادث در بستر و روند واقعى آن بپردازیم حل این مشکل، آسان خواهد شد. به این سئوال، که غرب در پس نقاب حمایت از سلمان رشدى چه اهدافى را از جهات سیاسى تعقیب مى‏کند، بسیارى از تحلیل گران و مفسران سیاسى پاسخ کافى داده‏اند. ولى، اینکه، جایگاه کتاب “آیات شیطانى” که در قالب رمان تدوین شده، در مجموعه ادبیات داستانى غرب کجاست و چگونه است که نویسندگان غربى، اعم از نویسندگان حرفه‏اى، و رمان نویسان، به خود اجازه مى‏دهند که از کلیه دستاوردهاى فرهنگى و انسانى و اخلاقى که میراث تاریخ 300 ساله رمان است چشم بپوشند و در لواى حقوق بشر و آزادى، از مولف کتاب “آیات شیطانى” دفاع کنند؟ موضوعاتى است که کمتر بدان پرداخته شده است.
اگر از این دیدگاه به ادبیات غرب و ماجراى سلمان رشدى بنگریم. نه تنها به زمینه‏هاى تاریخى شرایطى که موجبات ظهور آثارى از نوع کتاب مذکور را فراهم مى‏آورند، پى خواهیم برد، بلکه دلایل استیصال غرب در مواجهه با این ماجرا را نیز باز خواهیم شناخت.
از زمان چاپ و انتشار کتاب “آیات شیطانى” (1367 شمسى – 1988م) تاکنون، و بخصوص پس از صدور فتواى تاریخى حضرت امام خمینى با توجه به شدت ابتذال و سطحیت عمیق کتاب “آیات شیطانى” نه تنها کوچکترین مقاله‏اى در انتقاد از این کتاب و در دفاع از رمان، که با انتشار کتاب رشدى ارزش هایش به شدت مسخ شده و جایگاهش به عنوان یک قالب ادبى متناسب با فرهنگ غربى، مورد تردید قرار گرفته است نوشته نشده، بلکه غالبا، از سوى نویسندگان و کانون‏هاى متشکل از آنان، با بیانیه‏ها و دفاعیه‏هایى که در آن به گونه‏اى خام و سطحى، و با ذکر دستاویز “آزادى قلم” به دفاع از سلمان رشدى پرداخته بودند، مواجه شده‏ایم، و در حالى که اصل ممنوعیت انتشار کتابهاى موهن و مستهجن که مخل امنیت ملى و مذهب مسیح باشد حتى در کشورى مانند انگلستان پذیرفته شده است; در همان کشور کتابى انتشار مى‏یابد که ایمان و عقاید بیش از یک میلیارد جمعیت جهان را به سخره مى‏گیرد و حتى یک واکنش اعتراض آمیز نیز از ناحیه غرب برانگیخته نمى‏شود.


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • علی محمدی
  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه مقاله رایگان نقش محرم در پیروزی انقلاب اسلامی تحت pdf دارای 5 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه مقاله رایگان نقش محرم در پیروزی انقلاب اسلامی تحت pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه مقاله رایگان نقش محرم در پیروزی انقلاب اسلامی تحت pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه مقاله رایگان نقش محرم در پیروزی انقلاب اسلامی تحت pdf :

ملت ایران در تمامی تحرکات سیاسی فرهنگی خود به نحوی تحت تاثیر پیام عاشورا است و این طبیعی ترین بستر تحولات انقلابی در ایران اسلامی به شمار می آید. نگاهی به تحولات ایران در دوره پهلویها که هر دو به ستیز با اسلام و اقامه شعائر دینی در ایران برخاسته بودند و سرنوشت آن پدر و پسر از یک طرف و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری یک زعیم دینی از سوی دیگر تاثیر مذهب و مولفه های دینی را در تحولات سیاسی اجتماعی ایران آشکار می سازد.

تاریخ معاصر شاهد نقش تعیین کننده محرم در جنبش های اصیل مردمی است که جلوه کامل بروز و ظهور این تاثیر را در انقلاب اسلامی مشاهده می کنیم؛ مردم نیز با شعارهای خود (همچون نهضت ما حسینی است و رهبر ما خمینی است) به طور شفاف بر این امر تکیه و تاکید داشتند. مقاله حاضر می کوشد تا الهام گیری انقلاب اسلامی از قیام کربلا را به برررسی بنشیند .
قیام حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز محرم سال هجری ماهیتی ضدظلم و استکبار ستیز داشت و بر همین نمط، شیعه و شیعیان نیز در گذر زمان همواره در برابر ظالمان قرار داشته و حکومت های جور را برنتابیده اند. تاریخ معاصر نیز شاهد نقش تعیین کننده محرم در جنبش های اصیل مردمی است که جلوه کامل بروز و ظهور این تاثیر را در انقلاب اسلامی مشاهده می کنیم؛ مردم نیز با شعارهای خود (همچون نهضت ما حسینی است و رهبر ما خمینی است) به طور شفاف بر این امر تکیه و تاکید داشتند.
مقاله زیر می کوشد تا در حدود مقدورات، الهام گیری انقلاب اسلامی از قیام کربلا را به برررسی بنشیند:
انقلاب اسلامی پدیده ای بی نظیر میان انقلابهای بزرگ دنیا به شمار می آید. عظمت آن و شکوه حضور یکپارچه مردم برای پی ریزی نظامی الهی، پیش بینی تمامی استراتژیست ها و گزارشگران جهانی و منطقه ای را بر هم زد و آنان را مجبور به کرنش در مقابل انقلاب نمود. قطعا یکی از ویژگی های اصلی انقلاب، رنگ و بوی عاشورایی آن بود که در به هم زدن معادلات به نفع نیروهای انقلابی
تاثیری بسزا داشت.

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • علی محمدی
  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه تحقیق در مورد ‌‌پروژه کارآفرینی تولید چسب عایق بندی خودرو تحت pdf دارای 42 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه تحقیق در مورد ‌‌پروژه کارآفرینی تولید چسب عایق بندی خودرو تحت pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه تحقیق در مورد ‌‌پروژه کارآفرینی تولید چسب عایق بندی خودرو تحت pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه تحقیق در مورد ‌‌پروژه کارآفرینی تولید چسب عایق بندی خودرو تحت pdf :

پروژه کارآفرینی تولید چسب عایق بندی خودرو

1- 1 مقدمه :
هر چند از چسب در صنعت ، مخصوص آبنوس کاران و صحافان و بیشتر برای چسباندن قطعات چوبی و یا اشیای کاغذی بود. اما به تدریج دامنه کاربرد آن گسترش یافت. به طوری که امروزه به جای استفاده از میخ ، پیچ ، بست ، لولا و; برای اتصال قطعات فلزی ، چوبی ، کائوچویی ، ; از بخاری گرفته تا تهیه اسباب بازی , صنایع مونتاژ و حتی برخی از قسمتهای هواپیماهای مافوق صوت , از چسب‌های گوناگون و ویژه‌ای که به روش سنتزی تهیه می‌شوند , استفاده می‌شود.

سابقه استفاده از چسب توسط انسان را می‌توان در واقع از عصر سنگ و دوران غارنشینی در تهیه تیر و کمان و یا نقاشی حیوانات غول پیکر بر روی تخته سنگها با استفاده از رنگدانه‌ها دانست. بدون شک ، خون نخستین ماده‌ای بود که بشر از آن به عنوان چسب استفاده می‌کرد که البته کیفیت خوبی نداشت و متداول نشد. به تدریج بشر به وجود مواد چسب دار طبیعی پی برد و استفاده از آنها را آموخت.در واقع اولین ماده چسب دار که بطور گسترده مورد استفاده قرار گرفته بود، مواد نشاسته‌ای ، قندی ، صمغ‌ها ، و شیره‌های برخی از گیاهان بود.

مثلا رومیان از سقز (ماده چسبدار و صمغی که از درختان برگ سوزنی نظیر سرو و کاج و یا درخت صنوبر ترشح می‌شود) در صنعت کشتی سازی استفاده می‌کردند. به تدریج مواد دیگری مانند موم ، عسل و یا مواد ژله مانندی از ماهی ، شاخ حیوانات یا شیر و تخم مرغ بکار گرفته شده بعدها ، با پیشرفت صنایع و استخراج و پالایش نفت ، از قیر و قطران چوب و ; به عنوان چسب استفاده به عمل آمد. اگر چه کائوچوی طبیعی (شیوه لاتکس) از مدتها قبل شناخته شده بود، اما چون حلال مناسبی برای آن موجود نبود، کاربردی به عنوان ماده چسبی پیدا نکرد تا اینکه با دستیابی به روغن‌های نفتی که کائوچو را در خود حل کرده و مایع چسبناکی را به وجود می آورند، کاربرد آن به عنوان ماده چسبی متداول شد.
1 – 2 نام کامل طرح و محل اجرای آن :

تولید چسب عایق بندی خودرو

محل اجرا :

1 – 3 – مشخصات متقاضیان :
نام نام خانوادگی مدرک تحصیلی تلفن

1 – 4 – دلایل انتخاب طرح :
توجه به خودکفایی این صنعت و همجنین نیاز بازار داخلی به تولید این محصول با توجه به این که تولید چسب عایق بندی خودرو می تواند به رشد و شکوفایی اقتصادی کشور کمکی هر چند کوچک نماید و با در نظر گرفتن علاقه خود به فعالیت های صنعتی این طرح را برای اجرا انتخاب کرده ام.

1 – 5 میزان مفید بودن طرح برای جامعه :
این طرح از جهات گوناگون برای جامعه مفید است ، شکوفایی اقتصادی و خودکفایی در تولید یکی از محصولات ، سوددهی و بهبود وضعیت اقتصادی ، اشتغالزایی ، استفاده از نیروی انسانی متخصص در پرورش کالای داخلی و بهره گیری از سرمایه ها و داشته های انسانی در بالندگی کشور .

1 – 6 – وضعیت و میزان اشتغالزایی :
تعداد اشتغالزایی این طرح 11 نفر میباشد .

تاریخچه و سابقه مختصر طرح :
از چسبها برای اتصال دادن پلاستیکها، چوبها، کاغذ، سرامیک و فلزات استفاده فراوانی می‌شود. خاصیت چسبانندگی یک بسپار به نیروهای چسبندگی آن بستگی دارد. بعضی از بسپارها به خاطر داشتن گروههایی با جاذبه‌های واندروالسی بیشتر چسبندگی خوبی دارند. بسپارهایی که چسبندگی خوبی نداشته باشند با افزودن یک اسید آلی یا موادی که گروههایی با جاذبه واندروالسی دارند، به صورت قابل اتصال در می‌آید. برای هر ماده‌ای با توجه به جنس و ساختار و نوع استفاده باید چسب مناسبی انتخاب کرد.

نیروهای چسبندگی
دو نیرو در مکانیسم اتصال چسبها دخالت دارد که عبارت‌اند از نیروهای واندروالسی و پیوندهای شیمیایی. نیروهای واندروالسی اساس اکثر فرایندهای چسبندگی هستند. این نیروهای جاذبه بین چسب و جسم مورد نظر عمل می‌کنند. پیوندهای شیمیایی قویترین نوع چسبندگی را ایجاد می‌کنند. این نوع اتصال وقتی رخ می‌دهد که جسمی که چسب روی آن استفاده می‌شود دارای گروههای شیمیایی واکنش دهنده با چسب باشد.
برخی از گروههای شیمیایی در پدید آوردن نیروهای واندروالسی خیلی مؤثر هستند و در صورت وجود در چسب یا جسم مورد نظر سبب ایجاد پیوند خوبی می‌شوند. از این گروهها می‌توان گروههای نیتریل، هیدروکسیل، کربوکسیل و آمید را نام برد.

کشش سطحی
برای ایجاد چسبندگی بین چسب و جسم لازم است که مواد با یکدیگر تماس پیدا کنند. در این حالت کشش سطحی تماس چسب با جسم جامد را کنترل می‌کند. تمام مواد دارای نیروهای سطحی هستند که در مایعات کشش سطحی و در جامدات به انرژی سطحی معروفند. کشش سطحی عامل ایجاد قطره در یک مایع است.

اگر انرژی سطح در جامد بیشتر از کشش سطحی مایع باشد، قطره چسب پخش شده و در سطح جسم جامد پخش و باعث خیس شدن و بهترشدن چسبندگی می‌شود. بنابراین با افزایش انرژی سطحی جامد و یا با کاهش کشش سطحی مایع می‌توان خیس شدن سطح جامد را بهبود بخشید.
کشش سطحی بحرانی کشش سطحی بحرانی، کشش سطحی لازم برای خیس کردن سطح جامد است. کشش‌های سطحی بحرانی فلزات تمیز و اکسیدهای فلزی بیشتر از کشش سطحی مواد آلی و آب است و بسپارهای آلی جامد کشش سطحی بحرانی کمتر از آب دارند. تشکیل اتصال با پلی اتیلن، CFCها و سیلیکونها به علت کمتر بودن کشش سطحی بحرانی آنها از کشش سطحی بحرانی اکثر چسبها به دشواری صورت می‌گیرد.

آماده سازی سطح برای چسبندگی (ایجاد اتصال)
برای بالا بردن استحکام یک اتصال، ایجاد یک سطح تمیز لازم است. زیرا تمیزی سطح باعث افزایش کشش بحرانی سطح و پخش شدن بیشتر چسب و در نتیجه افزایش چسبندگی می‌شود. برای آماده سازی سطح فلزات باید سطح جسم عاری از گریس و روغن باشد. اکسیدهای سطح جسم را به‌وسیله ترجیحا روشهای شیمیایی مثل استفاده از محلول اسید کرومیک می‌توان پاکسازی کرد.
همچنین در اثر ترکیب کروماتها با سطح جسم، ماده در برابر اکسایش محافظت می‌شود و رطوبت نمی‌تواند به داخل نفوذ کرده و باعث تخریب سطح تماس فلز و چسب شود (برای زدودن اکسیدها از سطح فلز می‌توان از روش سایش مکانیکی هم استفاده کرد). آلودگی هوا و رطوبت می‌تواند باعث کاهش اتصال پذیری و همچنین کاهش استحکام اتصالات بین چسب و سطح مورد نظر شود.

روش آماده سازی سطوح بسپاری
برای چسباندن پلی اتیلن، پلی پروپیلن، تفلون و استالها با چسبهای معمولی سطح مورد نظر نیاز به آماده سازی ویژه‌ای دارد. تمیز کردن دقیق و مناسب این سطوح ضروری است. روشهای مختلفی برای آماده سازی این اجسام برای ایجاد اتصال وجود دارد. تفلون می‌تو

اند پس از شستشو با سدیم ایجاد اتصال کند. این امر سبب انتقال فلوئور از سطح جسم شده و لایه قهوه‌ای رنگ کربنی باقی می‌گذارد

صنعت چسب‌سازی
چسب‌ها دسته‌ای از بسپار و ماکرومولکولی ها می‌باشند که قابلیت متصل کردن اشیا به یکدیگر را دارند. از چسب برای چسباندن قطعات چوبی و یا کاغذی و فلزی استفاده می‌شود. ولی کاربرد آن گسترش یافته به طوری که امروزه به جای استفاده از میخ، پیچ، اسباب بازی، صنایع مونتاژ و برخی از قسمت‌های هواپیماهااز چسب‌های مخصوص استفاده می‌شود.
انواع چسب
استفاده از چسب توسط بشر از دوران عصر سنگ و همچنین غارنشینی دیده شده‌است. به تدریج انسان به وجود مواد چسب دار طبیعی پی برد. رومیان از نوعی ماده چسب دار به نام سقز در صنعت کشتی سازی استفاده می‌کردند. کم کم مواد دیگری مانند موم، عسل به عنوان چسب استفاده به عمل آمد.

طبقه بندی چسب‌های صنعتی
چسب کانی
مانند فسفات‌ها و سیلیکات‌های قلیایی که در اتصال اشیای سرامیکی ، کوارتزی و شیشه‌ای کاربرد دارند. و بر خلاف چسب های گیاهی و حیوانی در مقابل گرما و آب مقاوم‌اند. از این رو از آنها در ساختن اجاقهای برقی و گازی و آجرهای نسوز استفاده می‌شود.

چسب سنتزی
الاستومرها : که شامل چسب‌های کائوچویی مصنوعی است و در صنعت کشتی سازی و صنایع هواپیما سازی کاربرد دارند. مانند چسب لاستیک که محلول کائوچو در بنزین است و یا چسب «اوهو» و مشابه آن که از مشتقات وینیلی در حلال‌هایی نظیر استون و اسید استواستیک حاصل می شود، این نوع چسب‌ها قدرت چسبانندگی همه چیز (غیر از لاستیک) را دارند. از این رو ، کاربردهای گوناگون و مهمی در صنعت ، تجارت و منازل پیدا کرده اند.

ترموپلاست‌ها :
که شامل پلی اکریل و سیانواکریلات‌هااند که به «چسب فوری» معروف‌اند و اتصال محکم بین قطعات مختلف ایجاد می‌کند. (در حد چسب‌های اپوکسی). برخی معتقدند که سیانواکریلات یک منومر فعال است که در مجاورت مختصر رطوبت موجود در هوا بصورت پلیمر در می‌آید. از این رو ، برای محیط‌های خشک مناسب نیست.

چسب اپوکسی :
که از تراکم دی فنیلو پروپان و اپیکلرهیدرین حاصل می‌شود. نوعی از آن در تجارت به نام چسب دوقلو متداول است که شامل دو قسمت است، یک قسمت ماده چسب‌دار ، و قسمت دیگر یک ماده کاتالیزور است که موجب تغییر در ماده چسب‌دار و عمل چسبانندگی آن می‌شود. قدرت چسبانندگی چسب اپوکسی فوق‌العاده زیاد است و در هواپیما سازی ، ساختن اطاق خودروها ، و پل سازی و ; کاربرد دارد.

چسب بتونه‌ای
بتونه‌ها ، خمیرهای نرم و چسبناکی‌اند که به کندی در هوا خشک می‌شوند و برای پرکردن شکاف‌ها و منافذ ، بویژه در بخاری مصرف می‌شود. مهمترین انواع بتونه‌ها عبارت است از :

بتونه شیشه :
که از مخلوط پودر کربنات کلسیم و روغن کتان تهیه می‌شود و در هوا نسبتا به سرعت خشک و سخت می‌شود. اما پس از سخت شدن ، دوباره در روغن کتان به صورت خمیر نرم و قابل استفاده در می‌آید.

بتونه آبی :
که در تهیه آکواریم مصرف دارد و از مخلوط کردن پودر اکسید سرب (Pbo) با روغن کتان بدست می‌آیند.

بتونه گلسیرین و اکسید سرب :
از اختلاط اکسید سرب و گلسیرین تهیه می‌شود و در مقابل آب ، اسید و قلیا مقاوم است و پس از 45 دقیقه سفت می‌شود و برای بتونه کردن چوب ، شیشه ، چینی ، سرامیک و اشیای سنگی مصرف دارد.

گرد بتونه :
که به صورت آرد سفید رنگی شامل چهار قسمت گچ پخته و یک قسمت صمغ عربی است و در موقع استفاده ، آن را در آب و یا محلول اسید بوریک به صورت خمیر در می‌آورند و با آن اشیای ظریف ساخته شده از سنگ سفید ، چینی ، و شاخ سفید را بتونه می‌کنند.

مواد تشکیل دهنده :
مواد پلیمری
چسب‌ها ، همگی حاوی پلیمر هستند یا پلیمرها در حین سخت شدن چسب‌ها بوسیله واکنش شیمیایی پلیمر شدن افزایشی یا پلیمر شدن تراکمی حاصل می‌شوند. پلیمرها به چسب‌ها قدرت چسبندگی می‌دهند. می‌توان آنها را به صورت رشته‌هایی از واحدهای شیمیایی همانند که بوسیله پیوند کووالانسی به هم متصل شده‌اند، در نظر گرفت.

پلیمرها در دماهای بالا روان می‌گردند و در حلال‌های مناسب حل می‌گردند. خاصیت روان شدن آنها در چسب‌های حرارتی و خاصیت حل شوندگی آنها در چسب‌های بر پایه حلال ، یک امر اساسی می‌باشد. پلیمرهای شبکه‌ای در صورت گرم شدن جریان نمی‌یابند، ممکن است در حلال‌ها متورم گردند، ولی حل نمی‌شوند. تمامی چسب‌های ساختمانی ، شبکه‌ای هستند، زیرا این مورد خزش (تغییر شکل تحت بار ثابت) از بین می‌برد.
افزودنیهای دیگر
بسیاری از چسب‌ها ، علاوه بر مواد پلیمری دارای افزودنیهایی هستند از قبیل:
• مواد پایدار کننده در برابر تخریب توسط اکسیژن و UV.
• مواد نرم کننده که قابلیت انعظاف را افزایش می‌دهد و دمای تبدیل شیشه‌ای (Tg ) را کاهش می‌دهد.
• مواد پر کننده معدنی که میزان انقباض در سخت شدن را کاهش می‌دهد و خواص روان شدن را قبل از سخت شدن تغییر می‌دهد و خواص مکانیکی نهایی را بهبود می‌بخشد.
• مواد تغلیظ کننده.
• معرف های جفت کننده سیلانی.

تئوریهای چسبندگی
درباره چسبندگی شش تئوری وجود دارد که عبارتند از:
تئوری جذب فیزیکی
جذب فیزیکی شامل نیروهای وان‌دروالسی در بین سطوح می‌باشد که در بر گیرنده جاذبه‌های بین دو قطبی‌های دائم و دو قطبی القایی و نیروهای لاندن می‌باشد.
تئوری جذب شیمیایی
تئوری پیوند شیمیایی در مورد چسبندگی ، بر اساس تشکیل پیوندهای کووالانسی ، یونی و هیدروژنی بین سطح می‌باشد. مدارکی مبنی بر اینکه پیوندهای کووالانسی با عوامل جفت کنندگی سیلانی تشکیل می‌شود، وجود دارد و ممکن است که چسب‌ها شامل گروههای هیدروکسی یا آمین باشند که با اتم‌های هیدروژن فعال از قبیل گروههای هیدروکسیل ، اگر چوب یا کاغذ اجزا مورد عمل باشند، پیوند هیدروژنی ایجاد می‌کنند.
تئوری نفوذ

تئوری نفوذ این دیدگاه را مطرح می‌کند که پلیمرها هنگام تماس ممکن است در همدیگر نفوذ کنند. بنابراین مرز درونی سرانجام برداشته می‌شود و نفوذ پلیمرها در صورتی اتفاق می‌افتد که زنجیرهای متحرک و سازگار باشند. به عبارت دیگر ، دما باید از دمای تبدیل شیشه‌ای بالاتر رود.
تئوری الکتروستاتیک
تئوری الکتروستاتیک ، از این طرح سرچشمه گرفته است که وقتی دو فلز در تماس با یکدیگر باشند، الکترون‌ها از یکی به دیگری منتقل می‌شوند و بنابراین یک لایه مضاعف الکتریکی تشکیل می‌گردد که نیروی جذب را نشان می‌دهد. چون پلیمرها ، نارسانا هستند، مشکل به نظر می‌رسد که این تئوری برای چسب‌ها کاربرد داشته باشد.
تئوری پیوند درونی مکانیکی
اگر سطحی را که می‌خواهیم روی آن چیزی بچسبانیم، دارای سطحی نامنظم باشد آنگاه ممکن است چسب در ناهمواری‌های سطح ، قبل از سخت شدن داخل شود. این ایده ، باعث ظهور این تئوری شد که به اتصالات چسب با مواد متخلخل از قبیل چوب و نسوجات بسط داده شد. مثالی از این قبیل ، عبارت از استفاده از اتو در لایه چسب و در لباس می‌باشد. لایه چسب‌ها ، حاوی چسب‌های ذوبی هستند که پس از ذوب در پارچه نفوذ می‌کنند.
تئوری لایه مرزی ضعیف
تئوری لایه مرزی ضعیف ، پیشنهاد می‌کند که سطوح تمیز ، پیوندهای قوی‌تری با چسب ایجاد می‌کنند. اما برخی آلودگیها از قبیل زنگ و روغن یا گریسها ، لایه ای ایجاد می‌کنند که چسبندگی ضعیفی دارد. همه آلودگیها ، لایه مرزی ضعیف تشکیل نمی‌دهند، زیرا در برخی حالات ، آنها توسط چسب حل خواهند شد. در این محدوده ، چسب‌های ساختمانی آکریلیک ، برتر از اپوکسیدها هستند و این ، بدلیل توانایی آنها برای حل کردن روغن‌ها و گریس‌ها می‌باشد.
آماده سازی سطح برای چسبندگی
آماده سازی نامناسب یا نادرست سطح ، احتمالا دلیل عمده شکسته شدن اتصالات چسبی می‌باشد. آماده‌ سازی سطح یک جسم با روش‌های زیر انجام می‌گیرد: روش های سائیدگی ، استفاده از حلال‌ها ، تخلیه شعله وکرونا ، حک کردن تفلون ، حک کردن فلزات ، آندی کردن فلزات ، استفاده از چند سازه ها.

انواع چسب‌ها
چسب‌هایی که توسط واکنش شیمیایی سخت می‌شوند

چسب‌های اپوکسیدی:
اپوکسیدها ، بهترین نوع چسبهای شناخته شده ساختمانی هستند و بیشترین کاربرد را دارند. رزین اپوکسی که اغلب در حالت معمول استفاده می‌شود، معمولا دی گیلیسریل اتراز بیس فنل DGEBA(A) نامیده می‌شود و بوسیله واکنش نمک سدیم از بیس فنل A با اپی کلروهیدرین ساخته می‌شود. آمینهای آروماتیک و آلیفاتیک به عنوان عامل سخت کننده استفاده می‌شوند. این چسب‌ها به چوب ، فلزات ، شیشه ، بتن ، سرامیک‌ها و پلاستیک‌های سخت بخوبی می‌چسبند و در مقابل روغن‌ها ، آب ، اسیدهای رقیق ، بازها و اکثر حلال‌ها مقاوم هستند. بنابراین کاربرد بیشتری در چسباندن کفپوش‌های وینیلی در سرویس‌ها و مکان‌های خیس و به سطوح فلزی دارند.

چسب‌های فنولیک برای فلزات:
وقتی که فنل با مقدار اضافی فرمالدئید تحت شرایط بازی در محلول آبی واکنش کند، محصول که تحت عنوان رزول شناخته شده و الیگومری شامل فنل‌های پلدار شده توسط اتروگرومتیلن روی حلقه‌های بنزن می‌باشد، بدست می‌آید. برای جلوگیری از تشکیل حفره‌ه

ای پر شده از بخار ، اتصالات چسب‌های فنولیک تحت فشار ، معمولا بین صفحات پهن فولادی گرم شده توسط پرس هیدرولیک سخت می‌شوند. بدلیل شکننده بودن فنولیکها ، پلیمرهایی از جمله پلی وینیل فرمال ، پلی وینیل بوتیرال ، اپوکسیدها و لاستیک نیتریل اضافه می‌شود تا سخت‌تر گردند.

چسب‌های آکریلیک:
چسب‌های ساختاری شامل منومرهای آکریلیک توسط افزایشی رادیکال آزاد در دمای محیط سخت می‌شوند. منومر اصلی ، متیل متاکریلات (MMA) می‌باشد، اما موارد دیگری از قبیل اسید متاکریلات برای بهبود چسبندگی به فلزات بوسیله تشکیل نمکهای کربوکسیلات و بهبود مقاومت گرمایی و اتیلن گلیکول دی متیل اکریلات برای شبکه‌ای کردن نیز ممکن است مورد استفاده قرار گیرد.
کلروسولفونات پلی اتیلن ، یک عامل سخت کننده لاستیک است و کیومن هیدورپراکساید و N,N دی متیلن آنیلین ، اجزاء یک آغازگر اکسایشی- کاهشی هستند. پیوند دهنده هایی که برای اتصالات محکم مصنوعی به استخوان‌های انسان و پوششهای چینی برای دندان‌ها استفاده می‌شود نیز بر مبنای MMA هستند و بطورکلی برای جسباندن فلزات ، سرامیک‌ها ، بیشتر پلاستیک‌ها و لاستیک‌ها استفاده می‌شود و اتصالات پرقدرتی را ایجاد می‌کنند.

چسب‌های غیر هوازی:
چسب‌های غیر هوازی در غیاب اکسیژن که یک بازدارنده پلیمر شدن است، سخت می‌گردد. این چسب‌ها اغلب بر پایه دی متاکریلات‌هایی از پلی اتیلن گلیکول هستند. کاربرد این چسب‌ها ، اغلب در محل اتصال چرخ دنده ها ، تقویت اتصالات استوانه‌ای و برای دزدگیری می‌باشد.

چسب های پلی سولفیدی:
پلی سولفیدها در ابتدا به عنوان دزدگیر استفاده می‌شدند و یک کاربرد مهم دزدگیری لبه‌های آینه‌های دوبل می‌باشد. هر دو برای اینکه واحدها را باهم نگه دارند و مانعی در برابر نفوذ رطوبت ایجاد کنند. آنها به وسیله بیس (2- کلرواتیل فرمال) با سدیم پلی سولفید تهیه می‌شوند و به منظور کاهش قیمت از پرکننده های معدنی استفاده می‌شود. به عنوان نرم کننده ، از فتالات‌ها و معرف‌های جفت کننده سیلانی استفاده می‌شود و عامل سخت کننده آنها شامل دی اکسید منگنز و کرومات هستند.

سفت شدن لاستیکی چسب‌های ساختمانی:
بسیاری از چسب‌های ساختمانی ، پلیمرهای لاستیکی حل شده ای در خودشان دارند. وقتی که چسب‌ها سخت می‌شوند، لاستیک به صورت قطراتی با قطر حدود 1µm رسوب می‌کند. لاستیکهای استفاده شده در این روش شامل پلی وینیل فرمال (pvf) و پلی وینیل بوتیرال (PVB) هستند که هر دو بوسیله واکنش آلدئید مناسب با پلی وینیل الکل ساخته می‌شوند.

سیلیکون‌ها:
چسب‌های یک جزئی سیلیکون اغلب به چسب‌های ولکانیزه شونده در دمای اطاق (rtv) معروفند و شامل پلی دی متیل سیلوکسان (PDMS) با جرم‌های مولکولی در محدود 1600-300 با گروههای انتهای استات ، کتوکسیم یا اتر هستند. این گروهها توسط رطوبت اتمسفر ، هیدرولیز شده ، گروههای هیدروکسیل تشکیل می‌دهند که بعدا با حذف آب متراکم می‌شوند.
چسب‌های سیلیکونی نرم و مطلوب هستند و دارای مقاومت محیطی و شیمیایی خ

وبی هستند. این چسب‌ها به عنوان بهترین پوشش برای استفاده در حمام شناخته شده‌اند.

مجوز های قانونی :
تعریف: جواز تاسیس مجوزی است که جهت احداث ساختمان و تاسیسات بنام اشخاص حقیقی و حقوقی در زمینه فعالیت های صنعتی بخش سازمان صنایع صادر میگردد.

مراحل صدور جواز تاسیس :
1- پذیرش درخواست متقاضی صدور جواز تأسیس فعالیتهای صنعتی و تکمیل پرونده توسط مدیریت سازمان سازمان صنایع شهرستان .
2- بررسی پرونده از نظر مدارک و تطبیق با مصادیق والویتهای سرمایه گذاری در واحد صدور مجوز مدیریت سازمان صنایع .
3- تکمیل پرسشنامه جواز تاسیس ( فرم شماره یک ) توسط متقاضی .
4- ارسال پرونده منضم به فرم شماره یک به اداره مربوطه بمنظور بررسی ، اصلاح و تائید فرم پرسشنامه جواز تاسیس با استفاده از اطلاعات طرحهای موجود ، طرحهای تی

پ و تجربیات کارشناسی و ارجاع پرونده به مدیریت .
5- ارجاع پرونده توسط مدیریت به واحد صدور مجوز جهت مراحل صدور جواز تأسیس .
شرایط عمومی متقاضیان ( اعم از اشخاص حقیقی یا حقوقی ) دریافت جواز تاسیس
1- اشخاص حقیقی
– تابعیت دولت جمهوری اسلامی ایران
– حداقل سن 18 سال تمام
– دارا بودن کارت پایان خدمت یا معافیت دائم

2- اشخاص حقوقی
– اساسنامه ( مرتبط با نوع فعالیت )
– ارائه آگهی تاسیس و آگهی آخرین تغییرات در روزنامه رسمی کشور

مدارک مورد نیاز:
1- ارائه درخواست کتبی به مدیریت سازمان سازمان صنایع شهرستان.
2- اصل شناسنامه وتصویر تمام صفحات آن
3- تصویر پایان خدمت یا معافیت خدمت سربازی
4- تصویر مدرک تحصیلی و سوابق کاری مرتبط با درخواست
5- یک قطعه عکس از هریک از شرکاء
6- تکمیل فرم درخواست موافقت با ارائه طرح صنایع تبدیلی و تکمیلی
7- پوشه فنردار
8- درصورت داشتن شرکت ، ارائه اساسنامه ، آگهی تاسیس و روزنامه ، مرتبط با فعالیت مورد درخواست
اصلاحیه جواز تاسیس :
1- ارسال درخواست متقاضی توسط سازمان سازمان صنایع شهرستان (متقاضی) به مدیریت و ارجاع به واحد صدور مجوز.
2- دبیرخانه در مورد تغییرات مدیریت ضمن بررسی اصلاحیه صادر و به اطلاع اداره تخصصی میرساند.
3- دبیرخانه در موردی که نیاز به کارشناسی تخصصی دارد درخواست را به اداره تخصصی جهت بررسی و اعلام نظر ارجاع می دهد.
4- اداره تخصصی پس از بررسی وتائید به دبیرخانه صدور مجوز ارجاع میدهد.
5- دبیرخانه صدور مجوز پس از تائید مدیر اقدام به صدور اصلاحیه جواز تاسیس نموده و رونوشت آنرا به بخشهای ذیربط ارسال می نماید.

تعریف:
پروانه بهره برداری مجوزی است که پس از اتمام عملیات ساختمان و تاسیسات جهت فعالیت بنام اشخاص حقیقی و حقوقی در زمینه صنایع تبدیلی و تکمیلی بخش سازمان صنایع صادر می گردد.

صدور پروانه بهره برداری :
1- تکمیل فرم درخواست پروانه بهره برداری توسط متقاضی و تائید و ارسال آن توسط سازمان صنایع شهرستان به مدیریت.
2- ارجاع به دبیرخانه صدور مجوز جهت بازدید کارشناسان (کارشناس تخصصی) با هماهنگی روسای ادارات تخصصی.

3- تائید رئیس اداره تخصصی و ارجاع به دبیرخانه صدور مجوز.
4- اخذ استعلام از ادارات ذیربط.
5- تهیه پیش نویس پروانه بهره برداری و تائید مدیریت.
6- صدور پروانه بهره برداری و ارسال رونوشت به بخشهای ذیربط.


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • علی محمدی
  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه مقاله در مورد تحلیل نظری انقلاب اسلامی تحت pdf دارای 16 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه مقاله در مورد تحلیل نظری انقلاب اسلامی تحت pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه مقاله در مورد تحلیل نظری انقلاب اسلامی تحت pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه مقاله در مورد تحلیل نظری انقلاب اسلامی تحت pdf :

تحلیل نظری انقلاب اسلامی

فهرست:
مقدّمه
بررسی پنج فرضیه درباره انقلاب اسلامی
بررسی مولفه های متمایز در تحلیل انقلاب اسلامی ایران
اعتراف دانشمندان غربی به ناتوانی در تحلیل انقلاب ایران
منشأ ناکامی غربی‌ها در تحلیل انقلاب اسلامی ایران

مقدّمه
انقلاب اسلامی ایران به عنوان مهم ترین و بزرگ ترین پدیده سیاسی و اجتماعی آخر قرن چهاردهم هجری قمری و رُبع آخر قرن بیستم میلادی، در طی قریب به سه دهه حیات و پایداری، همواره مورد توجه پژوهشگران و دانشمندان، متخصصان علوم سیاسی و کارشناسان علوم اجتماعی و جامعه شناسان و علاقه مندان به تحلیل انقلاب ها، قرار داشته است. این انقلاب

عرصه جدیدی برای آزمون و ارزیابی فرضیه‌ها و نظریه‌های مرسوم و رایج در علوم سیاسی، علوم اجتماعی و جامعه شناسی فراهم آورد. روشن است که فرضیه‌های کهنه و رایج که برای تحلیل انقلاب‌های مدرن غیرمذهبی و ضدمذهبی ارائه شده، توانایی تحلیل این پدیده منحصر به فرد و استثنایی و بی نظیر را ندارند؛ چرا که یک انقلاب مذهبی را نمی توان با معیارهای کاملا غیرمذهبی تحلیل کرد. متدلوژی متداول در غرب و شرق، که آلوده به سکولاریزم و لائیزم است، به هیچ وجه توانایی تحلیل انقلاب اسلامی ایران را نداشته و نخواهد داشت؛ تحولات دو جامعه متفاوت با زیربناهای مختلف، بلکه متضاد را نمی توان با کمک روش‌ها و معیارهای ثابت و یکسان تفسیر و تحلیل کرد. متأسفانه علی رغم تفاوت‌های بنیادی و ماهوی تاریخ و فرهنگ و تمدّن جهان اسلام و ایران اسلامی با تاریخ و فرهنگ و تمدّن غرب و کشورهایی نظیر فرانسه، روسیه، چین، کوبا و نیکاراگوئه، باز هم تحوّلات تاریخی، اجتماعی و سیاسی جهان اسلام بر اساس همان معیارها و

ضوابط و روش‌های خاص تحولات دنیای غرب مورد مطالعه قرار می گیرند. این کار، چه توسط مستشرقان و خاورشناسان و کارشناسان غربی صورت گیرد و چه دانشمندان و مفسّران مسلمانِ مرعوب و غربزده، گمراه کننده است و آنان را از شناخت واقعیت‌ها و حقایق باز می دارد.
مسلمانان برای بررسی و تحلیل تاریخ و تحولات اجتماعی و سیاسی در کشورها و جوامع اسلامی ناگزیر از کسب و ارائه معیارها و روش‌های نو و جدیدی هستند که متناسب با ویژگی‌های تاریخی،

اجتماعی و سیاسی جهان اسلام باشد تا با کمک آن‌ها بتوانند گذشته، حال و آینده خود را آنچنان که بوده، هست و خواهد بود درست درک کنند. انقلاب ایران در عصر اطلاعات، که از دهکده جهانی و پایان عمر دین و عصر ایدئولوژی داد سخن می رفت، روی داد و اندیشه حاکم بر قرن بیستم و انقلاب‌های جهان (سکولاریزم) که تحقق آن را احتمال نمی داد بی اعتبار ساخت. به همین دلیل،

تحلیل گران غربی شگفت زده شدند و بر ناتوانی خویش در تحلیل انقلاب اسلامی ایران اعتراف کردند و انقلاب ایران فرضیه‌های آنان را به چالش کشانید. آنان با منطق سکولاریزم و لائیزم هرگز درک نکردند انقلاب دینی چیست، چگونه پدید می آید و انقلاب‌های با ایدئولوژی مذهبی از چه

ویژگی هایی برخوردارند. بر همین اساس، در تحلیل انقلاب اسلامی ایران با مشکلات جدی و اساسی روبه رو شدند و ماهیت دینی و مذهبی انقلاب ایران نظریه‌های آنان را زیر سؤال برد. ناکام ماندن و بن بست‌های نظری آنان در تحلیل انقلاب ایران، آن‌ها را به بازنگری در نظریه‌های خویش وادار کرد و به تعبیر لاکاتوش، آنان را مجبور به رفوکردن و ترمیم‌های پی در پی و متعدد و افزودن تبصره‌های فراوان نمود. اما به دلیل ساختار فکری غیردینی و زیربنای اعتقادی سکولار و لائیک

خویش، نتوانستند به طور کامل از نظریات خویش دست شسته و آن را کنار بگذارند، گرچه برخی از آنان با ساختارشکنی به فهم و درک حقیقت نزدیک شدند، ولی بیشتر آنان همچنان از درک ماهیت انقلاب ایران ناتوان هستند. انقلاب اسلامی ایران به خوبی ثابت نمود که علی رغم ادعای به سر آمدن عمر دین و خاموش شدن ستاره دین، خورشید دین هرگز غروب نخواهد کرد و به روشنی نشان داد که در جهان ـ به اصطلاح ـ مدرن هم مذهب می تواند نقش مهم و بزرگ منحصر به فرد و بی نظیر در زندگی فردی و اجتماعی بشر و در سیاست و اقتصاد جامعه ایفا کند.

بررسی پنج فرضیه درباره انقلاب اسلامی
سردرگمی تحلیلگران غربی و شرقی و شبه روشن فکران ایرانی غربزده در فهم و درک و تحلیل انقلاب اسلامی ایران، عامل روی آوردن آنان به ارائه فرضیه‌های نادرست و ناقص برای انقلاب شده است. چهار فرضیه «استبداد عامل انقلاب»، «اقتصاد عامل انقلاب»، «توطئه عامل انقلاب» و «مدرنیزاسیون عامل انقلاب» به هیچ وجه نتوانسته اند به درستی عامل اصلی پیدایش انقلاب ایران را تبیین کنند؛ زیرا طرفداران این فرضیه‌ها در بی توجهی و یا کم توجهی عمدی یا سهوی نسبت به نقش مذهب در انقلاب ایران اشتراک دارند. روشن است که نقش «استبداد» و «اقتصاد» در انقلاب ایران از مکتب اسلام و مذهب تشیع سرچشمه گرفته است؛ زیرا اسلام یک دین جامع و کامل می باشد؛ از سویی، دارای نظام اقتصادی کارآمد است و آرمان‌های اقتصادی این دین بود که مردم مسلمان را به میدان آورد، و از سوی دیگر، به بهترین شکل الهام بخش آزادی معنوی، آزادی

انسانی، آزادی مذهبی و آزادی اندیشه و قلم و بیان است و آنان را به استبدادستیزی و مبارزه قاطع با استبداد فراخوانده است. بنابراین، نقش استبداد و اقتصاد در پیدایش انقلاب ایران، درون نقش مذهب جای می گیرد و معلول نقش اصلی مذهب در انقلاب است. «فرضیه توطئه» را دشمنان انقلاب ساخته اند و هیچ تحلیلگری آن را نپذیرفته است. فرضیه «مدرنیزاسیون عامل

انقلاب» نیز بیان دیگری از نقش مذهب در انقلاب است که با ادبیات دشمنان دین و مذهب ارائه شده است. در این فرضیه، دشمنان اسلام همان اسلام ستیزی رژیم پهلوی را، که عامل پیدایش انقلاب بوده است، با تعبیر «مدرنیزه کردن جامعه سنتی» و مبارزه با اعتقادات کهن مذهبی بیان کرده اند و در تصور باطل خود اسلام را کهنه و فرهنگ غرب را نو و آخرین و بهترین فرهنگ دانسته اند. به اعتقاد آنان، سرعت و بی برنامگی و نبود تدبیر و ستاد پشتیبانی، عامل شکست سیاست مدرنیزاسیون شاه بوده است.

بر خلاف فرضیه مزبور، تنها فرضیه «مذهب عامل انقلاب» درست و مطابق واقع است؛ چرا که دلایل و شواهد فراوان لازم و کافی آن را اثبات می کند و در تحلیل‌های دوستان و حتی دشمنان انقلاب بیشتر آمده است و هیچ کس نتوانسته نقش مذهب را در پیدایش انقلاب ایران انکار نماید و نادیده بگیرد. تنها محصول کوشش‌ها و دست و پا زدن‌های برخی از کسانی که درباره انقلاب ایران سخن گفته اند، کم رنگ جلوه دادن نقش مذهب بوده است. بدون شک عامل اصلی پیدایش انقلاب ایران مکتب اسلام و مذهب شیعه است. به بیان دیگر، اسلام ستیزی شاه و رژیم سلطنتی و اسلام گرایی توده مردم، روشن فکران و نسل جوان معاصر، عامل پیدایش انقلاب و سقوط شاه و فروپاشی رژیم سلطنتی پهلوی بوده است. اسلام، عاملی است که از آغاز و تولد انقلاب تا پیروزی انقلاب به طور دایمی، آشکار، شدید، قوی و از نزدیک و مستقیم در همه مراحل حضور داشت و

زیربنای انقلاب و موتور حرکت آن بود؛ سایر عوامل همه از جلوه‌ها و مظاهر نقش مذهب می باشند و با آن پیوند دارند. با همین عامل می توان جامعیّت انقلاب و اَبعاد گوناگون آن را فهمید و بیان نمود. به هر تقدیر، «مذهب عامل انقلاب ایران» در میان تفسیرها و فرضیه‌های پنج گانه ای که برای انقلاب ایران اظهار شده اند، بهترین، دقیق ترین و کامل ترین آن هاست و دلیل ناکامی و به بن بست رسیدن نظریه پردازان انقلاب ایران نادیده گرفتن نقش اصلی مذهب در این انقلاب است.
اعتراف دانشمندان غربی به ناتوانی در تحلیل انقلاب ایران

جان فوران (J. Foran) در آغاز مقاله «انقلاب 79-1977 چالشی بر تئوری اجتماعی» چنین نوشته است: تحول گسترده ای که در 1978 تمام ایران را فرا گرفت، تقریباً تمام ناظران را، از ژورنالیست‌ها و دیپلمات‌ها گرفته تا اندیشمندان ایرانی و نظریه پردازان تغییرات اجتماعی جهان سوم، به تحیّر افکند. وی در ادامه مقاله ضمن اشاره به چالش‌های فراوان نظریه‌های گوناگون در تحلیل انقلاب ایران می نویسد: موضوع نظریه اجتماعی در دهه 1980 به این ترتیب در آمد که: «آیا انقلاب ایران را باید به عنوان یک مورد منحصر به فرد، خلاف سایر انقلاب‌ها مورد بررسی قرار داد و یا اینکه علت انقلاب‌ها را باید در پرتو شواهد ایران مجدداً مورد مداقّه قرار داد؟»

تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر نظریات علوم اجتماعی بسیار گسترده بوده است. این انقلاب عرصه ای جدّی برای آزمون نظریه‌های رایج و مرسوم در علوم اجتماعی است؛ توجه نظریه پردازان علوم اجتماعی را به خود جلب کرد و شالوده کاخ رفیع دانش اجتماعی را به لرزه افکند؛ به گونه ای که به اعتراف جان فوران، محور و موضوع نظریه اجتماعی در دهه 1980 شد و موجب تزلزل در نظریه‌های علوم اجتماعی پیرامون انقلاب‌ها و بازنگری در آن‌ها گردید. جان فوران در کتاب مقاومت شکننده با توجه به نقش مذهب و دین در انقلاب ایران، به تحلیل درست این انقلاب نزدیک شد. او در این کتاب

با تأکید زیاد بر نقش اسلام اصولگرا در انقلاب می نویسد: در میان فرهنگ‌های گوناگون مخالف در دهه 1970، اسلام مبارز موفق شد قدرت دولتی را به دست گیرد. امام خمینی(قدس سره) به دلیل موضع گیری سازش ناپذیر دراز مدت علیه شاه، جاذبه و صراحت و صداقت شخصی، و دیدگاه هایش در مسائل مهم سیاسی، در صف اول جای گرفت و توانست اسلام مردم گرایی ارائه دهد

که برای گروه‌های مختلف اجتماعی جاذبه داشت، هرچند پایگاه اجتماعی اش در صفوف برخی از علما، طلّاب دینی و تجار و پیشهوران بازار بود، ولی سیاست ضدامپریالستی اش نیز روشن فکران غیرمذهبی، چپگرایان و زحمت کشان را جذب می کرد؛ وانگهی، کلام مذهبی او در میان گروه‌های حاشیه ای شهری و روستایی که آن‌ها را مستضعفان می خواند نفوذ می کرد.

بررسی مولفه های متمایز در تحلیل انقلاب اسلامی ایران
انقلاب اسلامی ایران در سال 1979م نه تنها در عرصه داخلی ایران آن هم در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، هنری و; انقلاب بوجود آورد بلکه سرمنشا تحولات بسیاری در عرصه جهانی شد ؛
« تاکنون مشاهده کرده ایم که تاثیرات انقلاب ایران در طول و عرض جهان اسلام از مغرب تا اندونزی از بوسنی در قلب اروپا تا اعماق آفریقا به طرق ودرجات مختلف متجلی شده است.جای شگفتی نیست که در قبال موج تازه ای که انقلاب اسلامی ایران به جریان انداخته است اربابان قدرت درجهان اسلام می کوشند تا انقلاب اسلامی ایان را یک رویداد درون مرزی معرفی کنند و آثار آن را بی آنکه اشاره ای به بازتاب های آن در خارج داشته باشند تنها در درون مرزهی ایران متوقف کنند .» ‹1›


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • علی محمدی
  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه مقاله در مورد ایت الله بهجت تحت pdf دارای 93 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه مقاله در مورد ایت الله بهجت تحت pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه مقاله در مورد ایت الله بهجت تحت pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه مقاله در مورد ایت الله بهجت تحت pdf :

بنام حضرت دوست

ولادت
آیت الله العظمی محمد بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع دراستان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.

درباره نام آیت الله بهجت خاطره ای شیرین از یکی از نزدیکان آقا نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب می‌نماید، و آن اینکه:

پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد و حالش بد می شود به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود وی می گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت:

« با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است. »

تا اینکه با آن حالت خوابش می برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی م

ی رود و بالاخره کاملاً شفا می یابد.
چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می برد.
بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می دهد، اسمش را « محمد حسین» می گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری اش شنیده بود می افتد، و وی را « محمد تقی » نام می نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب می افتد و از دنیا می رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره « محمد تقی » نام می گذارد، و بدینسان نام آیت الله بهجت مشخص می گردد.

کربلایی محمود بهجت، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم می پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهی ایشان می رسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام شعر می سرود، مرثیه های جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.
باری آیت الله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت علیهم السلام به ویژه سید الشهداء علیه السلام بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن بار آمد. از همان کودکی از بازیهای کودکانه پرهیز می کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره اش نمایان بود، و عشق فوق العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.

تحصیلات
تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینی ‌پرداخت.
به هر حال، روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیآ ورد و پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348 ه.ق. هنگامی که تقریباً 14 سال از عمر شریفش می گذشت به عراق مشرّف شد و در کربلای معلّی اقامت‌ گزید.
بنا به گفته یکی از شاگردان نزدیک ایشان، معظّم له خود به مناسبتی فرمودند:

« بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلّف شدم. »

آری، دست تربیت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شایسته را از اوان کودکی و نوجوانی تحت نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش را شامل حال آنان گردانیده و پیوسته می پاید، تا در بزرگی مشعل راهبری راه پویان طریق الی الله را به دستشان بسپارد.

بدین سان، آیت الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلّی می ماند و از فیوضات سید الشهداء علیه السلام استفاده نموده و به تهذیب نفس می پردازد و در طی این مدت بخش معظمی از کتابهای فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهّر می‌خواند.

در سال 1352ه.ق. برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف می گردد و قسمتهای پایانی سطح را در محضر آیات عظام از آن جمله مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی به پایان می رساند. با این همه، همّت او تنها مصروف علوم دینی نبوده، بلکه عشق به کمالات والای انسانی هماره جان ناآرام او را به جستجوی مردان الهی و اولیاء برجسته وا می داشته ‌است.

یکی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید: در سالهای متمادی که در درس ایشان شرکت می جویم هرگز نشنیده ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبی فرموده باشد. از جمله سخنانی که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنی به مناسبت تجلیل از مقام معنوی استاد خود حضرت آیت الله نائینی(ره) فرمود:
« من در ایام نوجوانی در نماز جماعت ایشان شرکت می نمودم، و از حالات ایشان چیزهایی را درک می کردم. »

استادان بر جسته فقه و اصول
آیت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درک محضر استادان بزرگی چون آی

ات عظام: آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره)، آقا ضیاء عراقی(ره)، و میرزای نائینی(ره)، به حوزه گرانقدر و پر محتوای آیتِ حقّ حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (ره)، معروف به کمپانی وارد شد و در محضر آن علامه کبیر به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت، و به یاری استعداد درخشان و تأییدات الهی از تفکرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم علامه کمپانی، که دارای فکری سریع و جوّال و متحرک و همراه با تیز بینی بوده، بهره ها برد.
آیت الله محمد تقی مصباح درباره استفاده آیت الله بهجت از استادان خود می گوید:

« در فقه بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد کاظم شیرازی- که شاگردان مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی و از استادان بسیار برجسته نجف اشرف بود- استفاده کرده، و در اصول از مرحوم آقای نائینی، و سپس بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانی اصفهانی فایده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهانی بیشتر بود و هم استفاده های جنبی دیگر. »

سیر و سلوک وعرفان
آیت الله بهجت، در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس و استکما ل معنوی همّت گمارده، و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی بر آمده و به وجود آقای قاضی که در نجف بوده پی می برد. و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی استفاده های اخلاقی می نماید.

آیت الله مصباح در این باره می گوید:
« پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی بودند، چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل می کردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان می دیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوی ایشان تأثیر بسزایی داشته است. »

همچنین در درسهای اخلاقی آقا سید عبدالغفار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده می نموده، تا اینکه در سلک شاگردان حضرت آیت الله سید علی قاضی(ره) در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر می آید، و در سن 18 سالگی به محضر پر فیض عارف کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی بار می یابد، و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظّم قرار می گیرد و در عنفوان جوانی چندان مراحل عرفان را سپری می کند که غبطه دیگران را بر می انگیزد.

آیه الله مصباح می گوید:

« ایشان از مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی مستقیماً در جهت اخلاقی و معنوی بهره برده و سالها شاگردی ایشان را کرده بودند. آیت الله قاضی از کسانی بودند که مُمَحَّضِ در تربیت افراد از جهات معنوی و عرفانی بودند، مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد تقی آملی و مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی و عده زیادی از بزرگان و حتی مراجع در جنبه های اخلاقی و عرفانی از وجود آقای قاضی بهره برده بودند. آیت الله بهجت از اشخاص دیگری نیز گهگاه نکاتی نقل می کردند مثل مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی و دیگران;

خود آقای بهجت نقل می کردند: شخصی در آن زمان در صدد بر آمده بود که ببیند چه کسانی سحر ماه مبارک رمضان در حرم حضرت امیر علیه السلام در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی می خوانند، آن طور که خاطرم هست اگر اشتباه نکنم کسانی را که مقید بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت امیر علیه السلام انجام بدهند شمرده بود و بیش از هفتاد نفر شده بودند.

به هر حال، بزرگانی که تقید به جهات عبادی و معنوی داشتند در آن عصرها زیاد بودند. متأسفانه در عصر ما کمتر این نمونه ها را مشاهده می کنیم. البته علم غیب نداریم، شاید آن کسانی که پیشتر در حرمها این عبادتها را انجام می دادند حالا در خانه هایشان انجام می دهند، ولی می شود اطمینان پیدا کرد که تقید به اعمال عبادی و معنوی سیر نزولی داشته و این بسیار جای تأسف است. »
یکی دیگر از شاگردان آقا ( حجّه الاسلام و المسلمین آقای تهرانی ) جریان فوق را به صورت ذیل از حضرت آیت الله بهجت نقل میکند:
« شخصی در آن زمان شنیده بود که در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امیر علیه السلام در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی را می خواندند، آن شخص تصمیم گرفته بود ببیند در زمان خودش چند نفر این کار را انجام می دهند، رفته بود و شمارش کرده و دیده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقلیل پیدا کرده و مجموعاً پنجاه نفر (آن طور که بنده «تهرانی» به یاد دارم) در حرم ( اعّم از نزدیک ضریح مطهّر، و رواقهای اطراف) دعای ابوحمزه را در دعای نماز وتر خود قرائت می کنند. »

فلسفه

آیت الله بهجت، اشارات ابن سینا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آیت الله سید حسن بادکوبه ای فرا گرفته است.

مرجعیت
با اینکه ایشان فقیهی شناخته شده اند و بیش از سی سال است که اشتغال به تدریس خارج فقه واصول دارند، ولی هماره از پذیرش مرجعیت سرباز زده اند.
آقای مصباح درباره علت پذیرش مرجعیت از سوی ایشان و نیز پیرامون عدم تغییر وضعیت آیت الله بهجت بعد از مرجعیت می گوید:
« بعد از مرجعیت منزل آایت الله بهجت هیچ تغییری نکرده است، ملاقات و پذیرایی از بازدید کنندگان در منزل امکان ندارد لذا در اعیاد و ایام سوگواری، در مسجد فاطمیه از ملاقات کنندگان پذیرایی می شود. اصولاً قبول مرجعیت ایشان به نظر من یکی از کرامات ایشان است، یعنی شرایط زندگی ایشان آن هم در سن هشتاد سالگی به هیچ وجه ایجاب نمی کرد که زیر بار چنین مسؤلیتی برود، و کسانی که با ایشان آشنایی داشتند هیچ وقت حدس نمی زدند که امکان داشته باشد آقا یک وقتی حاضر بشوند پرچم مرجعیت را به دوش بکشند و مسولیتش را قبول بکنند. و بدون شک جز احساس یک وظیفه متعین چیزی باعث نشد که ایشان این مسؤلیت را بپذیرند. و باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگی و پارسایی، حجت را بر دیگران تمام می کند که می شود در عین مرجعیت با سادگی زندگی کرد، بدون اینکه تغییری در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرایط زندگی پیش بیاید. »
تا اینکه بعد از فوت مرحوم آقای سید احمد خوانساری(ره) جلد اول و دوم کتاب «ذخیره العباد» (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و در اختیار خواص گذاشتند، و پیش از فوت مرجع عالیقدر حضرت آیه الله العظمی اراکی(ره) اجازه نشر رساله عملیه خویش را دادند، سرانجام وقتی جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیه ای هفت نفر از آن جمله حضرت آیه الله العظمی بهجت را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرد و عده ای از علمای دیگر از جمله آیت الله مشکینی و آیت الله جوادی آملی و ; مرجعیت ایشان را اعلام کردند، به دنبال در خواستهای مصرانه و مکرر راضی شدند تا رساله عملیه ایشان در تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روی جلد کتاب دریغ ورزیدند.
در همین ارتباط یکی از مرتبطین ایشان می گوید: ایشان پیش از در گذشت آیت الله العظمی اراکی چون مطلع شدند جامعه مدرسین نظر به معرفی ایشان را دارند پیغام دادند که راضی نیستم اسمی از بنده برده شود.

و بعد از فوت مرحوم اراکی و پیام جامعه مدرسین و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند: « فتاوای بنده را در اختیار کسی قرار ندهید. از ایشان توضیح خواسته شد فرمودند: صبر کنید، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند آن وقت فتاوی را منتشر کنید » چندین ماه پس از این رخداد رساله ایشان توسط بعضی از اهل لبنان به چاپ رسید.

هجرت
ایشان بعد از تکمیل دروس، در سال 1363 ه.ق. موافق با 1324 ه.ش. به ایران مراجعت کرده و چند ماهی در موطن خود فومن اقامت گزید و بعداً در حالی که آماده بازگشت به حوزه علم

یه نجف اشرف بود، قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام و اطّلاع یافتن از وضعیت حوزه قم را کرد، ولی در طول چند ماهی که در قم توقف کرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، یکی پس از دیگری شنیده می شد، لذا ایشان تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت ‌کند.
در قم از محضر آیت الله العضمی حجت کوه کمره ای استفاده کرده و در بین شاگردان آن فقید سعید درخشید. چند ماهی از اقامت حضرت آیه الله العظمی بروجردی در قم نگذشته بود که آیت الله بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آیات عظام امام خمینی، گلپایگانی و ; به درس فقید سعید مرحوم بروجردی حاضر شد.

تدریس
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
« آیت الله بهجت از همان زمانی که مرحوم آیت الله بروجردی(ره) در قم درس شروع کرده بودند از شاگردان برجسته واز مُستَشکِلین معروف و مبرّز درس ایشان بودند. معمولاً استادانی که درس خارج می گویند، در میان شاگردانشان یکی دو سه نفر هستند که ضمن اینکه بیش از همه مطالب را ضبط می کنند احیاناً اشکالاتی به نظرشان می رسد که مطرح و پی گیری می کنند تا مسائل کاملاً حل شود، اینان از دیگران دقیق ترند، و اشکالاتشان علمی تر و نیاز به غور و بررسی بیشتری دارد، و ایشان در آن زمان چنین موقعیتی را در درس مرحوم آیت الله بروجردی داشتند. »
آیت الله بهجت در همان ایام که در درس آیات عظام اصفهانی، کمپانی و شیرازی حضور می یافت، ضمن تهذیب نفس و تعلم، به تعلیم هم می پرداخت و سطوح عالیه را در نجف اشرف تدریس می کرد. پس از هجرت به قم نیز پیوسته این روال را ادامه می دادند. در رابطه با تدریس خارج فقه توسط ایشان نیز در مجموع می توا ن گفت که ایشان بیش از چهل سال است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گریزی غالباً در منزل تدریس کرده است، و فضلای گرانقدری سالیان دراز از محضر پر فیض ایشان بهره برده اند.

شیوه تدریس
آیت الله مصباح در مورد روش تدریس ایشان می گوید:
« ایشان در بیان مطالب سعی می کردند ابتدا مسأله را از روی کتاب شیخ انصاری قدس سره مطرح کنند، و بعد هر کجا مطلب قابل توجهی از دیگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدس سره در طهارت، و از مرحوم حاج آقا رضا همدانی و دیگران مطالب برجسته ای داشتند آن را نقل می کردند، و بعد هر جا خود ایشان نظر خاصی داشتند آن را بیان می کردند. این شیوه از یک طرف باعث این می شد که انسان از نظر استادان بزرگ در یک موضوع آگاه بشود و در عین حال صرفه جویی در

وقت می شد. استادان دیگر هم برای تدریس شیوه های جالبی داشتند که شاید برای مبتدی مفیدتر بود که هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح می کردند، ولی خوب این باعث می شد که وقت بیشتری گرفته بشود و احیاناً مطالبی تکرار بشود.
در ضمن تدریس، در میان نکته هایی که از خود ایشان ما استفاده می کردیم و طبعاً بعضی از این نکته ها چیزهایی بود که ایشان از استادانشان شفاهاً دریافت کرده بودند، به مطالب بسیار ارزنده و عمیق و دارای دقتهای کم نظیری بر می خوردیم. »

آیت الله مسعودی که خود سالها از درس آیت الله العظمی بهجت بهره برده اند درباره ویژگی تدریس ایشان می گوید:
« سبک درس ایشان سبک خاصی است. معمولاً آقایان مراجع و بزرگان در درس خارج یک مسأله ای را مطرح می کنند و اقوال دیگران را یکی یکی ذکر می کنند، سپس یکی را نقد می کنند و دیگری را تأیید، و سرانجام یکی از آن نظرات را می پذیرند، یا نظریه دیگری را انتخاب می کنند. ولی ایشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمی کنند بلکه ابتدا مسأله را مطرح می کنند و بعد روند

استدلالش را بیان می کنند. اگر شاگرد آراء علماء را دیده و مطالعه کرده باشد، می فهمد که دلیلی را که استاد ذکر می کند چه کسی گفته است، و اشکال یا تأییدی را که می کند می فهمد به سخن چه کسی اشکال یا قول چه کسی را تأیید می کند. لذا هر کس بخواهد در درس ایشان شرکت کند باید مبانی و نظرات آقایان دیگر را دیده باشد. »
آیت الله محمد حسین احمدی فقیه یزدی درباره شیوه درس ایشان می گوید:
« نوعاً ایشان چند مسئله اصلی یا فرعی را که عنوان می فرمودند بعد از توجه به ظرافتهای حدی

ث و روایت و یا آیه شریفه ای که دلالت بر موضوع بحث داشت، مقایسه ای بین موضوع بحث و سایر بحثهای مشابه می نمودند و دقت عقلی و فکری خاصی در تعادل آن دو انجام می دادند، آنگاه نتیجه می گرفتند که انصافاً نتیجه علمی و جدید بود. و حقیقتاً مطلبی را که ذکر می کردند ناشی از اوج و عظمت دید و فکرشان بود که از ائمه علیهم السلام و اسلام گرفته بود و اجتهاد صحیح نیز هم این گونه بحث و تجزیه و تحلیل کردن است. »

موعظه در درس
حجه السلام والمسلمین قدس، امام جمعه کلاچای که خود سالها در درس ایشان حضور داشته است می گوید:
« روال آیت الله العظمی بهجت این بود که پیش از شروعِ درس، حدود ده دقیقه موعظه می کرد، ولی نه به عنوان موعظه بلکه به عنوان حکایت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود که منظور اصلی آیت الله مصباح یزدی که سالها در درس خارج فقه ایشان شرکت می کردند (15سال)، علاوه بر استفاده علمی، استفاده از روحیه ملکوتی آقا بوده است. »
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
« آیت الله بهجت گاهی داستانی را یا حدیثی را نقل می کردند که برای ما تعجب آور بود ایشان چه اصراری دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکیه می کنند، از جمله مطلبی که ایشان در تذکّرات پیش از درس اصرار می کردند امامت امیر المؤمنین علیه السلام بود، ما تعجب می کردیم که ما مگر در آن حضرت شک داریم که ایشان این قدر اصرار دارند که دلائل امامت حضرت علی علیه السلام را برای ما بیان کنند. یک خورده ته دلمان گله مند بودیم که چرا به جای این مطالب یک چیز هایی که بیشتر حاجت ماست ( در امور اخلاقی و معنوی ) مطالبی را نمی گویند. اما بعد از این که به پنجاه- شصت سالگی رسیدیم، در بسیاری از مباحث دیدیم که آن نکته هایی که ایشان چهل سال پیشتر در درسشان درباره امامت علی علیه السلام می فرمودند به دردمان می خورد. گویا ایشان آن روز می دید که یک مسائلی بناست در آینده مورد غفلت و تشکیک قرار بگیرد.

شاید اگر توجه های ایشان نبود ما انگیزه ای نداشتیم درباره این مسائل مطالعه ای داشته باشیم، حتی از نکته هایی که ایشان چهل سال پیش بیان می کردند امروز بنده در نوشته هایم در مورد مسائل اعتقادی یا جاهای دیگر استفاده کرده‌ام. »

جایگاه علمی
گواهی استادان و هم دوره ایها و نیز شاگردان برجسته که بخشی از آن در ذیل می آید نمایانگر دقت نظر و نبوغ برجستگی علمی ایشان است:
از آن جمله گویند:
روزی ایشان در درس کفایه یکی از شاگردانِ مرحوم آخوند خراسانی به نحوه تقریر مطالب

آخوند خراسانی توسط استاد اعتراض می کند، ولی با توجه به اینکه از همه طلاب شرکت کننده در درس کم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدی پیش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار می گیرد، ولی در آن هنگام ناگهان استاد وارد می شود و متوجه اعتراض شاگردان به ایشان می گردد. سپس خطاب به آنان می فرماید: « با آقای بهجت کاری نداشته باشید. » همه ساکت می شوند آنگاه استاد ادامه می دهد: « دیشب که تقریرات درس مرحوم آخوند را مطالعه می کردم متوجه شدم که حقّ با ایشان است » و پس از این سخن، از جدیت و نبوغ آیت الله بهجت تمجید می نماید.
یکی از دانشمندان نجف می گوید:
« ایشان در درس، به مرحوم آیت الله کمپانی امان نمی داد، و پیوسته بحثها را مورد نقد قرار می داد. »

مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری نیز می گوید:
« ایشان با اظهار نظرهای دقیق و اشکالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزی مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ایرادها برای ما هم مفید بود؛ ولی آقای بهجت برای گریز از شهرت دیگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه می دادند معلوم می شد اگر بالاتر از دیگران نباشند بی شک کمتر از آنان نیستند. »

مرحوم علامه محمد تقی جعفری می گوید:
« آن هنگام که در خدمت آقا شیخ کاظم شیرازی مکاسب می خواندیم، آیت الله بهجت نیز که اینک در قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت می نمودند، خوب یادم هست که وقتی ایشان اشکال می کردند آقا شیخ کاظم با تمام قوا متوجه می شد، یعنی خیلی دقیق و عمیق به اشکالات آقای بهجت توجه می کرد، و همان موقع ایشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود. »

آیت الله سید محمد حسین طهرانی در کتاب انوارالملکوت می نویسد:
« آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی، وصیّ سید علی آقای قاضی می فرمودند: آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی حاضر می شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سیّد باز می گشتند بعضی از طلابی که در درس برای آنها اشکالاتی باقی مانده بود به حجره ایشان می رفتند و اشکالشان را رفع می نمودند. و چه بسا ایشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ایشان می پرسیدند و ایشان هم مانند بیداری جواب می دادند جواب کافی وشافی، و چون از خواب بر می خاستند و از قضایا و پرسشهای در حال خواب با ایشان سخن به میان می آمد ابداً اطلاع نداشتند و می گفتند: هیچ به نظرم نمی رسد و از آنچه می گویید در خاطرم چیزی نیست. »

آیت الله مشکینی می گوید:
« ایشان از جهت علمی ( هم در فقه و هم در اصول ) در یک مرتبه خیلی بالایی در میان فقهای شیعه قرار دارند. »
حجه السلام و المسلمین امجد می گوید:
« ایشان در علمیت در افق اعلی است. فقیهی است بسیار بزرگ، و معتقدم که باید مجتهدین پای درسشان باشند تا نکته بگیرند و بفهمند، و حق این است که درس خارج را باید امثال آیت الله بهجت بگویند نه آنهایی که به نقل اقوال بسنده می کنند. »

تشویق بزرگان به شرکت در درس ایشان

آیت الله مصباح می گوید:
« اولین چیزی که ما را جذب کرد آن جاذبه معنوی و روحانی ایشان بود. ولی تدریجاً متوجه شدیم که ایشان از لحاظ مقامات علمی و فقاهت هم در درجه بسیار عالی قرار دارد. این بود که سعی کردیم خدمت ایشان درسی داشته باشیم تا وسیله ای باشد هم از معلومات ایشان بهره ای ببریم، و هم بهانه ای باشد که هر روز خدمت ایشان برسیم و از کمالات روحی و معنوی آقا بهره مند شویم. کتاب طهارت را در خدمت ایشان شروع کردیم، ابتدا در یکی از حجرات مدرسه فیضیه چند نفر از دوستان شرکت می کردند، و بعد از گذشت یک سال، یکی دو سالی هم در حجره ای در مدرسه خان (مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی) خدمت ایشان درس داشتیم، و بعدها که ضعف مزاج ایشان بیشتر شد از آن به بعد در منزل، خدمتشان می رفتیم که یک دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم، و بعد یک دوره هم مکاسب و خیارات را که تقریباً حدود 15 سال ادامه پیدا کرد. ما در درس ایشان استفاده هایی می بردیم که در بسیاری از درسها کمتر یافت می شد. »

شهید بزرگوار استاد مطهری(ره) نیز به درس ایشان عنایت خاصّی داشتند. آیت الله محمد حسین احمدی یزدی در این رابطه می گوید:
« آیت الله شهید مطهری درباره درس آیت الله بهجت به ما خیلی سفارش می کرد و می فرمود: حتماً در درس ایشان شرکت کنید مخصوصاً در اصول، چون آقای بهجت درس آقا شیخ محمد حسین اصفهانی را دیده حتماً در درس ایشان شرکت کنید.»

استاد خسرو شاهی می گوید:
« بنده در درس فقه خارج خیارات آیت الله العظمی شیخ مرتضی حائری شرکت می کردم. ایشان اواخر عمر مریض بودند و درسشان تعطیل شد. یک روز وقتی که آیت الله حایری از حرم بیرون می آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض کردم: ان شاء الله درس را شروع می فرمایید؟
فرمودند: نه. بعد فرمودند:
« شما که جوان هستید من یک ضابطه ای را در اختیار شما قرار بدهم، و آن اینکه درس کسانی شرکت بکنید که فقط نقل اقوال نکنند، بلکه اقوال را بررسی کرده و نکاتی را در درس بیان کنند که در فعلیت رساندن ملکه اجتهاد خیلی سودمند باشد. چون درسی برای شما مفید است که این ملکه اجتهاد را از قوه به فعلیت برساند، و تنها به نقل اقوال کفایت نکند.

»
من همان جا به ایشان عرض کردم: جناب عالی کسی را با اسم برای ما معرفی بفرمایید. فرمودند: « من از اسم بردن معذورم. » عرض کردم: من در درس آیت الله العظمی بهجت شرکت می کنم. ایشان اظهار رضایت نمود و تبسم کردند و فرمودند: « درس ایشان از نظر دقت و محتوا همین قاعده و ضابطه ای را که به شما گفتم دارد، خوب است که در درس ایشان شرکت می کنید. درس ایشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمی هم از جهت اخلاقی، این درس را ادامه بدهید. »

ویژگیها

1 تقوا و خود سازی
چنانکه گذشت ایشان در نوجوانی به میدان خودسازی گام نهاد، و در فراگیری علوم و تزکیه نفس چنان جدی بوده و هستند که گویا کاری غیر از آن ندارند، و همواره در آموزش های اخلاقی بر این نکته اصرار دارند که تلاشی پیگیر و ریاضتی فراگیر لازم است تا انسان در جبهه ستیز با رذیلتهای اخلاقی و در جهاد اکبر با هواهای نفسانی، سر بلند و پیروز گردیده و به سازندگی خویش بپردازد، و همواره معتقد به لزوم همپایی دانش و اخلاق بوده و مؤکداً به خطر جدایی علم و تزکیه هشدار می‌دهند و زیان عالم غیر مهذّب و دانش بدون تزکیه را از هر ضرر و زیان دیگری بیشتر می‌دانند.
آن بزرگوار، انسان مخلص و مشتاقی است که در همه حال عقربه زندگی و حیات خوی را به سوی خدا چرخانده، و کوشیده است تا پیوسته در حوزه جاذبه الهی قرار گرفته و به همه چیز و همه کس با دید خداخواهی بنگرد.
یکی از مجتهدان بزرگ در این باره گفته است:
« ایشان را نمی شود گفت آدم با تقوایی است، بلکه ایشان عین تقوا و مجسمه تقواست. »

آیت الله شیخ جواد کربلایی می گوید:
« یکی از آقایان که کم و بیش از حالات ایشان مطلع و از هواداران ایشان نیز بودند می گفت: آقا هر شب یا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فکر در مجاری معارف الهی می گذرانند، و هیچ گاه حاضر نبودند که وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بیهوده شرکت کنند، و کاملاً در مقام احتراز از صحبتهای بیهوده بوده و وقت رفتن به درس و یا تشرف به زیارت حضرت امیر- روحی فداه- عبایش را بر سر کشیده و بدون التفات و توجه به کسی می رفتند، که چند بار خودم نیز مشاهده کردم; ایشان کاملاً کتوم هستند مخصوصاً درباره حالات شخص خودشان، و همچنین درباره بیان الطاف خاصه ای که حق تعالی به ایشان مرحمت فرموده کتوم هستند. »

2 زهد و ساده زیستی
اولیای خدا بر خلاف عموم مردم که به ظاهر دنیا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند، همواره به حقیقت دنیا می نگرند، و به فردای خویش می پردازند و بدینسان هماره از قید مطامع گریخته و با صفای قناعت و ساده زیستی، روحی سرشار از معنویت را به دست می آورند، در حالی که مردم در انبوه ظلمت های غفلت و تشریفات زندگانی و آزمندیهای آن غرق و سرگردانند.
آیت الله بهجت نیز از این دسته اولیای خدا می باشد. ایشان زاهد عارفی است که پیوسته بی

رغبت به دنیا و آزاده و بی تکلف زیسته است، آن بزرگوار از برجسته ترین چهره های زاهد و وارستهزمان ماست که چنان در جاذبه معنویات قرار گرفته و به حقیقت و باطن دنیا توجه داشته که ذره ای به تعلقات و مادیات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلق پذیرفته آزاد بوده است. او نه تن

ها چنین اندیشیده و از دنیا و مظاهرش گریزان بوده بلکه در عمل و زندگانی معیشتی نیز در همین راستا حرکت کرده است.
زندگی ساده او در خانه ای قدیمی و محقر در قم، و مقاومت ایشان در برابر خواسته های مکررعلما و مردم برای تعویض خانه، گواهی صادق بر روح بزرگ و زاهدانه این پیر فرزانه است.

آیت الله مصباح در مورد زهد و ساده زیستی ایشان می گوید:
« آیت الله بهجت منزلی جنب مدرسه حجتیه اجاره کرده بودند، و بعد تغییر منزل دادند و در اوائل خیابان چهار مردان فعلی یک خانه ای اجاره کرده بودند که ظاهراً دو اتاق بیشتر نداشت، و در وسط آن اتاقی که ما خدمت ایشان می رسیدیم پرده ای کشیده شده بود که پشتش خانواده شان زندگی می کردند و ما این طرف پرده می نشستیم و از حضور ایشان بهره مند می شدیم. زندگی بسیار ساده و دور از هر گونه تکلف و توأم با یک عالم نورانیت و معنویت;

الان نیز خانه ایشان ظرفیت اینکه تعداد زیادی در آن اجتماع بکنند ندارد، و دو سه اتاق کوچک دارد با همان گلیمهایی که از چهل- پنجاه سال پیش داشتند. بعد از مرجعیت نیز منزلشان هیچ تغییری نکرده، لذا جای پذیرایی و ملاقات از بازدید کنندگان کم است، از این رو در اعیاد و ایام سوگواری در مسجد فاطمیه جلوس می فرمایند، و کسانی که می خواهند ایشان را زیارت کنند آنجا خدمتشان می رسند. »

آیت الله مسعودی نیز می گوید:
« بارها آمدند برای ایشان خانه بخرند قبول نکردند، من خودم چند مرتبه به ایشان گفتم: آقا! این منزل خراب است، از نظر وضع شرعی هم معلوم نیست آدم بتواند اینجا زندگی کند. اصلاً توجهی نکردند. »

3 عبادت
یکی از عوامل مهم موفقیت انسان که می تواند برای دیگران الگو و راهنما قرار گیرد، تقید ایشان به اعمال عبادی و تعبد ایشان است.
ارتباط استوار آیه الله العظمی بهجت با خداوند متعال، ذکرهای پی در پی، به جای آوردن نوافل، شب زنده داریهای کم نظیر ایشان بسیار عبرت انگیز است.
سالهای سال نماز جماعت ایشان از شورانگیزترین، با صفا ترین و روح نوازترین نمازهای جماعت ایران اسلامی بوده و هست. در این نماز عالمان وارسته و خداجوی، بسیاری از طلاب تقوا پیشه، بسیجیان رزمجو و دلداده خدا، و دیگر قشرهای مردم شرکت می کردند. این نماز چنان پر معنویت است که گاه به ویژه در شبهای جمعه صدای گریه آیت الله بهجت با نوحه و ناله غم انگیز نمازگزاران همراه می شود، و روحها به پرواز در می آید و چشمها به اشک می نشیند، و فضای دلها ن

ورانی می گردد. چنین فضای معنوی و روح نوازی در این زمان در هیچ نماز جماعتی وجود ندارد. بی جهت نیست که بسیاری از اوقات در مسجدی که ایشان نماز جماعت اقامه می کنند جا برای نماز گزاران تنگ می گردد و عده کثیری حتی آنان که مشتاقانه و به امید کسب فیض از این نماز پر معنویت، از راه های دور آمده اند مجبور به ترک مسجد می شوند.

این نماز همواره مورد توجه اولیای خدا بوده و هست، علامه طباطبائی(ره) در آن شرکت می جسته، و آیت الله بهاء الدینی(ره) نیز عنایت خاصی به نماز جماعت ایشان داشته اند. در این ارتباط آیت الله محمد حسن احمدی فقیه یزدی خاطره ای را نقل می کنند که ذکرش در اینجا مناسب است. وی می گوید:
« شبهای ماه رمضان آیت الله بهاء الدینی زودتر از آیت الله بهجت نماز می خواندند، ایشان خواست یکی از نزدیکان را به جایی بفرستد، آن شخص گفت: اگر بروم از نماز شما محروم می شوم. آقای بهاء الدینی فرمودند: بر این کار را انجام بده و بعد از افطار برو پشت سر آقای بهجت نماز بخوان. »

آقای مصباح نیز درباره سابقه نماز جماعت دل انگیز ایشان می گوید:
« آیت الله بهجت در حدود چهل سال قبل برنامه ای داشتند که پیش از غروب قدم زنان به سوی صفائیه ( که آن وقتها در آنجا ساختمان احداث نشده بود و از نزدیکهای پل صفائیه دیگر زمین مزروعی بود )، می رفتند و مقدار زیادی از زمینهای مزروعی را می گذشتند و در آنجا می نشستند و بعد نماز مغرب و عشاء را در آن زمینها می خواندند و بعضی دوستان که علاقه مند بودند خدمت ایشان می رسیدند.
یکی از آن دوستان نقل می کرد:
آیت الله بهجت یک شب بعد از نماز فرمودند:
« اگر سلاطین عالم می دانستند که انسان در حال عبادت چه لذتهایی می برد، هیچ گاه دنبال این مسائل مادی نمی رفتند;»
وقتی که این منزلی را که اینک در آن اقامت دارند خریدند، چون نزدیکتر بود بیشتر دوستان در همین منزل برای نماز خدمتشان می رسیدند، بعد ایشان را به مسجد فاطمیه دعوت کردند و آنجا محل اجتماع کسانی بود که علاقه مند بودند از نماز ایشان استفاده کنند، و تاکنون همچنان قریب به چهل سال است که در مسجد فاطمیه در سه وقت نماز جماعت اقامه می کنند، و اخیراً درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل کرده اند و دید و بازدیدهای اعیاد و ایام سوگواری نیز در همان مسجد انجام می گیرد. »

آیت الله شیخ جواد کربلایی درباره نماز شب و گریه های نیمه شب ایشان م

ی گوید: « جناب آیت الله بهجت در جدیت در نماز شب و گریه در نیمه های شب مخصوصاً شبهای جمعه کوشا بودند. یکی از علما و مشاهیر به من فرمودند که: شب جمعه در مدرسه سیّد(ره) در نجف اشرف در نیمه شب شنیدم که ایشان با صدای حزین و ناله و گریه در حالی که سر به سجده گذاشته بود مکرّرَاً به حق تعالی عرضه می داشت:
« إلهی! من لی غیرک، أسأله کشف ضرّی والنّظر فی أمری:
معبودا! من جز تو چه کسی را دارم که از او بخواهم رنجوری مرا بر طرف

کرده و نظری به امورم نماید. دعای کمیل »

4 زیارت و توسل
آیت الله بهجت حتی با این سنّ و سال برنامه روزمره خویش را به این صورت آغاز می کنند: هر روز با نهایت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه علیها السلام شرفیاب می گردند. و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضریح مطهر می ایستد و بعد زیارت عاشورای حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را قرائت می کنند.
مؤلف کتاب انوار الملکوت از قول آیت الله شیخ عباس قوچانی، وصّی مرحوم میرزا علی آقای قاضی نقل می کند که:
« آیت الله العظمی بهجت بسیار به مسجد سهله می رفتند و شبها تا صبح به تنهایی در آن جا بیتوته می کردند. یک شب بسیار تاریک که چراغی هم در مسجد روشن نبود، در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا کرده و برای تطهیر و وضو به ناچار می بایست از مسجد بیرون رفته و در محلّ وضو خانه که بیرون مسجد در سمت شرقی آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفی در اثر عبور این مسافت و در ظلمت محض و تنهایی در ایشان پیدا می شود، به مجرد این خوف ناگهان نوری همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار میشود، ایشان با آن نور خارج می شوند و تطهیر نموده و وضو می گیرند و سپس به جای خود بر می گردند و در همه این احوال، آن نور در برابر ایشان حرکت می کرده تا اینکه به محل خود می رسند آن نور ناپدید می شود. »

5 تواضع و فروتنی
شهرت گریزی، هوی ستیزی و فروتنی از دیگر ابعاد برجسته شخصیت معنوی ایشان است؛ با اینکه فقیهی شناخته شده و مجتهدی صاحب نام و از برجستگان حوزه علمیه قم می باشند، نه تنها تا کسانی که از ایشان مسن تر بودند و یا جلوتر بودند، بلکه تا هم دوره ایهای ایشان در قید حیات بودند هیچگاه اجازه انتشار توضیح المسائل خود را نمی دادند، تا اینکه با در خواستهای مکرر عالمان راضی شدند فتاوایشان به چاپ برسد، با این حال اکنون نیز به هیچ وجه اجازه نمی دهند رساله شان را از وجوهات شرعیه چاپ کنند.

و نیز در مجالسی که از طرف ایشان برگزار می شده است، ایشان به خطبای مجالس توصیه می فرمودند که: حتی از ذکر نام ایشان در مجلس خود داری کنند. و این، خود دلیل اوج هوی ستیزی و هوس پرهیزی این مرجع بزرگ است.
حاج آقا قدس درباره تواضع و شکسته نفسی ایشان می گوید:

« روزی با مهمان خودم، مرحوم حجه السلام حاج شیخ نصر الله لاهوتی به خدمت آقا رفتیم. آقای لاهوتی گفتند: آقا! من به مشهد مشرف شده بودم، کسی از شما انتقاد می کرد و من عصبانی شدم. آقا فرمودند: در روایات آمده است عالمی را که رو به دنیا آورد متهم سازید. من خیلی ناراحت شدم که خدایا! اگر زندگی این آقا رو به دنیا آو

ردن است، پس تکلیف ما چیست؟ »

6 سیر و سلوک و مقام معنوی
آیت الله بهجت در سیروسلوک سابقه دهها ساله دارد، ایشان از شاگردان عارف کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی (ره) و مورد توجه خاص آن استاد بزرگ بوده و در اوان جوانی، مراحلی را در عرفان سپری کرده اند. بعضی از نزدیکان مرحوم قاضی می گفتند:
« از مقامات و مراحلی که ایشان طی کرده اند اطلاع داریم، ولی عهدی داریم با ایشان که به احدی نگوییم. »
عارف بزرگی چون امام خمینی (قدس سره) به ایشان عنایتی خاص داشته اند. امام بعد از بازگشت به قم در اول انقلاب، در بیت ایشان حضور یافته و به دیدار یکدیگر نایل می آیند.
مؤلف کتاب انوارالملکوت نیز در این باره می نویسد:
« آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت فومنی از شاگردان معروف آیت الحق و سند عرفان، عارف بی بدیل مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی تبریزی(ره) در نجف اشرف بوده اند، و در زمان آن مرحوم، دارای حالات و مکاشفات غیبیه الهی بوده و در سکوت و مراقبه، حد اعلایی از مراتب را حایز بوده اند.»

و بخاطر همین ویژگی بوده است که مرحوم آقای قاضی عنایت خاصی نسبت به ایشان داشت آقا ضیاءالدین آملی فرزند آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی در جلسه درس آیت الله بهجت در حضور ایشان برای حضار نقل کرده بود که من به چشم خود دیدم که مرحوم آقای میرزا علی آقای قاضی در نماز به ایشان اقتدا نمودند.

7 اطلاع از غیب و ظهور کرامات
حضرت آیت الله بهجت از آن دسته اولیای خداست که بر خلاف غالب مردم که از عالم غیب اطلاعی ندارند، به قدرت خداوند متعال به مقاماتی رسید

ه که می تواند عوالمی از غیب را مشاهده کند. و شاید کثرت تکرار ذکر« یا ستار » توسط ایشان در خلوت و جلوت، و در حال نشستن و برخاستن از این حقیقت حکایت داشته باشد.
آیت الله مصباح یزدی در این باره می فرماید:
« به نظر می رسد ایشان از نظر مراتب عرفانی و کمالات معنوی در مقامی هستند که غالباً عوالمی از غیب را شاهدند. و چه بسا در آن، حقایقی از جمله حقیقت بعضی افراد را آشکارا ( با دیده دل) می بینند، اما چون خود نمی خواهند افراد را این چنین ببینند، غالباً ذکر « یا ستار » را تکرار می کنند و از خداوند می خواهند آنچه را که می بینند بر ایشان پنهان سازد. »
در واقع امثال این امور از جمله کراماتی محسوب می شود که از اولیای خدا صادر می گردد، و ظهور کرامات رهاورد مجاهدت و مخالفت ممتدّ با هوا و هوس می باشد، و آیت الله بهجت شخصیتی است که در طول عمر با قصد خالص و توجه تامّ به حضرت حقّ سبحانه به خودسازی و تهذیب پرداخته است، لذا ظهور کرامات و امور خارق العاده از ایشان امری به دور از ذهن نیست؛ بلکه افرادی که با ایشان مصاحبت دارند نمونه های آن را بالعیان از ایشان مشاهده می‌کنند.
آیت الله مصباح با ذکر چند شاهد مثال در این باره می گوید:

« کسانی که سالیان متمادی با آیت الله بهجت معاشرت داشتند، گاهی چیزهایی از ایشان میدیدند که به اصطلاح «کرامت» و امر خارق العاده است، هر چند طوری برخورد می کردند که معلوم نشود امری که از ایشان به ظهور پیوسته کاملا” یک امر خارق العاده ای است.
که چند نمونه را بیان می کنم:
زمانی که حضرت امام(ره) در تبعید به سر می برند ( گویا در ترکیه بودند)، بسیاری از فضلا و بزرگان علاقمند به ایشان، مورد آزار و اذیت دستگاه قرار می گرفتند. و به محض اینکه کلمه ای می گفتند یا رفتاری از آنها ظاهر می شد، از منبر بازشان می داشتند و آنها را جلب می کردند و مدتها زندان بودند و به جاهایی می بردند که دیگران خبر نداشتند. از جمله یادم می آید زمانی آقای جنتی تحت تعقیب قرار گرفتند و ایشان را گرفتند و به واسطه قرائن همه ما نگران بودیم ایشان را خیلی اذیت کنند. من آمدم خدمت آقای بهجت (حفظه الله تعالی) و جریان را حضورشان توضیح دادم، ایشان تأملی کردند و فرمودند: « ان شاء الله خبر آزادی ایشان را برای من بیاورید ».

این فرمایش اشاره ای بود به اینکه آقای جنتی به زودی آزاد می شوند و مشکلی نخواهد بود، البته این سخن را ممکن است هر کسی بگوید، اما فرمایش آقای بهجت در آن موقعیت، مژده ای برای ما بود و ما مطمئن بودیم که آقا می دانند که این جریان ادامه پیدا نمی کند و مشکلی پیش نمی آید،؛ ولی مواردی هم بود که مثلاً ما به ایشان عرض می کردیم برای شخصی دعا بفرمایید، ولی آقا چنین چیزی نمی گفتند و شخص مورد نظر نیز به زودی آزاد نمی شد.

نمونه دیگر:
« برای خانواده ای حادثه ناگواری پیش آمده بود، به این صورت که در شب عروسی دشم

نان عروس آمده بودند و عروس را از خانه اش دزدیده بودند، و کسی اطلاع نداشت که عروس را کجا برده اند، شب عروسی بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسی را برگزار کنند و نزدیک غروب دیده بودند عروس نیست خیلی نگران شده بودند و جاهایی را که احتمال می دادند جستجو کرده بودند.
و به هر حال پدر و مادر عروس خیلی دستپاچه می شوند، یکی از دوستان ما که همسایه آنان بود می گوید: من هیچ چاره ای ندیدم، گفتم: می روم خدمت آقای بهجت عرض می کنم ببینم ایشان چه می گویند. با شتاب فراوان و ناراحتی آمدم خدمت ایشان و داستان را گفتم. آقا تأملی کردند و به طور خیلی عادی فرمودند:

« بروید حرم، شاید آمده باشد حرم! »

ایشان بر می گردد و مطمئن می شود که باید همین کار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطلاع می دهد و آنها میآیند و در بالا سر حضرت معصومه علیها السلام عروس را پیدا می کنند. حالا جریان چه بوده دقیقاً یادم نیست، ولی هیچ احتمال نمی دادند که بتوانند او را در چنین موقعیتی پیدا کنند. »

نمونه دیگر:
« یکی از دوستان می گفت: خانم من باردار بود و نزدیک ماه رمضان می خواستم به مسافرت بروم. برای خداحافظی و التماس دعا رفتم خدمت آقای بهجت. ایشان مرا دعا کردند و فرمودند:
« در این ماه خدا پسری به شما عطا خواهد کرد، اسمش را محمد حسن بگذارید. » در حالی که آقا علی الظاهر اصلا” اطلاعی نداشتند که خانم من حامله است، و طبعاً راهی برای تشخیص اینکه پسر است یا دختر و در چه تاریخی متولد می شود نبود. اتفاقاً در شب نیمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد حسن گذاشتیم.

از این گونه امور برای ایشان خیلی ظاهر می شد، اما ابداً ایشان اظهار نمی کنند و همین ها را هم راضی نیستند جایی نقل بشود، ولی برای اینکه مؤمنین بدانند که در این زمان هم خدا به بعضی از بندگانش عنایت دارد و اگر کسان

ی صادقانه راه بندگی خدا را طی کنند، خدا آنها را راهنمایی می کند؛ که:
« والَّذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: و حتماً آنان را که در راهِ ما تلاش و مجاهدت کنند، به راههای خود هدایت می کنیم. سوره عنکبوت/ 69 »
راه تکامل و انسانیت بسته نیست و در این زمان نیز کسانی که بخواهند راه تقرب خدا را طی کنند، در سایه عنایات ولی عصر(عج) و احیاناً به دست این چنین بندگانی که در بین مردم حضور دارند، می توانند به مراتبی از کمال و قرب خدا نایل گردند. اینها همه برای ما می تواند امید بخش باشد و بر ایمان ما بیفزاید.
اینها حقایق ثابتی است. شوخی نیست، حقایق عینی است که وجود دارد و می توانیم ببینیم و آثارش را درک کنیم و خود را قدری از شیفتگی به دنیا و زرق و برقهای آن رها کنیم و بدانیم که لذت و خوشی منحصر به لذتهای حیوانی و شیطانی نیست. انسان می تواند به کمالاتی و لذتهایی برسد که قابل مقایسه با این لذتهای مادی نیست؛ ولی افسوس که ضعف معرفت و ایمان از یک طرف، و هجوم عوامل شیطان داخلی و خارجی، انسانی و جنّی از طرف دیگر آن قدر زیاد است که کمتر به این گوهرهای گرانبها توجه می کنیم. »

آقای مسعودی نیز در این باره می گوید:
« هر کس به خدمت ایشان برسد، اگر توجه داشته باشد می بیند که ایشان درباره جهت خاصی که در او (مخاطب) وجود دارد بحث می کند. ما وقتی با آقای مصباح درس ایشان می رفتیم غالباً پیش از شروع درس درباره امور سیاسی یا اقتصادی یا امور معیشتی خودمان بحث می کردیم، زیرا آن زمان وضع معیشتی طلاب (ازجمله ما) خوب نبود، وقتی آقا می آمدند بدون هیچ مقدمه درست در همین رابطه بحث می کرد، و ما یقین می کردیم که آقا متوجه هست که ما چه بحث می کردیم. مثلاً وقتی ما می گفتیم: چه کار کنیم؟ وضع زندگیمان بد است، قرض داریم، نان شب

نداریم. بلافاصله ایشان وقتی می نشستند می فرمودند: بله، طلاب زمان ما هم وضعشان اینطور بود. نداشتند، گرسنگی می خوردند، ولی صبر می کردند. و حکایتی از زندگی علمای گذشته را در این رابطه نقل می کردند.

به یاد دارم روزی با آقای مصباح گفتگو می کردیم: ما چیزی نداریم و نمی شود همیشه با نان خالی زندگی کرد. ایشان آن روز بعد از جلوس فرمودند: یک روز صبح بچه شیخ مرتضی انصاری(ره) نزد او آمد و گفت: آقا ما هیچ خورشتی نداریم، فقط نان خالی داریم. شیخ فرمود: نان تازه است، معلو

م می شود که ایشان تازگی نان را خورشت می دانسته اند.
با بیان این مطلب ما یک مقدار آرام می شدیم که ما حداقل همراه نان، پنیر داریم.

آیت الله شیخ جواد کربلایی نیز می گوید:
« مرحوم آقای حاج عباس قوچانی که از شاگردان مرحوم آیت الله آقای حاج میرزا علی قاضی (ره) بودند در یک جلسه خصوصی بعد از تعریف و تمجید بسیار از آیت الله بهجت، به بنده فرمودند: من در سفر خود به ایران برای تشرف به زیارت امام رضا علیه السلام خدمت آقای بهجت رسیدم و در جلسه خصوصی بعد از اصرار زیاد از ایشان خواستم که درباره حالات شخصی و الطاف حق تعالی نسبت به خودشان و برخی از مکاشفاتشان سخن بگویند. ایشان حدود بیست امر مهم الهی و لطف خاص الهی را که حق تعالی به ایشان عطا فرموده بود برای بنده نقل کردند واز من پیمان گرفتند که به کسی نگویم، ولی بنده یک مورد را به برخی از رفقا گفتم.
من(کربلایی) از آقای قوچانی با اصرار خواستم آن یکی را به بنده بفرمایند. فرمودند: ایشان فرمودند:
« بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را ببینم، می بینم. »
سپس می فرمودند: بعد از چند سال دیگر بنده به ایران مسافرت کردم و خدمت آیت الله بهجت رسیدم باز در جلسه خصوصی عرض کردم: آنچه را که چند سال پیش به بنده فرمودید آیا در قوه خودش باقی است؟ فرمودند: بله. »
یکی از نزدیکان آقا می گوید:
« یک بار به فومن رفته بودم، یک روز مانده به مراجعت خدمت آقای اریب، از علمای فومن رفتم، ایشان چند سکه داد و گفت: یکی از اینها را به آیت الله بهجت بده. وقتی برگشتم آن را خدمت آقا دادم. دوباره که می خواستم به فومن بروم آیت الله بهجت، 1000 تومان به من داد و فرمود: این را با یک واسطه به آقای اریب بدهید. آن مقدار پول را بردم به یک بازاری دادم و گفتم: این را به آقای اریب بده و نگو چه کسی داده، من در مغازه او نشستم او رفت و برگشت و دیدم خیلی تعجب کرده است. گفتم: چه شد؟ گفت: وقتی این پول را به آقای اریب دادم، گفت: قسمتی از خانه ما خراب شده بود و تعمیر کار آمده و گفته بود که 1000 تومان می گیرم درست می کنم. من که پولی نداشتم، به تعمیر کار گفتم: فعلاً صبر کن و اینک این پول درست به اندازه مخارج تعمیر خانه است ».
یکی از دوستان می گوید:
« یکی از بستگان نزدیک من به مرض سرطان مبتلی گردید. اطباء گفتند: حتماً باید در اسرع وقت تحت عمل جراحی قرار گیرد، در غیر این صورت غده سرطانی به جاهای دیگر بدن نیز س

رایت خواهد کرد. متحیر مانده بودیم که چه کنیم، آیا بیمار را عمل بکنیم یا نه؟ قرار شد خدمت آیت الله بهجت مراجعه و از ایشان طلب استخاره کنیم.
به محضر ایشان رسیدم و مشکل را بازگو نموده و طلب استخاره نمودم، آقا استخاره کردند و فرمودند: عمل لازم نیست، و مبلغی پول دادند که برای او صدقه بدهیم، و نیز دستور فرمودند مقداری آب زمزم را با تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام مخلوط کرده به قصد

شفاء هر روز مقداری از آن به مریض بدهید تا بیاشامد، همچنین دستور فرمودند تعداد زیادی از فقرا را اطعام نماییم، و یا هر چند به مقدار کم به آنان صدقه پرداخت کنیم و ضمناً به فقرای و صدقه گیرندگان بگوییم برای سلامتی بیمار دعا کنند.
بلافاصله دستورات آقا را مو به مو اجراء کردیم و مریضه جهت توسل عازم حرم امام رضا علیه السلام گردید و مدت سه روز در آن حرم شریف به دعا و راز و نیاز پرداخت. حالات بسیار روحانی و عجیبی به او دست داد، پس از برگشت دیگر احساس درد نکرد.
بلافاصله روانه منزل آقا شدم تا ایشان را در جریان بگذارم و دستورات بعدی را بگیرم، که در میانه راه بین منزل و مسجد آقا را دیدم ناگهان پیش از آنکه سخنی بگویم. آقا پرسید: حال مریضه شما چطور است؟ گفتم: الحمدالله و قضایای مشهد را نقل کردم. آقا فرمودند: به همان دستورات عمل کنید، و برای امتحان به پزشک مراجعه کنید.

وقتی مریضه به پزشک مراجعه کرد، پزشک معالج از بیمار با تعجب می پرسد: شما کاری کرده اید یا جایی رفته اید؟ بیمار می گوید: چطور؟ دکتر با تعجب می گوید: خانم، مرض شما به طور ناباورانه کاهش یافته و هیچ احتیاجی به عمل ندارد، و مقدار باقی مانده از غده را با دارو حل می کنیم. هم اکنون الحمدلله مریضه ما بطور کامل شفا یافته و به زندگی خود ادامه می دهد. آنچه که برای ما جالب توجه بود استخاره ای بود که آقا فرمودند و گفتند: نیازی به عمل ندارد.

یکی از طلاب حوزه علمیه می نویسد:
« بنده در اوان طلبگی که در تهران مشغول تحصیل بودم، گاهی برای زیارت به قم مشرف می شدم، و براساس سفارش اکید مرحوم پدرم که می فرمود هر وقت قم رفتی نزد آیت الله بهجت هم برو، خدمت آقا رسیده و عرض ادبی می نمودم. روزی پدرم خود پرده از علت این سفارش زیاد برداشت و فرمود:
« روزی در مسجد بالا سر واقع در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام چشمانم به جمال دلربای حضرت ولی عصر(عج) روشن شد، شرم حضور و عظمت حضرت مانع از آن شد که مانند عاشقی که پس از مدتها به معشوقش رسیده با حضرت معاشقه نمایم، ولی پس از چند لحظه دیدم درست در همان مکان و نقطه ای که حضرت را دیده بودم آیت الله بهجت نشسته است. »
این دیدار را مرحوم ابوی یکی از دلایل عظمت آقا و چه بسا مرتبط بودن آن فقیه عظیم الشأن با حضرت ولی عصر(عج) می دانستند.

آقای قدس می گوید:
« یکی از روحانیون مازندران، که اینک رئیس دادگستری یکی از استانهای ایران است، برای حقیر نقل کرد: زمانی که آیت الله کوهستانی مازندرانی به رحمت ایزدی پیوستند، آقا زاده آن مرحوم خدمت آیت الله العظمی بهجت مشرف شدند آقا فرموده بودند:

« آقای شما که رحلت نمودند در آن عالم غوغا بر پا شد. » حقیر پرسیدم یعنی چه؟ شخص ناقل فرمودند: بیش از این نمی دانم.
آقای خسرو شاهی نیز در این رابطه می گوید:
« از یکی از طلاب که در قید حیات است شنیدم که می گفت: بعد از ازدواج، خانه ای در قم اجاره کردم، پس از استقرار در منزل، از نظر مالی دچار تنگدستی عجیبی شدیم تا رو

زی رسید که حتی به این فکر افتادیم که غذای شب را چگونه تهیه کنیم. و در شرایطی بودیم که نمی توانستیم از کسی قرض بگیریم. از خانه بیرون آمدم و برای زیارت به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف شدم، پس از زیارت و هنگام خداحافظی دیدم کسی از پشت سر مقداری پول به من داد و گفت: این باید به شما برسد. برگشتم دیدم آیت الله العظمی بهجت است. در حالی که اصلاً به ایشان اظهار نیازی نکرده بودم. شبیه این قضیه را از یکی دیگر از طلاب نیز شنیده ام.

از اینجا به یاد مطلبی افتادم که آیت الله بهجت می فرمودند:
« آیا می شود مولایمان از ما بی خبر باشد یا ما را به حال خودمان وا بگذارد؟ اگر طلاب به وظایف خود عمل کنند نگران چیزی نباشند، خود مولا مواظب ما هست. اینطور نیست که ما را از چشم بیندازد. »

حجه السلام والمسلمین علم الهدی نیز می گوید:
« یکی از طلاب نقل می کرد که سالی برای تبلیغ می خواستم گیلان بروم، مخارج خانواده را فراهم کردم ولی هزینه راه را نداشتم ناچار به زیارت کریمه اهل بیت حضرت معصومه (سلام الله علیها) مشرف شدم و گلایه و درددل کردم، ما که دربست در اختیار شما اهل بیت علیهم السلام هستیم و می خواهیم شریعت جدّتان را تبلیغ نماییم ولی کرایه راه نداریم، بالاخره بعد از زیارت قصد کردم به نماز جماعت حضرت آیت الله بهجت بروم.
بعد از شرکت در نماز ظهر و عصر، هنگامی که ایشان می خواستند بروند، ناگهان به طرف من که در صف دوم نشسته بودم اشاره نمودند، من خیال کردم با کسی دیگر کار دارد دوباره اشاره کردند و فرمودند:
با تو هستم. بلند شدم و به حضورش رسیدم. فرمودند: پشت سر من بیا.
همراه با عده ای در رکاب ایشان رفتیم تا به دم در منزل ایشان رسیدیم. فرمودند: اینجا بایست تا من برگردم. داخل منزل تشریف بردند و بعد از چند دقیقه کوتاه برگشتند و دویست تومان پول ( که آن زمان خیلی ارزش داشت) به من دادند. عرض کردم: چه کنم؟ فرمود: مگر پول

نخواستی؟ جریان یادم آمد.
عرض کردم: این پول زیاد است. فرمود: نه، چند نفر دیگر هم احتیاج دارند آنها را هم تأمین می کنی. به هر حال خداحافظی کردم و عازم تهران شدم، در خیابان چراغ گاز که ماشین های گیلان از آنجا حرکت می کردند دیدم چند نفر از رفقا نیز می خواهند برای تبلیغ به گیلان بروند ولی پول ندارند. گفتم: نگران نباشید پول رسیده است، اول رفتیم و نهاری صرف کردیم و بع

باز هم او می گوید:
« شخصی می گفت: می خواستم به حج مشرف شوم، به حضور آیت الله العظمی بهجت رسیدم و عرض کردم: خداوند یک بلائی را ازما دور کرد و آن اینکه در مسافرتی ماشین ما به خاطر سرعت زیاد یا اشکال دیگر کاملاً وارونه شد ولی بحمدالله هیچ یک از ما آسیبی ندیدیم.
حضرت آیت الله فرمودند: بیست سال یا بیست و پنج سال پیش (تردید از گوینده است) نیز چنین گرفتاری برای شما پیش آمد ولی شما جان سالم بدر بردید. بعد یادم آمد که آقا راست می فرمایند. »

جناب حجه السلام والمسلمین حاج آقا شوشتری می فرمودند:
« شخصی خدمت آیت الله بهجت می رسد و می گوید: آقا! من اکثر شبها برای نماز شب خواب میمانم چه کار کنم؟ دعایی بفرمایید. آقا هم می فرمایند: چه ساعت دوست داری بیدار شوی؟ میگوید: ساعت سه نصف شب. آقای بهجت به ایشان می فرمایند: برو ان شاءالله بیدار می‌شوید. »
حاج آقا شوشتری ادامه می دهد:
« اینک چندین سال است از آن جریان می گذرد، و آن شخص به من گفت: از آن تاریخ به بعد هر شب سر همان ساعت بیدار می شوم، هر چند یک ساعت قبل خوابیده باشم، و هیچگاه نماز شبم ترک نشده است. و این از کرامات آیت الله بهجت است.

یکی از اساتید محترم اخلاق، مرقوم داشته اند که ایشان روزی به بنده فرمودند:
« فلانی، آیا می خواهی آنچه از اول عمرت تا به حال انجام داده ای و آنچه از حال تا آخر عمرت واقع خواهد شد، به تو بگویم؟! »
و نیز شخصی از برخی شبهات اعتقادی در رنج بوده، از شهرش به سوی «قم» حرکت می نماید و در آنجا مأوی می گیرد. شبی، آیت الله بهجت را در خواب می بیند و ایشان جواب شبهات را بر او ارائه می کنند؛ آن شخص از خواب که بر می خیزد در صادقه بودن رؤیا، خلجانی در قلبش پدید می آید و روز جمعه برای مطرح کردن آن شبهات به خدمت آیت الله بهجت می رسد، لب می گشاید که آنها را مطرح کند، ایشان می فرمایند:
« جواب همانهایی بود که در خواب به تو گفتم، تردید مکن! »

قضیه اقتدای مرحوم قاضی به ایشان را، آقازاده مرحوم آیه الله آقا ضیاء الدین آملی این گونه نقل کردند که روزی من و پدرم به محضر آیت الله العظمی بهجت رسیدیم و جمعی در آنجا حاضر بودند، پدرم در آنجا گفتند که قضیه ای را نقل می کنم و می خواهم که از زبان خودم بشنوید و بعد از آن نگوئید که از خودش نشیندیم، و آن اینکه:
« من با چشم خودم دیدم که در مسجد سهله یا کوفه (تردید از ناقل اس

ت) مرحوم قاضی( استاد اخلاق آیت الله العظمی بهجت ) به ایشان اقتدا نموده بودند. »
و با توجه به اینکه تولد معظم له سال 1334 هجری قمری است و سال 1348 ه.ق. به کربلای معلا مشرف و در سال 1352 ه.ق. به نجف اشرف مشرف شدند و سال رجعت ایشان به ایران سال 1364 ه.ق. بوده است، پس سن ایشان در آن هنگام، حدود 30 سال بوده است.

8 اهتمام ویژه به رعایت شرعیات
مهمترین ویژگی که در اولین نگاه از آیت الله بهجت مشاهده می شود اهتمام ایشان به رعایت آداب شرعی و سیره اهل بیت علیهم السلام می باشد.
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
« همه علمای اخلاقی شیعه در اینکه راه صحیح تکامل، راه عبودیت است و انسان جز با اطاعت دستورات خدا نمی تواند به مقامی برسد، متفقند. مگر کسانی که انحرافاتی در فکر و رفتارشان باشد؛ اما بر اهمیت دادن به رعایت آداب شرعی و سیره اهل بیت علیهم السلام همه یکسان نیستند.
حضرت آقای بهجت(حفظه الله) هم شخصاً در رعایت آداب شرعی بسیار مقید هستند و ریزه کاریهای خاصی را در رفتارشان رعایت می کنند، که وصف آنها کار دشواری است.
اینک به عنوان نمونه یک نکته ای را نقل می کنم شاید اینها در تاریخ بماند و کسانی که مایل باشند از دستورات شرع پیروی کنند بدانند که تا کجاها باید انسان آداب شرعی را رعایت کند.
ملک مختصری در شمال، از پدرشان به ایشان به ارث رسیده بود که محصول برنج داشت و لااقل بخشی از مصرف خانه ایشان از آنجا تأمین می شد. ولی وقتی برنج را می آوردند ایشان مقید بودند که مقداری از آن (هر چند فرض کنید چند کیلو را) به همسایگان و دوستان اهداء کنند.

در جریان مبارزات، مدتی بود که بنده قم نبودم به مسافرت رفته بودم حتی نزدیکان ما هم درست اطلاع نداشتند که من کجا هستم. در این مدت ایشان یک بار کیسه ای برنج و بار دیگر مبلغی پول (که البته آن زمان هم خیلی زیاد نبود) به منزل ما فرستاده بودند، نکته اینجاست که مبلغ پول را توسط آقازاده خود علی آقا، و خانم خود ایشان به خانه ما فرستاده بودند و آقا زاده شان سر کوچه ایستاده بود و خانم ایشان آن را در منزل ما به خانواده ما داده بودند.
وقتی برگشتم و این جریان را شنیدم مدتی متحیر بودم که این چه سرّی بود که خانمشان

تشریف بیاورند در منزل ما و این مبلغ را بدهند. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که یکی از آداب شرعی این است که اگر زنی شوهرش مسافرت هست مرد نامحرم در خانه اش نرود و اگر کاری هست به وسیله خانمی انجام بگیرد.
این قدر ظرافتها و ریزه کاریها در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولیای خدا وجود دارد که فهمیدن آنها خود یک علمی میخواهد، چه رسد به اینکه انسان بتواند دقیقاً آنها را رعایت کند، و همینهاست که بنده را در بندگی پیش می برد و پیش خدا عزیز می کند و به مقامات بلندش می رساند. و نصیحت ایشان به کسانی که از ایشان دستور می خواهند، رعایت مسلّمات شرع است، و افرادی که نصیحتی می خواهند ایشان تأکید می کنند مسلمات شرع را درست رعایت بکنید. و آن چیزهای که مشکوک و مشتبه است در درجه بعد است.
ایشان یک استدلالی در این زمینه دارند که بسیار آموزنده است، و بنده هم از ایشان یاد گرفته ام و گاهی در سخنرانیها یا جاهای دیگر مطرح می کنم، و آن این است که:

خداوند که می خواهد بندگان را هدایت کند و به کمال برساند، اموری را که بیشتر در سعادت انسان مؤثر است بیشتر بیان می کند، لذا ما نیز اگر بخواهیم بفهمیم چه چیزهایی موجب سعادت انسان می شود، باید ببینم خداوند بر چه چیزهایی بیشتر تأکید کرده است. هر مطلبی که در قران و روایات و کلمات اهل بیت علیهم السلام و سیره عملی آنها بیشتر مورد توجه بوده، معلوم می شود در تکامل انسان بیشتر مؤثر است. از مهمترین آنها اهتمام به نماز است، این همه آیاتی که در قرآن درباره نماز آمده است و این همه روایاتی که درباره رعایت وقت نماز، حضور قلب در نماز و آداب نماز است شاید در هیچ بابی از ابواب فقه و دستورات شرع نداشته باشیم.
ایشان گاهی به عنوان طعن و طنز می گفتند: ماها برای تکامل مان دنبال یک چیزی می گردیم که نه خدا گفته نه پیغمبر و نه امامی;».

آیت الله شیخ جواد کربلایی نیز در این باره می گوید:
« آیت الله العظمی بهجت به بنده با یک آب و تابی می فرمودند:
« کی بر طبق مسلمات شرع مانند: ترک معاصی، اتیان واجبات و نوافل و قرائت قرآن در جای خلوت با حضور قلب، و خلاصه انجام عبادت با شرایط صحت و شرایط قبول و با محتوا بودن عبادت از حیث اسرار نماز و اسرار سایر عبادات عمل کرده ای تا نتایج آنها را بیابی، که حال از ما دستورالعمل برای سیر الی الله تعالی می خواهی، و گویا منتظری پیری از پشت کوه قاف بیاید و تو را راهنمایی کند! آیا این همه مسلمات شرع اطهر کافی نیست که کما هو حقه عمل کنی و به جایی برسی. »
خلاصه بنده از بیان ایشان فهمیدم که سالک باید کاملا” و از همه جهات مواظب ظواهر شرع مقدس بوده، و نسبت به حالات معنوی کتوم باشد مگر از اهلش. و اهل آن اندکند. »
چندی پیش نیز که بنده در قم درس اخلاق می گفتم ایشان به من فرمودند:
« آنچه را اهل علم می فهمند بگو، و ما فوق درک آنها را مگو. »

9 الگوی رفتاری مجسّم
یکی از ویژگیهای آیت الله بهجت که ایشان را از دیگر عالمان، و بلکه مجتهدان ممتاز می کند، الگوی رفتاری برگرفته از شیوه معصومین علیهم السلام است که گفتار و کردار، اعمّ از نشس

ت و بر خاست، و سخن گفتن و خاموش بودن، و در نحوه انجام عبادات و راز و نیاز با معبود یکتا، و برخورد با افراد، و ; نمایان است. این ویژگی به گونه ای است که حتی هر انسان غافلی را به خدا متوجه می کند.
آیت الله مصباح در این باره می گوید:

« بنده از سال1331 که به قم آمدم با ایشان آشنا شدم، منزل ایشان جنب مدرسه حجتیه بود، و تقریبا” هر روز آقا را هم در راه و هم در حرم زیارت می کردم، چهره نورانی ایشان برای هر بیننده ای جاذبه داشت، و کیفیت نشست و برخاست و حرکات و سکنات ایشان جلب توجه می کرد و نشان می داد که ایشان در یک فضای معنوی خاصی زندگی می کند و توجه شان به فوق مطالبی است که دیگران به آن توجه دارند تقیّد ایشان به عبادات و سحر خیزی و زیارت حضرت معصومه علیها السلام و برنامه های متعددی که هر روز اجرا می کردند. همگی اولین چیزهایی بود که هر بیننده ای را به خود متوجه می کرد، مخصوصاً کسانی که دوست داشتند یک الگوی رفتاری برای خودسازی بشناسند و پیروی کنند.
آنچه بر این عوامل می افزود توجّهات خاص و نگاه های نافذ ایشان بود، گاهی نسبت به بعضی از افراد مثل یک جاذبه ای که روح طرف را به خود جذب کند، اثر می گذاشت.

به هر حال، این خصوصیات باعث شد که کنجکاوی ما تحریک بشود و ببینم ایشان کیست و چه خصوصیات و چه ویژگیهایی دارد. از دوستان و آشنایان و کسانی که احتمال می دادیم با ایشان بیشتر مأنوس باشند، تحقیق کردیم و برای ما روشن شد که ایشان هم از نظر علمی و هم از نظر معنوی ممتاز هستند. کم کم اجازه گرفتیم گاه گاهی به منزلشان برویم و از نصایحشان استفاده کنیم. »

10 تلاش برای سیر معنوی و تکامل دیگران
حضرت آیت الله حاج شیخ جواد کربلایی نقل می کردند:
« سالها قبل از حضرت آیت الله العظمی حاج ابوالقاسم خوئی(ره)، و نیز پیش از ایشان از آیت الله العظمی بهجت مدّظله شنیده بودم. که آقای خوئی در مبحث “استعمال لفظ در بیش از یک معنی” فرموده بودند که این گونه استعمال لفظ مستلزم دو لحاظ آلی و استقلالی در یک استعمال است، و لذا محال می باشد. »
ولی آیت الله بهجت در همان سنین جوانی به آیت الله خوئی عرض کرده بودند: ممکن است نفس انسان به مرتبه‌ای از قوه برسد که بتواند بین این دو لحاظ جمع کند.
در واقع ایشان این مطلب را بهانه کرده بودند برای انتباه آیت الله خوئی به لزوم تحصیل معارف الهیه و اتّصاف به صفات اولیاء الله.
آیت الله خوئی نیز علت عنوان این مطلب را از ایشان جویا شده بودند. بعد از توضیح آیت الله بهجت، ایشان پرسیده بودند به کی و کجا مراجعه کنم؟ و آیت الله بهجت، حضرت آیه الحقّ آقای سید علی قاضی (ره) را معرفی کرده ‌بودند.
سپس با وساطت آیت الله بهجت، جلسه ملاقاتی بین آیت الله قاضی و خوئی در صحن حضرت ابوالفضل علیه السلام ترتیب می یابد و یک ساعت و نیم به طول می انجامد.
آیت الله خوئی بعدها به بنده (کربلایی) فرمودند: ما تسلیم شدیم و تحت تأثیر قرار گرفتیم و سخنان ایشان را پذیرفتم. ایشان برنامه و شرائط ویژه ای ارائه فرمودند؛ که می بایست با لباس مخصو

ص، ذکر مخصوص و به تعداد مشخص تکرار انجام شود، همه شرائط را آماده نمودم و تصمیم گرفتم که ساعت دو بعد از ظهر در جای مناسب و خلوتی در حرم حضرت علی علیه السلام شروع کنم، ولی متأسفانه هنگامی که تمام شرایط را فراهم کردم و

خواستم ذکر را بگویم هر چه فکر کردم آن ذکر به یادم نیامد، مأیوس شدم و به خود گفتم: ابوالقاسم! تو را برای این کار نخواسته‌اند .
آن ذکر این بود:
« لا إله إلا هو، و علی الله فلیتوکّل المؤمنون: معبودی جز او (خدا) نیست، پس مؤمنان تنها باید بر خدا توکل کنند. سوره تغابن/13 »
آقای مسعودی نیز در این باره می گوید:
« در هر صورت، ایشان برای عده ای امور تربیتی را اجرا می کردند گاهی به شخصی پیغام می دادند که:

این کار را بکن، یا فلان کار را نکن. یا این مسأله خوب است که این طور باشد.
یک روز به خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: آقا وضع زندگی ما خیلی سخت شده است، پول نداریم چه کار کنیم؟ ایشان یک ذکری به من گفتند که من آن ذکر را ادامه دادم، و از آن روز تا به حال هنوز بی پول نشده ایم. ایشان فرمودند: پیش خودت باشد. و من هر روز انجام می دهم. »

11- نظم و برنامه ریزی در کارها
یکی از شاگردان آقا می نویسد:

« حضرت آقا در کارشان دقیق و منظم هستند به عنوان مثال حتی برنامه ریزی کرده اند که از در منزل تا مسجد مشغول فلان ذکر، و بعد از آن ذکر خاصی را بگویند، تا وقت ایشان ضایع نگردد، و نوافل یومیه را نیز به همین منوال برنامه ریزی نموده اند. »
یکی از فضلای قم می نگارد:
« روزی نزدیک غروب چند دقیقه ای سر کوچه منزل آیت الله بهجت (مدظله) ایستادم تا همراه ایشان به مسجد بروم، ولی چون هوا مقداری تاریک شده بود با خودم گفتم ممکن است ایشان از منزل خارج شده و به مسجد تشریف برده باشند.
لذا به طرف مسجد حرکت کردم ولی دیدم هنوز ایشان تشریف نیاورده اند. از یکی از دوستان که همراه من بود خداحافظی کردم و قصدم این بود که بر گردم واز فرصت استفاده نموده و در فاصله حرکت معظّم له تا مسجد پرسشی مطرح کنم.
در فاصله زمانی که از مسجد می آمدم سعی کردم پرسشی را در نظر بگیرم چون سؤال خاصی را از پیش در نظر نداشتم.
حقیقت این بود که مقصودم از این مزاحمتها و طرح سؤالها بیشتر این بود که بهانه ای برای سخن گفتن و به حرف آمدن بزرگانی مثل ایشان فراهم کنم، چرا که معتقدم نَفَس گرم و مسیحایی این بندگان خوب خدا در نفوس ما اثر می کند، و در فرمایشاتشان یک کلمه و یک نکته ظریف مطرح می شود که به انسان نهیب می زند و فرد را از غفلت خارج می کند.
خلاصه این سؤال را در نظر آوردم: اینکه در قرآن کریم آمده است که خداوند « مبدل السیئات بالحسنات: تبدیل کننده بدیها به خوبیها » است به چه معناست؟ چگونه ممکن است سیئه به حسنه تبدیل شود؟ وقتی ایشان نزدیک شدند، سلام کردم و سپس عرض کردم: حاج آقا سؤالی داشتم اگر اجازه هست مطرح کنم؟ ایشان بلافاصله دستشان را به حالت نفی تکان دادند و با لحن تندی فرمودند:
« ابداً! هیچ! نه وقتش را دارم و نه حالش را! وقت گذشته است نماز دیر شده و منتظرند! شما هم متوجه باشید که سؤالاتتان از این جور سؤالات نباشد. سپس نگاهی سر تعظیم به سوی حرم حضرت معصومه علیها السلام فرو آورده و سلامی کرده و داخل مسجد شدند!
حقیقت این بود که من حسابی به اصطلاح جا خوردم و در برابر این برخورد معظم له واقعا” دست و پایم لرزید. لذا یکی دو قدم عقب کشیدم و به دنبال ایشان وارد مسجد شدم. در نماز هم حواسم پرت بود و تماماً راجع به این جریان و علت آن و منظور معظم له فکر می کردم. بعد از نماز هم در همین زمینه فکر می کردم.
در مجموع از این برخورد فهمیدم همانطور که خداوند قهر و رحمتش هر دو به نفع بندگان است، به نظر خودم یک احتمال این بود که ایشان می خواستند بفهمانند که انسان قبل از نماز باید خود را مهیای اقامه آن کند، ذکری بگوید، توجهی پیدا کند، و آمادگی روحی و نفسانی برای نماز و سخن گفتن با خدا پیدا کند، خود ایشان نیز در حین آمدن به مسجد مشغول ذکر بودند و بدین وسیله برای نماز مهیا می شدند.

احتمال دیگر این بود که چون دیدند من از روبروی ایشان می آیم و به محض دیدن ایشان جلو رفتم سؤال را مطرح کردم، خواستند بفهمانند که این کار درستی نیست. البته من از مسجد بر گشته بودم و می خواستم از فرصت استفاده کرده، و در بین راه از ایشان بهره ای بر گیرم.
احتمال سوم این بود که ایشان از سؤال جور کردن فوری من و آنچه در ضمیر من گذشته بود ـ که در واقع سؤال کردن من چیزی جز بهانه به حرف کشیدن ایشان نبودـ خبردار بودند و با این برخورد از ما فی الضمیر من خبر دادند. و البته جای تعجب ندارد چرا که خود ایشان به دوستا

ن ما گفته بودند که در گذشته هر طلبه ای در نجف اشرف که «طی الارض» نداشت بین طلاب دیگر انگشت نما بود. یعنی این گونه امور خارق العاده بایستی برای طلبه و علما، عادی و طبیعی باشد. »

12 دائم الذکر بودن
حجه السلام والمسلمین خسرو شاهی می گوید:
« یکی از خصوصیات بارز آیت الله بهجت دائم الذکر بودن ایشان‌است.
روزی ایشان هنگام بازگشت پس از اقامه نماز جماعت از مسجد به طرف منزل، به طلابی که همراه و پشت سر ایشان حرکت می کردند، رو کردند و فرمودند: با من کاری دارید؟ گفتند: نه می خواهیم همراه حضرتعالی چند قدمی برداریم وهمراهی شما نصیب ما بشود. ایشان فرمودند: من از مسجد تا منزل برنامه ای برای ذکر گفتن دارم، چون فکر می کنم شما با من کاری دارید ذکر را متوقف می کنم، و وقتی منزل می رسم می بینم برنامه ام کامل انجام نشده است و ناراحت می شوم. »

13 اندیشیدن پیش از سخن گفتن
نیز آقای خسرو شاهی می گوید:
« یکی از ویژگیهای بارز ایشان آن است که وقتی می خواهند مطلبی بفرمایند، علاوه بر رعایت مقتضی حال، اول فکر می کنند. حتی در این زمینه فکر می کنند که مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتی بگویند. تا از سویی کوتاه باشد و از جهتی رساتر بوده و بهتر مطلب را برساند. »

14 کتوم بودن

آقای مصباح در این باره می گوید:
« یکی از ویژگیهای ایشان این است که در اظهار مقامات معنوی کتوم هستند، و بسیار نادر اتفاق می افتد که چیزی بگویند و یا به گونه ای رفتار کنند که شخص متوجه و مطمئن شود که ایشان یک امر خارق العاده ای را انجام داد، و یا علم خارق العاده ای دارند؛ ولی افرادی که ارتباط نزدیک با ایشان دارند در طول سالها زندگی و معاشرت با ایشان گاهی به نکته هایی برخورد کرده اند که نشانه های قطعی است برای اینکه ایشان قدرتهایی بیش از آنچه دیگران دارند، در اختیار شان است. »

دراین باره باز آقای مصباح می گوید:
« برای اینکه از نکات اخلاقی ایشان استفاده کنیم معمولاً چند دقیقه ای زودتر در جلسه درس حاضر می شدیم، و ایشان معمولاً پیش از درس تشریف می آوردند و در اتاق محل درس جلوس می فرمودند و به صورتهای مختلف و غالباً بلکه همیشه بطور غیر مستقیم نصیحت می کرد. یعنی همین که می نشستند یک حدیثی می خواندند، یا یک داستان تاریخی نقل می کردند، ولی حدیثی یا ذکر آن داستان تاریخی با رفتار روز گذشته چنان تناسب داشت که گویی ایشان دارند حالات ما را بیان می کنند، و به این صورت نقصها موجود در رفتار ما را با نقل حدیث یا ذکر داستان و یا جریان تاریخی به ما گوشزد می کرد.
و این مطلبی بود که سایر دوستان نیز بدان اذعان داشتند و می گفتند: ایشان یک مطالبی می گویند که درست منطبق می شود بر زندگی ما، و با ذکر آن داستان یا حدیث مشکلات ما را در زندگی حل می کنند و قصور و اشتباهاتمان را به ما گوشزد می کنند.
به هر حال روش تربیتی ایشان در برخورد با دیگران به طور مستقیم نبود و نمی گفتند که این کار را بکنید یا نکنید، یا فلان کار بد را انجام دادید بلکه با ذکر حدیث، جریان تاریخی و داستانی شخص را متوجه نقص کارش می کردند و به او گوشزد می کردند که خودش را اصلاح کند. »

بیانات
زیارت ائمه(ع)
« زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه السلام اذن دخول می طلبید و می گویید:

« أأدخل یا حجه الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟ »
به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه السلام اذن دخول داده اند و وارد شوید.
اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما بوجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.
زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالا تر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام می روند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام می آیند.

بسیاری از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، کسی مادرش را به کول می گرفت و به حرم می برد. چیزهای عجیبی را می دید.
ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ما شاءالله! به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده ای داشت و می بایستی مورد عمل جراحی قرار می گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیها السلام را در خواب دید که به وی فرمود:
« عده خوب می شود. احتیاج به عمل ندارد »! ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است.

همه زیارتنامه ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. قلب شما بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السلام بشمرید. حضرت علیه السلام می دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه السلام به کسی فرمودند :
« از بعضی گریه ها ناراحت هستم »!
یکی از بزرگان میگوید، من به دو چیز امیدوارم اولاً

قرآن را با کسالت نخوانده ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان می خوانند که گویی شاهنامه می خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت.
ثانیاً در مجلس عزاداری حضرت سید الشهداء گریه کرده ام.
حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند:
« در روز عاشورا مقداری از گِلِ پیشانی عزاداری امام حسین علیه السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم واز عینک هم استفاده نکردم!
پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد.
« در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: « کربلا بودم »
این جمله دو معنی دارد:
معنی اول اینکه حضرت رضا علیه السلام آن روز به کربلا رفته بودند.
معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آن جا آتش روشن کردند!
کسی وارد حرم حضرت رضا علیه السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین – سلام الله علیهم – را یک یک با سلام ذکر می فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان- سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء- می باشد.
درهمین حرم حضرت رضا علیه السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهما السلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند.
روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت می باشد! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهما السلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند. زیارت نامه می خواندند. همین زیارت نامه معمولی را می خواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع گردید حال آیا حضرت رضا علیه السلام وفات کرده است؟
حرف آخر اینکه: عمل کنیم به هر چه می دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم. »

عمل کردن به معلومات

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین.

خداوند توفیق بدهد به اینکه هر چه می دانیم عمل نمائیم؛ اگر عمل کردیم به آنچه که می دانیم و زیر پا نگذاشتیم و چشممان را نپوشاندیم [کار درست می شود]؛ ولی اگر چشم را پوشاندیم و [مثلاً] دست روی چشم بگذاریم، قسم می خوریم که الآن روز را نمی بینیم!! راست هم هست، دروغ نیست. تا کسی دستش را جلوی چشمش گذاشته روز و شب را نمی بیند، هیچ چیز دیگر را هم نمی بیند. عمل نکردن به معلومات هم همین طور است.

« من عمل بما علم أورثه الله علم ما لا یعلم » هر کسی به معلوماتش عمل کند، خداوند مجهولاتش را معلومات می کند به همان دلیلی که همین معلوماتی را که فعلاً دارد، در زمان صباوت و طفولیت نداشت.

همین معلومات را خداوند به تدریج به او یاد داد؛ پس به طور حتم اگر کسی معلوماتش را زیر پای خودش نگذاشت، بگو برو راحت باش، دیگر خاطرت جمع باشد. سر وقتش به آنچه که محتاجی عالم می شوی. بلکه از این هم بالاتر در روایت هست:
« من عمل بما علم کفی ما لم یعلم »
دیگر به او می گوید موقوف؛ ای کسی که عمل می کنی به معلومات، در فکر چیز دیگر نشو، بقیه امور با آنهاست. همانهائی که همین مقدار را به شما اعلام کرده اند، زیادی بر این مقدار را هم، آنها اعلام می کنند. تو دیگر در فکر نباش، یعنی غصه اش را نخور.
تا به حال کسی هست که بگوید من تا به حال پای وعظ هیچ واعظی ننشسته ام، از هیچ ناصحی چیزی نشنیده ام، دروغ می گوید، بلی دروغ است این مطلب. خوب شنیدی، آیا عمل کردی یا نکردی؛ اگر عمل کرده بودی، حالا روشن بودی، چرا؟ به جهت اینکه خودشان با همان عمل کردن شما، مجهولات را بر شما اعلام می کنند، خاطرتان جمع باشد.
اما اگر عمل نکردی و می خواهی همش بشنوی و بشنوی، بشنوی، کی عمل می کنی؟ بعد از اینکه پرده برداشته شد آن وقت می خواهی عمل بکنی، پس باید بدانیم اگر نصایح را زیر پا گذاشتیم، نصیحت حالا و موعظه حالا را هم زیر پا می گذاریم، و اگر زیر پا گذاشتیم، خاطر جمع باشیم خبری نیست چرا؟ چون برای بازی که یاد نمی دهند!! برای اینکه بنویسی و بگذاری کنار، یاد نمی دهند؛ مثل اینکه نسخه از طبیب گرفتیم، گذاشتیم توی جیب بغل؛ دیگر کار نداریم برای اینکه توی جیب بغل ما باشد نسخه از طبیب گرفتیم چه قدر خرج کردیم پول دادیم و تا نسخه گرفتیم، نه باید عمل کنی.

اگر عمل کردیم دیگر روشنیم- این نصایح و مواعظ که شده اگر عمل شده بود، الآن روشن بودیم- آن سؤالها و آن درسها با کارمان هیچ منافاتی ندارد، مثل اینکه بخواهیم دوای این مرض را با ورق زدن کتاب پیدا بکنیم.

پس قهراً باید بدانیم که خودمان استاد خودمانیم، معلوماتمان را بیاییم نگاه کنیم، مبادا زیر پا مانده باشد.
محال است که عبودیت باشد، ترک معصیت باشد، با این فرض، انسان بیچاره باشد و نداند چه بکند چه نکند، محال است. « ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون» برای اینکه عبودیت ترک معصیت است در اعتقاد و در عمل؛ پس اگر کسی گفت: نمی دانم، متوقفم؛ چون از این کارها خیلی کرده؛ معلومات را گذاشته زیر پا و می گوید: نمی دانم.
آیا کسی هست به من صدقه بدهد؟ راهنمایی بکند بابا این همه راهنماییها که شد; حساب کردی.

پس قهراً « کونوا دعاه إلی الله بغیر السنتکم »؛ با عملتان دعوت به سوی خدا بکنید، نه با زبانی که آیا عمل بکنی یا نکنی.
خود آن کسی که می گوید، معلوم نیست عمل بکند یا نکند فضلاً از آن کسی که می شنود. به آن کسانی که اعتقاد دارید، به عملشان نگاه کنید، از عملشان سر مشق بگیرید.

همین دعوت است، با کسی نشست و بر خاست بکنید که همین که او را دیدید، به یاد خدا بیفتید، به یاد طاعت خدا بیفتید، نه با کسانی که در فکر معاصی هستند و انسان را از یاد خدا باز می دارند.
پس بدانید گیر، سر خودمان است والا کار ما درست است، بلکه انسان متأمل، انسان عاقل، بد کارها را می فهمد. نگاه می کند امروز، فردا، پس فردا، چطور شکست می خورند و هلاک می شوند، پس معلوم می شود بدی، هلاکت می آورد. از بی ادبها هم آدم می تواند ادب را یاد بگیرد، فضلاً از با ادبها؛ پس انسانها دو قسمت می شوند: «متیقن» و «غیر متیقن»؛ یقین دار می رود تا به آخر به سوی یقین به شرط اینکه پایش را از یقینیات، از گلیم یقینیات، زیادتر دراز نکند و یقینیات را غیر یقین نداند- با یقین راه برود، با غیر یقین توقف کند تا به یقین تبدیل شود و احتیاط بکند تا یقین بشود.
پس قهراً اشکال در کارهای ما زیاد است از جمله همین است که ما با اینکه یقین داریم بی یقینیم، با یقینیم اما چنان یقین را کالعدمش کرده ایم که گویی یقینی نداریم و إلا اگر با یقین معامله یقین می کردیم، با لا یقین معامله یقین می کردیم، راحت بودیم. ولو یقین داشتیم به اینکه شهید می شویم نه مگر شهید شدن چی است؟ شهید شدن شکست خوردن است؟ نه سید الشهداء علیه السلام شکست نخورد، غالب شد، حالا هم غالب است پیش اهل بصیرت.
یک زمانی هم خواهد آمد که نوع مردم، یقین پیدا خواهند کرد که چه راه خلافی بود ما رفتیم، راه بدی بود ما رفتیم؛ هفتاد و چند سال با شیوعیت [ کمونیستی ] زندگی کردند، بر ضد دین تبلیغات کردند، کارها [ کردند] کشتند هر که را که با خودشان می گفتند مخالف است، بعد فهمیدند نه بابا آخرش چاهِ هلاکت است، آخرش هیچی است.
این درندگی و توحش از این است که از همان روز اول خدا را فراموش کردند. خاطرتان جمع باشد، اینهای دیگر هم، اینهای دیگری که حالا هستند با آن همه تشخصاتی که دارند، آخرش پشیمان می شوند؛ اما یک روزی که پشیمانی هم شاید به حالشان فایده ندارد.
آخرش محال است این خانه های کاغذی بقا، دوام و ثبات داشته باشد. با این بادها، با این بادهای مخالف، محال است اینها بقاء داشته باشند.
همچنین بقایشان را که می بینید چیست، درنده ها هم این بقا را دارند. شب و روز مشغول فکر در این هستند که طرف را چه جوری هلاک بکنند. به دین کسی هم کار ندارند، مگر آن مقداری که مقدمه ریاست خودشان و توسعه ملک خودشاناست مقدمیت دارد لفظ دین. اگر دین را بتوانند یک جوری بکنند که موافق با مقاصد سیاسی خودشان باشد همه شان متدین می شوند، همه شان می روند تو کنیسه، همه شان می روند عبادت می کنند؛ بله خیلی خیلی متعبد می شوند و فلان متعبدین را با خودشان قرار می دهند.
مقصود، خاطرتان جمع باشد یقین داشته باشید، آن فردا را «سلمان» می دید، چون یقین داشت و لذا گفت به اینکه سید شباب اهل الجنه را که حالا ببینید سالهای بعد این قضیه واقع خواهد شد اگر دیدید خوشحالیتان بیشتر است- همین را می گویند سیدالشهداء به یاد « زهیر» آورد که از جنگی بر گشته بود خوشحال- غنائمشان زیاد شده بود، فرمود اگر دیدید، اگر ادراک کردید سید شباب اهل الجنه « لکنتم اشّد فرحاً ». مقصود، افراد روی زمین دو قسمند: متیقن و غیر متیقن. متیقن سر فراز است و خدا می داند چه مقام عالی دارد. آیا هنوز آن مقام برای «سلمان» باقی است یا بالاتر رفته؟

همچنین «مقداد»، «ابوذر»، «عمار» و امثال اینها. آنهایی که هی روز به روز آمدند.
در فکر قول و مقال نباشیم، در فکر عمل باشیم. اگر در فکر عمل به معلومات باشیم دیگر خاطر جمع باشیم به این که شکست نخواهیم خورد روز به روز روشن تر می شویم.

علاج ما، اصلاح نفس است.

چه باید بکنیم در ابتلائات داخلیه و خارجیه؟ چه باید بکنیم؟ چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا می شویم؟ فکر این را باید بکنیم، آخر ما چکار کردیم که بی سرپرست ماندیم؟
اشکال در این است که خودمان را اصلاح نمی کنیم و نکردیم و نخواهیم کرد، حاضر نیستم خودمان را اصلاح کنیم. اگر ما خودمان را اصلاح می کردیم، به این بلاها مبتلا نمی شدیم.
حضرت نبی اکرم (ص) فرمود:

« ألا اخبرکم بدائکم و دوائکم، داؤکم الذنوب ودواؤکم الاستغفار »
ما می خواهیم هر چه دلمان می خواهد بکنیم، اما دیگران حق ندارند، به ما اسائه ای بکنند؛ ما خودمان، به نزدیکانمان، دوستانمان، هر چه بکنیم، بکنیم، اما دیگران، دشمنان، حق ندارند به ما اسائه ای بکنند.
آخر ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافی است، خدا هادی است. ما خودمان را نمی خواهیم درست بکنیم، اما از کسی هم نمی خواهیم آزار ببینیم. آنهایی که طبعشان آزار است، کار خودشان را می کنند، مگر اینکه یک کافی و یک حافظ جلوگیری بکند.
ما اگر خودمان به راه بودیم، در راه می رفتیم، چه کسی امیر المؤمنین علیه السلام را می کشت، چه کسی حسین بن علی علیه السلام را می کشت، چه کسی همین را (امام زمان علیه السلام) که حالا هست، هزار سال هست، او را مغلول الیدین کرد.
ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خودمان را اصلاح بکنیم، به تدریج همه بشر، اصلاح می شوند.
ما می خواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم، اما کسی به ما حق ندارد دروغ بگوید؛ ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را، اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.
بابا با خدا بساز، کار را درست می کند. چرا در خلوت و جلوت، دلت هر چه می خواهد می کنی؟ مگر نمی فرماید:
« و من یتق الله یجعل له مخرجاً، و یرزقه من حیث لا یحتسب، و من یتوکل علی الله فهو حسبه، إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدراً. سوره طلاق/آیه 2- 3 »
آیا می شود ما با خدا نباشیم، خدا یار ما باشد در هر جزئی و کلی، در امور داخله و در امور خارجیه؛ پس هیچ چاره ای از بلیّات دنیویه و اخرویه، داخلیه و خارجیه نیست مگر خدائی بودن و با خدا بودن و با خداییها معیت داشتن و تبعیت داشتن.
ما اگر از انبیاء و اوصیاء دور شدیم، گرگهای داخل و خارج، بلا فاصله ما را می خورند.
ما اگر خدا ترس بودیم، از ما می ترسیدند کسانی که اصلاً نمی شناسند ما

کی هستیم، چه کاره هستیم؛ می ترسند کاری بکنند که ما بر آنها غضبناک بشویم، چرا؟ چون دیگر غضب ما غضب خداست، اگر با خدا هستیم.
عرض کردند به سید الشهدا علیه السلام که اگر اذن بدهی همین حالا، هیچ جا نرفته، از جایت حرکت نکرده هلاک می کنیم دشمن ها را [ این را ] جن گفتند؛ فرمود:

« والله قدرت من از قدرت شما بیشتر است- این کسی است که اسم اعظم بلد اس

ت- لکن اگر من کشته نشوم، با چی امتحان می شوند این مردمی که این جورند. »
[ اینجا] دار امتحان است، شما در فکر این باشید که خودتان را اصلاح بکنید، ما بین خودتان و خدایتان عایقی، مانعی پیدا نشود. اگر اصلاح کردید، رفع مانع کردید بین خودتان و خدا و وسائط [ انبیاء و اوصیاء] خدا اصلاح می کند ما بین شما و خلق.
حالا واقع شدیم، کار را به جایی رساندیم، ماها، بزرگان ما از «سقیفه» در آن «حجره» قبل از آن «حجره» کار را به این جا رساندیم که وجب به وجب دشمنیم با هم. همه این کارها را دیده ایم که کار ماست این کار و الا چرا مسلمانها با هم دشمنند، تا برسد به اینکه غیر مسلمانها دشمنی نکنند با مسلمانها. چرا این جور است؟
همه را می بینیم کار ماست؛ از کار خودمان باید توبه کنیم [یا] توبه نباید بکنیم؟! هر چه اصلح شد برای ما فعلاً، آن را اختیار بکنیم!! بابا اصلح از این نیست که خودمان صالح باشیم.
حالا که این کارها را کرده ایم، باید توبه بکنیم، باید تضرع کنیم، با آن باب عالی و باب اعلی، باید به سوی او برویم [تا] ما را نجات بدهد، اول از شر خودمان و داخله خودمان، بعدها از شر خارجیها « أعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک » این شهوات، این غضبهای بیجا، این شهوات بیجا، همه اش جنود شیاطین اند، جنود کفارند اینها، که در داخله خود آدم [هستند].
بالاخره، حالا که کار را به اینجا رساندیم، خودمان می دانیم دوایش استغفار است،[آیا استغفار] می کنیم؟
چاره ای نیست از اینکه باید به سوی خدا برویم، اگر به سوی خدا نرفتیم موانع هم اگر رفع بشود، موقتاً رفع می شود، دائماً رفع نمی شود.
باید بدانیم که علاج ما اصلاح نفس است در همه مراحل؛ و از این مستغنی نخواهیم بود، و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد.
با اعتراف به اینکه عمل از خودمان است که به سر ما آمده و می آید، تا خودمان

را اصلاح نکنیم و با خدا ارتباط نداشته باشیم، با نمایندگان خدا ارتباط نداشته باشیم، کارمان درست نمی شود؛ امروز تا فردا، تا پس فردا، این که کار نشد.
تا رابطه ما با ولی امر، امام زمان صلوات الله علیه قوی نشود، آیا کار ما درست می شود بدون اصلاح نفس؟ آیا همین اینهایی که هستیم، آیا می شود تا خودمان را اصلاح نکنیم کار درست بشود؟
آیا تا در عالم « راشی » و « مرتشی » هست کار تمام می شود؟

از خودشان، «خوارزمی» نوشته است یک نفر از روسای قشون امیر المؤمنین صلوات الله علیه در «صفین» رسید به نزدیک خیمه معاویه بن ابی سفیان لعنه الله علیه، به طوری که کشتن – فضلاً از گرفتن معویه- پیش او آب خوردن بود. و در این نقل[ خوارزمی] هیچ اسمی از آن طرفی که « مالک اشتر» در آن جبهه و آن جاست، نمی آورد.
در همین حال معویه، [پیام] فرستاد برای این رئیس، که: غالب شدی و ما اعتراف داریم، اما به تو بگویم، اگر عقب نشینی کردی «خراسان» مال توست. این بدبخت شقی عقب نشینی کرد، «خراسان» را می خواست، مثل عمر بن سعد [که] «ری» را می خواستی، و کار شد آن جوری ک

ه شد که همه میدانیم. از خسران دنیا و آخرت [آن] بدبخت شقی فروخت دین را به دنیای خودش، قبل از اینکه «خراسان» به دست معاویه بیافتد، به درک رفت و مرد و به هیچ [چیز] نرسید، نه به «خراسان» نه به بهشت، هم جهنم، هم فقد «خراسان»، مثل عمربن سعد.
آیا تا اصلاح نکنیم خودمان را، می توانیم جامعه را اصلاح بکنیم؟ تو اگر خودت را، اصلاح نکنی در آخر کار، کار خودت را می کنی، همان آخر کار یک کلمه زیر گوش می گوید، فلان قدر که خواب ندیده باشی.
آیا می شود بدون اصلاح خود، کارمان را تمام بکنیم؟
اینهائی که با رشوه ها سر و کار دارند[ که] هیچ کسی اطلاع از حالشان ندارد که آیا این شخص محکم است یا محکم نیست؟ مرتشی است یا مرتشی نیست؟ پس معلوم می شود که ما نمی خواهیم، با اینکه نمی خواهیم، می خواهیم این راه را برویم.
مملکتی در آن، جاسوس، یا رشوه خوار، رشوه ده، واسطه باشد، [آیا] ممکن است کسی بگوید برویم اصلاح بکنیم؟ محال است، بدتر می کنیم چون که اگر نمی رفتیم آن کار نمی شد.
بالاخره باید خودمان را اصلاح بکنیم، منحصر است در این، و الا مگر در ایران (رضا خان) رشوه نخورد؟ [آیا] ایران را به او ندادند به شرط اینکه نوکرشان باشد؟ «مصطفی کمال» مگر « ترکیه» را به او ندادند به شرط اینکه نوکر باشد و مستعمرات را بدهد به کفار؟ آن یکی در «حجاز» مگر رشوه به او ندادند که «حجاز» را به تو می دهیم، آنها را می بریم بیرون؟ هر چه می خواهیم گوش بکن کار ما همین [است آیا] آنها از جهنم آمده بودند ما از بهشت؟ ما از خودمان هم باید بترسیم. حالا

الحمدلله پیش نیامده چنین قضیه ای که بما بگویند یک چیزی که خواب هم نمی بینی به تو می دهیم، بعد هم بلدند چه جوری بگیرند از دست ما به چند برابر.
بالاخره ممکن نیست بدون اصلاح نفس کاری پیش برد،[یا] برای جامعه مان کاری بکنیم، همان رفیق نیمه راه خواهیم بود، خداحافظی می کنیم با هم در وقتش.
بالاخره حالا چه کار باید بکنیم، همان کاری که گفتیم، از اصلاح نمی شود دست بردا

شت.
خیلی خوب، حالا اصلاح فعلی ما در چیست؟ همان در برگشت از کارهایی را که ما می دانیم در داخل یا در خارج انجام می دهیم؛ با خارجیها ارتباط پیدا می کنیم، ارتباطی که بر له آنها است؛ نه ارتباطی که بر له ما باشد؛ والا با این «قرآن» واضح با این اشباه «قرآن»، « صحیفه سجادیه»، « نهج البلاغه» با اینها دیوار اگر مأذون بود تصدیق می کرد حرف ما را، با ما می شد، چطور شده ما اینجا ماندیم، دست گدایی به یک عده وحوش، حیوانات، درنده ها، دراز می کنیم، میل داریم به ما قرض بدهند؟
فلهذا [این کارها] کارهایی است که خودمان کردیم؛ تدبیری نیست غیر از اینکه فیما بعد نکنیم، بشناسیم خودمان را، خودمان را بشناسیم، نگذاریم از داخله ما وارد بشوند بر علیه ما کارهایی بکنند.
بالاخره[ آیا] نمی توانیم پیدا بکنیم خودمان را و مفسد و مصلح را، نمی توانیم؟
بالاخره باید خودمان را اصلاح کنیم، [آیا] این مقدار، نمی توانیم بگوئیم بابا [آن شخصی که] فلان کار را کرده، فلان حرف را زده، فلان مجلس، فلان کار را کرده، فلانی بوده، فلانی شاهد بوده، این کلمه را که نشر داده، این کلمه را که افشا کرده، فلانی است، فلان جا ضبط کرده؛ کلامش را بشناسید کسانی را که این کارها را می کنند؛ بشناسید، همین [حالا] بشناسید فردا نگوئید نه نمی شناختیم، نمی دانستیم. اگر واضح و روشن بشود علاج یک کاری، بگوئیم نه که ما که خبری نداشتیم، ما که نمی دانستیم چه اشخاصی بوده اند، چه چیزی بوده است، چه نبوده است، چه کسی گفته بوده؟
بالاخره باید به همدیگر معرفی بکنیم [که] فلانی رفیق است، فلانی بالفعل رفیق است اما تا کی،

معلوم نیست، خدا می داند تا چه باشد، تا چقدر بدهد، تا چقدر ما را اشباع بکند، تا چقدر ما را، میل ما را، نفسانیت ما را ابقا کند. بالاخره همین معرفی کردن به طوری که دیگر فردا کسی نگوید اینکه نه یک اشاعاتی بود اما حقیقت نداشت، نتوانستیم پیدا بکنیم. بابا همینهائی که آمدند فلان مطلب را پیشنهاد کرده اند توی آنها فلان و فلان است، آن سابقه اش آن جور است. بابا بترس برای دین، بترس برای خدا، افسار خودت را نده به کسی که نمی شناسی، او را معیت نکن،

کاملاً دور خودت را حفظ کن.
یک آقائی [خرم آبادی بود] گفت که یک کسی در بازار تهران نزدش آمد که آقا این- مثلاً ده تومانی را- خرد کن.
گفت: من کیفم را درآوردم دیدم فقط ده تومان دارم؛ گفتم: ببین آقا من توی کیفم همه اش ده تومانی است من پول خرد ندارم به شما بدهم » [ این آقا] می گفت جلوی چشم من [که خودم]، می دیدم این [ شخص] جوری پولهای مرا از توی کیف من درآورد و رفت که من متحیر ماندم که این [شخص] چگونه پولها را برد. [آیا] سحر کرد؟ چه جوری برد؟ نفهمیدم.
آن آقا می گفت: حالا هر کسی از من سوالی کند تمام اطرافم را خیلی خوب نگاه می کنم و عبایم را هم جمع می کنم. بعد جواب می دهم.
حالا ما این همه قضایا را می بینیم باز هم نمی ترسیم از کسی! آیا توکل ما بر خدا زیاد است یا قوت ایمان ما زیاد است!! آری کسی نمی تواند ما را گول بزند!! بابا، از دوستان شما به شما مواصلت می کنند. نه از دشمنهای شما.
بالاخره باید همین کارها را بکنیم [تا] در بین خودمان اختلاطی نشود، آب آلوده نشود، تا گرفته بشود ماهیها. در بین خودمان، فساد از این بالاتر نرود.
این یک مطلب، دوم: در خلوتمان با خدا، تضرعاتمان، توبه مان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف « عظم البلاء و برح الخفاء » را بخوانیم؛ از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را؛ با او باشیم. حالا اگر رساند؛ اگر نرساند، دور نرویم از کنار او، از رضای او دور نرویم. او می بیند، او می داند حرفهایی که ما به همدیگر می زنیم. او عین الله الناظره [است] و جلوتر از ماها می شنود حرف ما را؛ بلکه خودمان که حرف می زنیم این صدا از لب می آید به [طرف] گوش، فاصله ای دارد، او جلوتر از این فاصله، حرف خودمان را می شنود، از خودمان، کلام خودمان را؛ آن وقت [آیا] ما می توانیم کاری بکنیم که او نفهمد؟ می توانیم کاری بکنیم که او نداند؟

نقل کرده اند: دو نفر بودایی بودند[که] در دینشان نکاحی و سفاحی هست، با همه مواعده فحشا کردند؛ گفتند: باید یک مکان خلوتی پیدا بکنیم، یک خانه خلوتی پیدا کردند.
در این خانه هم یک اطاقی باید پیدا می کردند که، فرضاً اگر کسی داخل این خانه شد، نتواند داخل اتاق بشود، بالاخره یکی از آنها فهمید که در این اتاق بت هست، جامه ای برداشت روی بت انداخت که بت نبیند قضایای اینها را، آن خدای دروغی نبیند که دارند چکار می کنند!  کار را انجام بدهیم.
می آیند به انسان می گویند: چیزی نیست یک نوشته ای را اجازه بده ما امضا بکنیم! لازم نیست زحمت بکشید شما امضا بکنید، شما اذن بده ما از جانب شما امضا بکنیم کار تمام است، آن هم مزدش، آن هم بهایش، آن هم;!
بالاخره، نمی توانیم از خدا مخفی بکنیم اعمال خودمان را، او قادر است، ناظر است، علیم است، حکیم است. تا با او نسازیم، کارمان درست نمی شود. حالا چه کار بکنیم؟ خودمان از خودمان بترسیم، فضلاً از دیگران، به جهت اینکه فردا ما چه می دانیم چه به ما می گویند.
بالاخره باید خودمان از خودمان در حفاظ باشیم؛ خوب ملتفت باشیم که از خودمان اغوا نشویم؛ از خودمان تهدید نشویم، از خودمان تطمیع نشویم. وقتی که همه این مطالب احراز شد، بین خودمان و خدایمان در خلوات از تضرعات از انابه و از توبه، و از طلب توبه، طلب توفیق به توبه، دست بر نداریم.
از خدا می خواهیم به توسط انبیاء و اوصیائش و وصیّ حاضرش که در پیش عارفین حاضر است که ما را منحرف نکند از خدایی بودن و از خداییان و از وسائط امداد خدا، و ما را منحرف نکند، بصیر و بینا بکند، خودشناس باشیم، خودیها را بشناسیم خداییها را بشناسیم، آن وقت خلاف اینها هم شناخته می شوند.

سفارشاتی به خانواده شهداء

همه باید بدانند که از عملیّات، آنچه که برایشان باقی می ماند، توجه به همانها داشته باشند و به آنچه که فانی می شود، توجه نداشته باشند.
اعمال صالحه، طاعات الهیّه، آنچه که مقرب به سوی خدا است، با آدم می ماند و آدم اینها را از اینجا، تا روز قیامت، تا مابعد القیامه، هر چا که هست، با خودش می برد.
اعمال صالحه انسان، اعمال باقیه انسان، فانی نمی شود. بدانند که طاعات، عبادات، مقربّات، اینها یک چیزی نیست که به واسطه اینکه [ مثلاً] این اتاق خراب شد، آنها هم از بین بروند؛ [یا اگر] این بدن از روح منفصل شد، آنها هم بروند؛ آنها باقی و ثابت هستند، بلکه یک صورت معنویه ای در آنجا از اینها، برای هر فرد فرد، ظاهر خواهد شد.
مبادا غفلت کنید! آنهایی که شهید شدند، آنهایی که شهید داده اند، در راه خدا رفته اند و در راه خدا بوده اند، و خدا می داند چه تاجی به سر اینها- بالفعل- گذاشته شده؛ ولو بعضی ها نمی بینند مگر بعد از اینکه از این نشأت بروند.

بعضی ها هم که اهل کمالند، شاید در همین جا ببینند که «فلان» بر سرش تاج است، «فلان» بر سرش تاج نیست!!
مقصود، شهادت نزدیکان انسان، خودش یک کرامتی از خداست.
شهادت – اگر حسابش را بکنیم- موجب مسرت است، نه موجب حزن؛ این حزنی که در انسان پیدا می شود، به خاطر این است که آن (شهید) رفت آن اتاق و ما ماندیم این اتاق، دیگر فکر این را نمی کنیم که او حالش از حال ما بهتر است؛ ما ناراحتی داریم، او راحت است. فکر این را نمی کنیم که الان چه [چیزهائی] خدا برای او قرار داده، و ما معلوم نیست چه جوری برویم؟ آیا با ایمان می رویم، یا نه؟ او با ایمان رفت و آن هم این جور، شهید رفت.
باید بفهمیم که شهادت، از موجبات سعادت است، هر فردی را بالا می برد، پایی

ن نمی آورد.
و این خانه یک خانه ای است که جای ماندن نیست؛ باید در اینجا یک چیزهایی جمع کند برای جای دیگر که زندگی می کند. آن وقت آن چیزهایی که جمع میکند، آنجا بزرگیش معلوم می شود؛ آنجا معلوم می شود که این، کافی و وافی است، اینجا معلوم نیست.
خدا می داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میتی هدیه کند چه معنویتی، چه صورتی، چه واقعیتی برای همین یک صلوات است. باید به کمی و زیادی متوجه نباشد، به کیفیت اینها متوجه باشد.
اگر برای خدا کسی انفاق کرد ولو یک پول باشد، و برای خدا انفاق نکرد، هزارها طلا و نقره باشد. اینها فانیات هستند و آنها باقیات هستند.
[انسان] هر آن به آن ترقی و رشد می کند، محال است که یک کار خیری برای خدا بکند مغفول عنه باشد، « لا یعزب عنه مثقال ذره » ملائکه خبر دار نشوند، کسی ننویسد، ضبط نکند.
باید ملتفت باشد! هر خیری و هر شری از هر کسی صادر شود، در آنجا آشکار است.
خدا می داند چقدرها « ناظر» هست و بر این وضعیّات، مطلع می شوند! خدا می داند چه پاداشی برای اعمال- چه خیر و چه شر- ثابت است و برای آدم مقرر می شود!
نباید خیال کند که مطلب، مال کمی و زیادی است، مال کیفیت است، برای خدا باشد، کم باشد؛ برای خدا نباشد زیاد باشد، و قهراً باید نگاه بکند که دفتر شرع چه می گوید و اینجا که هست، چه کاری باید بکند و چه کاری باید نکند.
ما مهمان خدا هستیم؛ در سفره او هستیم؛ می بیند ما را؛ می داند ما چکار می کنیم؛ می داند که ما خیال داریم چه بکنیم؛ بهتر از ما می داند خیالات ما را. ما یک چیزهایی را خیال می کنیم و خیال می کنیم این خیالات ما، واقعیت پیدا می کند و آن خیالات، واقعیت پیدا نمی کند، [و] خدا می داند بر عکس است؛ آنهایی را که ما خیال می کنیم واقعیت پیدا می کند، واقعیت پیدا نمی کند و آنهایی را که ما خیال می کنیم واقعیت پیدا نمی کند واقعیت پیدا می کند، تا این مقدار مطلع است!
« خدا که مطلع است »، معلوم؛ ملائکه اش، رسلش، همه جا، در راست، چپ، این طرف، آن طرف، همه جا هستند.
نمی شود از خدا مخفی کرد؛ خوب پس [حالا] که نمی شود مخفی کرد، و خدا می بیند، می داند و قادر هم هست، یک چیزهایی را دوست دارد، یک چیزهایی را دوست ندارد و برای خود ماست، والا برای او فرقی نمی کند؛ و اگر این جور است، آیا ما بیش از این حاجت داریم که همین قدر مطلع باشیم که « خدا بر ظاهر ما و بر باطن ما مطلع است »؟
شیطان ملعون، پیش حضرت یحیی علیه السلام مجسم شد؛ گفت: پنج نصیحت به تو می کنم.
گفت: خوب بگو.
[ شیطان] اول یک کلمه حکمت خیلی خوبی گفت؛ دوم هم بسیار خوب؛ سوم، آن هم بسیار خوب؛ چهارم، دید آن هم بسیار خوب است.
[حضرت یحیی علیه السلام] گفت: دیگر برو! در پنجم کار خودت را می کنی، برو! پنجم را دیگر نمی خواهم، لابد در پنجم، کار خودت را می کنی و الا ابلیس نیستی. ابلیس داعی به شرّ است؛ اینها همه مقدمه بود برای اینکه آخر کار، کار خودش را انجام بدهد.
همچنین ملتفت باشید! حیات فرنگی ها با جاسوس است، تا به حال بر سر ما، هر چیزی آورده اند، از جاسوسها آورده اند.
ملتفت باشید! اطراف خودتان را نگاه کنید، گاهی می شود به چند واسطه، به جاسوس می رسند.
اینها یک فطانتی است، که خدا باید این زرنگی را بدهد که آدم گول دروغ گوها را نخورد، آنقدر به آدم راست می گویند، تا اینکه دروغشان را بفروشند.
می گویند یک نفر ایتالیایی، تاجر بود و اول کسی که امتیاز نفت ایران را گرفت همین (فرد شخصی) بود. چون تاجر و خیلی مهم بود، امتیاز نفت ایران را به مبلغ خیلی گزافی خرید و چون نصرانی بود این را وقف کرد برای تبلیغات دینی [تا] به اختیار پاپ باشد و تبلیغات دین مسیح، با عواید این نفت باشد. پیرمرد- به قول خودش- وقف کرده بود که در راه خدا تبلیغات شود!
فوائد نفت، مدتها در دستش بود، [زمانی که] اول امر نفت، که ظاهراً شاید [در زمان] سلطنت « مظفر الدین شاه » بوده است.
دولت انگلیس فهمید که این [شخص] امتیاز را خریده و قباله اش پیش این است، آن وقت هم، صحبت محضر، ثبت و اسناد و این حرفها نبوده؛ قباله شخصی عادی بود که همه معامالات با او انجام می شد.
انگلیس، یک نفر از خودشان را فرستاد که « برو رفیق این پیرمرد متدین به دین مسیح، باش و انجام بده آنچه را که این [ شخص به وسیله آن] با تو انس بگیرد! »

این هم مدتها با این پیرمردی که متدین به دین مسیح بود، مشغول عبادت شد، با او شریک در عبادات و کلیسا شد، به طوری که [ پیرمرد] دیگر خاطرش جمع شد که رفیقش که آدم خوب و متدینی [است]، شبانه روز مشغول عبادت است؛ شاید از این هم بیشتر عبادت می کرد. بالاخره، تا آخر کار، فرصت را غنیمت شمرد و قباله را سرقت کرد، قباله نفت را از پیرمرد سرقت کرد و آورد تسلیم دولت انگلیس کرد. حالا آیا آن پیرمرد به این زودی ملتفت شد که این را به چه کسی داده است؟ بنده نمی دانم. همین قدر فهمید که رفیقش رفت و قباله هم نیست، مدتی بیچاره از غصه، زندگی را گذراند و مدتی طول نکشید که از غصه وفات کرد.

ملتفت باشید! ملتفت ما هستند؛ کما اینکه ملائکه، ملتفت خیالات ما هستند!! این ملعونها ملتفت هستند که بعد از چند سال چه خواهیم کرد، راهش را پیدا می کنند، جاسوس می گذارند، تمام خیالات و افکار انسان را به توسط او می فهمند!
باید ملتفت باشید! دیگر چاره ای نیست الا اینکه خودتان را به خدا بسپارید و متوسل شوید؛ یک دست شما قرآن و دست دیگر عترت باشد. عترت، معارفش در مثل « نهج البلاغه » است؛ اعمالش در مثل « صحیفه سجادیه » است؛ اعمال تکلیفی اش در مثل همین رساله های عملیه است.
از اینها شما را خارج نکنند، بلکه امتیاز ما- در مسلمین و غیر مسلمین- همین است که دو اصلی داریم، که برای دنیا و آخرتمان نافع است. برای دنیای ما، هم اگر مریض شدیم؛ اگر بلائی بر سر ما آمد، به اینها که متوسل شدیم، برای ما فرج می رسد.
این امتیاز در خصوص شیعه است؛ در اهل سنت، این مطلب نیست، بلکه به علمای فقه اجازه نمی دهد که در عقلیات دخالت بکنند. در عقلیات باید ابوالحسن اشعری یا معتزلی، مرجع باشد. در شرعیات باید- مثلاً – ابوحنیفه، شافعی و اینها مرجع باشد، تعجب می کنند که شیعه چطور یک نفر را هم رئیس عقلیات و هم رئیس شرعیات، قائل است.
ائمه ما هم در معارف و علوم عقلیه، مرجعند و هم در امور شرعیه و تکلیفیه، مرجعند. دیگر نمی دانند که این دو تا که سهل است، ائمه، غیر اینها را هم دارند: توسلات، تحصنات، تحفظات؛ از اینها راه مناجات با خدا را، از اینها راه عبودیت خدا را و اعمال را [می توانیم یاد بگیریم]؛ بلکه می توانیم به تبعیت اینها، اوقات ما در طاعت خدا، مستغرق بشود [و] هر چه بکنیم از طاعت خارج نشویم.
مقصود، شما ملتفت باشید: در این عصر، گرگ فراوان است، شما را می خرند، اما بعد هم می توانند یک غذای مسمومی به شما بدهند، کار شما را تمام کنند، بعد از اینکه کار را از دست شما گرفتند، بعد از اینکه استخدام کردند، و هر چند ماهیانه [مبالغی] که انسان خوابش را هم ندیده است، به او بدهند.

ملتفت باشید! شما را گمراه نکنند، از جاده، شما را بیرون نکنند که از دنیا و آخرت، شما را محروم می کنند. اگر دیدند بنده صادق قانع آنها هستید، که هستید؛ اما به شرطی که در راه اینها کشته شوید.
همین دیروز مگر نبود که از بغداد، قشون گرفت برای لبنان، که برود به نفع نصاری و بر علیه مسلمین بجنگد؟ « عبدالکریم قاسم » برای همین کودتا کرد؛ گفت: ما می رویم با مسلمانها می جگیم که در لبنان حکومت را چرا به دست نصرانی نمی دهند؟ همین سبب شد کودتا کرد، دولت را به هم زد و یک دولت دیگری تشکیل داد. علی ایّ حالٍ، تا این حد اینها از شما طلب دارند که شما فدایی اینها شوید.
در همین جنگ اخیر نقل شد که انگلیس از خودش چند هزار کشته داد، بقیه[را] همه از مستعمرات و هند و از جاهای دیگر به جبهه آورد؛ اما روس بی عقل، (شوروی)، گفتند: « سی میلیون تلف داد. » این، سی میلیون از خودش کشته داد و او چند هزار از خودش کشته داد، باز هم این احمق (شوروی) با آنها در تقسیم شریک شد؛ تثلیث قائل شدند؛ گفتند: منافع جنگ، یک ثلثش مال آمریکا، یک ثلثش مال انگلیس و یک ثلثش مال روس. این، سی میلیون کشته داده است، آمریکا اسلحه و پول داده، انگلیس هم با حیله بازی و رشوه، فقط چند هزار کشته داده است؛ شیطنت اینها با بی عقلی او، با هم می سازد! نتیجه این جور شد.
بالاخره، حاضر هستند برای هوای نفس آنها تلف بشویم. آیا حاضرید از قرآن و عترت دست بر دارید؟ آنها حاضر نیستند از اینها دست بر ندارید.

مقام و منزلت اهل بیت(ع)

ارزش مداحی و دوستی آن بزرگواران

آقایان مداح و ذاکر اهل بیت علیهم السلام که مبتلا هستند به این شغل و این کار، مشغول باشند به مداحی اهل بیت علیهم السلام، به ذکر فضائل آنها و مطاعن اعداء اهل بیت علیهم السلام و مصائبی که بر ایشان وارد شده است.
همه اینها [مداحان] باید بدانند در چه موقفی هستند؟ چه کاری را دارند انجام می دهند؟ برای چه این کارها را می کنند؟
باید بدانند که همان مودت ذی القربی را که در قرآن هست، دارند پیاده می کنند، چه ذکر فضائل اهل بیت علیهم السلام باشد و چه ذکر مصائب آنها؛ همه اینها ادا کردن اجر رسالت است؛ تثبیت کردن مردم را به «قرآن» است.

چرا؟ [زیرا] که در قرآن هست: « إلا الموده فی القربی. شوری/23 » اگر کسی بگوید: « ما قرآن را می خواهیم و می گیریم، اما به اهل بیت کاری نداریم، چه کار داریم به اهل بیت؟ » « حسبنا کتاب الله »، می گوئیم:[ آیا می شود] کتاب الهی که در آن « إلا الموده فی القربی » هست قبول داشته باشید ولی بگویید به اهل بیت کاری نداریم؟ کتاب الله که در آن آیه « اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی. مائده/3 » هست و شما هم آن را می خوانی، آیا اکمال محقق می شود بدون ولایت اهل بیت علیهم السلام؟ در قرآنی که می گوئید آن را قبول داریم، آیه « انما ولیکم

الله و رسوله و الذین یؤتون الزکاه و هم راکعون. مائده/5 » هست؛ یا اینکه در قرآن شما این آیه نیست؟! بله اگر در قرآن شما این آیه ها نباشد، ممکن است بگوئید ما قرآن را می گیریم، ولی در قرآن که این آیه ها نیست.
پس، باید بدانیم که یک واجب بزرگی بر دوش همه است، معلمین به وسیله تعلیم و بر مادحین به عمل به اینها بفهمانند که از محبت اهل بیت علیهم السلام نباید دست بر داشت، همه چیز توی

محبّت است، اگر چیزی داریم از محبّت است.
اگر ما خدا را دوست داشته باشیم، آیا ممکن است دوستانش را دوست نداشته باشیم؟ آیا ممکن است اعمالی را که او دوست دارد، دوست نداشته باشیم؟ آیا چنین چیزی ممکن است که کسی دوست خدا باشد، اما دوست دوستان خدا نباشد، دوست اعمالی که خدا دشمن دارد، باشد؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ قهراً کسی که گفته: « حسبنا کتاب الله » [می گوید] خیر نه وصیتی و نه هیچ چیز دیگری لازم نیست. [ این حرف] دروغ واضح و اشکار است؛ مثل اینکه در روز بگوید حالا شب است، یا در شب بگوید حالا روز است.
کتاب الله که پر است از « کونوا مع الصادقین. توبه/119 » (و امثال آن)؛ کتاب الله که متقین و فاسقین را در دو صف قرار داده است، ببینید متقین کیانند؟ فاسقین کیانند؟ راستگویان کیانند دروغگویان کیانند؟
آیا می شود تفکیک کرد. این مثل این است که بگویند: ما نصف قرآن را قبول داریم، نصف دیگرش را قبول نداریم. کما اینکه نصاری و یهود از دوستانشان در سیصد سال قبل معاهده گرفته اند که لعن یهود و نصاری باید از قرآن حذف شود و غیر از خداپرستی چیز دیگری در قرآن نباشد!!
آیا چیزی را که تنصیفش کنیم قرآن است؛ پس [شاید بگویند] خداپرستی هم لازم نیست در قرآن باشد؛ همین که انسان کسی را نکشد، کسی را نزند [کافی است]!! خداپرستی هم لازم نیست!! بت پرستها هم بگویند: « ما هم نکاحی داریم، سفاحی داریم، مال مردم خوری داریم و ; – [ بالاخره] یک چیزهائی را آنها قائلند- اما اینکه خدا یکی باشد، نه، این [ بتها] « شفعائنا عند الله » اگر بنا باشد بر تبعیض، اکثر مردم اصلاً خداپرست نیستند، اکثر مردم بت پرستند.
[ دین خدا] تبعیضی نیست، یا باید همه اش را بگیری یا هیچ چیزش را نگیری.
[در زمانی] یک مرد ناجوری بود. وصیت کرد وقت مردنش به بچه ها اینهایی که شما را دعوت می کنند به خداپرستی و دینداری، تا می توانید انکار کنید. اگر مغلوب شوید در برابر مدعی که خدایی هست، دیگر از شر اینها راحت نیستید، باید تابع اینها شوید که اگر بگویند: زن باید از باطن دست وضو بگیرد و مرد از ظاهر دست، دیگر نمی توانید مخالفت کنید و تا آخر این مطلب ادامه پیدا می

کند.
پس قهراً این کسانی که می گویند: این مدّاحی چیست؟ مصیبت خوانی چیست؟ اشک ریختن چیست، این قدر احمق هستند که نمی فهمند این اشک طریقه تمام انبیاء(ع) بود برای شوق لقاء الله، برای تحصیل رضوان الله، و مسأله دوستان خدا هم از همین باب است. محبت اینها هم اگر در فرح اینها و مصیبت و حزنشان اشک آورد، این هم همان طور است [مثل گریه برای شوق و خوف

خداست.]
دلیل خیلی است؛ اول اینکه همه انبیاء(ع) از خوف خدا بکاء داشتند. آیا از شوق لقای خدا بکاء نداشتند؟ انبیاء(ع) کارشان همین بوده است. اگر کسی انبیاء(ع) را قبول دارد باید بکاء اینها را هم قبول داشته باشد.

و همچنین [از ادلّه بر مطلب] این مسأله است که [در روایات] وارد شده و منصوص و ثابت است، در اذن دخول حرم سیدالشهداء(ع) که [شخص بگوید:]
« ءادخل یا الله، ءادخل یا رسول الله، ءادخل ; » و از تمام ائمه(ع) استیذان می شود. (بعد در ادامه روایت هست که):
« فان دمعت عینک فتلک علامه الاذن ». اگر اشکی از چشم آید، علامت این است که به تو اذن داده اند. این اشک چشم، به اعلی علیین مربوط است. اما کیست که این مطلب را بفهمد، کیست که عاقل باشد؟! اما نادانها می گویند: اشک چیست- نعوذبالله- خرافات است، اینها چیست؟! این اشک چشم، به آن بالا مربوط است.
عمل «امَ داوود» آن قدر مفصل است که از ظهر تا غروب، بعضی ها آن را تمام نمی توانند بکنند [در آن نقل شده] که در سجده آخر آن، سعی کن اشکی از چشمت بیاید؛ اگر آمد، علامت این است که دعایت مستجاب شده است. عجب شما می گویید این اشک هیچ کاره است؟! نخیر این اشتباه محض است، این اشک به اعلی علیین مربوط است، از آنجا استیذان می کند، از آنجا استجابت دعا می کند.
فلذا باید کسانی که حاجت مهمه ای دارند، یکی از همین نمازها و از این عبادتهایی که برای حاجت ذکر شده است [بجا آورند] و اگر بخواهند تثبیت بکنند، تأیید بکنند و برسند به حاجت خودشان بلاشک، ملتفت باشند بعد از آن طلب حاجت و نمازها و دعاها بروند به سجود و در سجود سعی کنند [به اندازه] بال مگسی چشم تر بشوند، این علامت این است که مطلب تمام شد.
بله چیزی که هست این است که عینک ما درست صاف نیست، ما نمی فهمیم، فرضاً ما از خدا خانه می خواهیم، اما خدا به مصلحت ما نمی داند، چه می کند؟ آیا باطل می کند دعای ما را؟ خیر بالاتر از خانه به ما می دهد؛ به ملک می فرماید: چند سال بر عمر این شخص بیفزا. این بیچاره خیال می کند این همه زحمت کشید، آخر اثری از خانه و دعای خودش ندید، دعایش مستجاب نشد، اما نمی داند بالاتر از استجابت این دعا را به او داده اند، ولی او نمی فهمد.

حسن ظن به خدا باید داشته باشیم، عینکت باید واسع و صاف باشد، کدورت نداشته باشد.
به خدا می سپاریم همه را در تثبیت این اصل اصیل که « مودّت ذی القربی » است با همه لوازمش تا آخر، که ثابت قدم باشیم. ان شاء الله.

رهنمودهایی به جوانان و نوجوانان

نوجوانها و جوانها باید ملتفت باشند که همچنانی که خودشان در این سن هستند و روز به روز

به سن بالا می روند، علم و ایمانشان هم باید همین جور باشد، مطابق این باشد، معلوماتشان، از همان کلاس اول علوم دینیه، به بالا برود، ایمانشان ملازم با همین علمشان باشد.
باید بدانید اینکه ما مسلمانها، امتیازی از غیر مسلمانها نداریم الا به قرآن و عترت، و الا ما هم مثل غیر مسلمانها می شویم. اگر ما قرآن نداشته باشیم، مثل غیر مسلمانها هستیم، اگر ما عترت را نداشته باشیم، مثل مسلمانهایی که اهل ایمان نیستند هستیم.

باید ملتفت باشیم روز به روز در این دو امر ترقی بکنیم. همچنان که سنّ ما به بالا می رود، معلومات ما هم در همین دو امر، بالا برود. این طرف، آن طرف نرود و الا گم می شود، گمش نکنند؛ گمراهش نکنند؛ این دو اصل اصیل را از اینها نتوانند بگیرند.
ما می گوییم: اگر [می گویید] اسلام درست نیست [و] شما قرآن را قبول ندارید، [پس] مثل قرآن بیاورید، یک سوره ای مثل قرآن بیاورید. می گویند: نه، نمی توانیم بیاوریم و نمی آوریم و مسلمان هم نمی شویم!
این ادعا و این کلام، جواب ندارد، برای اینکه می گویند: « ما می دانیم و عمل نمی کنیم »
همچنین کسانی که صورتاً با قرآن هستند و با عترت نیستند، به اینها می گوییم که این آثار عترت؛ این فضائل عترت؛ این ادعیه اینها؛ این احکام اینها؛ این خطب اینها؛ این رسائل اینها؛ این « نهج البلاغه »؛ این « صحیفه سجادیه »؛ در مخالفین عترت، مثل اینها را بیاورید! اگر آوردید، ما دست بر می داریم.
این علمیّاتشان، این عملیاتشان، این ایمانشان، این کراماتشان این معجزاتشان، باید بدانیم این دو تا را از ما نگیرند.
می دانید چقدر پول به ما می دهند اگر اینها را به آنها بدهیم؟ خیلی می دهند؛ لکن این پول ارزش ندارد، فردا از راه غیر مستقیم همین پول را از ما می گیرند و یک بلایی هم بر سر ما می آورند. اینها به ما وفا نمی کنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگیرند، دیگر کار ما را می سازند.
بالاخره باید ملتفت باشیم قرآن را یاد بگیریم، الفاظش را یاد بگیریم که از غلط، محفوظ باشد. آنچه را که می دانیم، قرائتش را تصحیح کنیم، تجویدش را تصحیح کنیم، در نمازمان صحیح القراءه باشیم.
و همچنین تفسیرهای آسان و ساده را ما که فارسی زبانیم، بدانیم؛ و [یک] تفسیر فارسی پیدا کنیم که از روی آن سهل باشد ما قرآن را بفهمیم؛ مثلاً «منهج الصادقین» را کم و بیش مطالعه کنیم، بلکه از اول تا به آخر، چون کتاب فارسی است و کتاب خوبی هم هست. اگر بهتر از او پیدا بکنیم عیب ندارد، اما کجا پیدا شود بهتر از او که معتبر باشد؟
حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد، ما با او باشیم، تحصن بکنیم به قرآن، تحفظ بکنیم به قرآن، وسیله حفظمان در فتن و شدائد دنیا قرار بدهیم.
از خدا بخواهیم که از قرآن ما را جدا نکند، همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است، اگر کسی یکی از این دو تا را ندارد هیچ کدام را ندارد.
ملتفت باشیم دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا، دروغ را نخریم!
ما از عترت و قرآن نمی توانیم دوری کنیم؛ اگر دوری کردیم، در دامن گرگها می افتیم، [و] خدا می داند آیا بعد، از دستشان نجات می یابیم؟ بعد از اینکه سرها شکست و دستها بریده شد و بلاها به سر ما آمد.
ملتفت باشید! از این دو اصل کسی را بیرون نبرند.
شما مدرسه می روید، معلم خودتان را ملتفت باشید در صراط مستقیم باشد. اگر معلم را با رشوه و غیر رشوه، منحرف کردند دیگر کار بچه ها زار است، چرا؟
به جهت اینکه او، از راه مستقیم یا غیر مستقیم، باطل خودش را به بچه ها می فروشد، به این بچه ها می خوراند.

ملتفت باشید! خیلی احتیاط بکنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین، تجاوز نکنید، بلکه امروز بزرگها هم همین جورند، باید خیلی سعی بکنید که غیر یقین را، داخل یقینیات ما نکنند، آب را توی شیر ما نریزند!
اگر یک نفر، هزار کلمه حقیّ گفت، این هزار کلمه را خوب تأمل بکنیم، و از او بگیریم، بعد[ تأمل کنیم که] هزار و یکم هم درست است؟ [یا] نه آن ظنّ است، یقین نیست.
هر کلمه ای از هر کسی شنیدید، دنبال این بروید که « آیا این صحیح است، تام است، مطابق با عقل و دین هست، یا نه؟ » [و بدانید که] در وقتی [که] ما خلوت کردیم [ خداوند] مطلع است، وقتی جلوی مردم هستیم مطلع است، حرف می زنیم مطلع است، ساکتیم مطلع است.
همین که شخص مطلع شد: [که] « صاحب این خانه، صاحب این عالم، از هر فرد فرد، به تمام افعال و تروک، به تمام نوایا، مطلع شد، آنچه که نیت کرده و می کند، آنها را هم مطلع اس

ت؛ بلکه نیّت خیر را می نویسد؛ نیت شّر را نمی نویسد تا شّر محقق نشده؛ شر هم که محقق شد، یک مقدار صبر می کند تا ببیند، توبه می کند یا نه، برمی گردد یا نه »؟ کار تمام است.
مقصود، همین که انسان بداند که خدا می داند، کار تمام شد، دیگر معطل نباشد، همه چیز را تا به آخر می فهمد [که] چه باید بکند و چه باید نکند، از چه منتفع می شود و از چه متضرر می شود، [خداوند] ما را می بیند.
[آیا] میتوانیم [با اینکه] سر سفره او نشسته ایم، با همدیگر نزاع بکنیم؟ [مثلاً] آن غذا را من جلوتر دیدم، من باید بخورم؛ او می گوید من اول این را برداشتم، من باید این غذا را بخورم، سر این دعوا بکنیم و مقاتله بکنیم؟!
تمام این جنگهایی که حکومتها دارند، از همین قبیل است؛ سر سفره کریم نشسته اند، او هم می بیند.
دستور هم معلوم است که چیست، [خداوند] از چه خوشش می آید، از چه بدش می آید. از آزار به غیر حقّ، بدش می آید؛ از احسان به حق در جایش، خوشش می آید، همه اینها را می داند و ما هم می دانیم که او این دستور را داده و اینها را می داند و می بیند، آیا این کار[ها] را می کنیم؟
آدم جلوی یک نفر آدم عادی هر گونه معصیت نمی کند، با اینکه شخص عادی است، شاید قدرت من از قدرت او بیشتر باشد نتواند به من[ کاری کند]، اما همین قدر به من بدبین می شود، با من بد می شود، یک وقتی اگر فرصت پیدا کرد کار ما را تصفیه می کند. اما خدا که این جور نیست، خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و می داند « چه کسی می داند و چه کسی نمی داند »، همه اینها را می داند.
[آیا] جلوی او می توانیم مخفی بکنیم، یا نه آشکار کنیم طوری نمی شود، نمی تواند کاری بکند، آیا این جور است؟ [آیا] هیچ فایده برای ما دارد، [آیا] می توانیم مخفی کنیم؟
انسان، یا غیر انسان- مکلّف- به جایی شقاوتش می رسد که اصلاً این مطالب کأنه به گوشش نخورده که خدایی داریم بیناست، شنواست، داناست، قادرست، رحیم و کریم است. قادرست یک سر سوزنی اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، یک همچنین [خدایی است].
در انجیل برنابا- که اقرب اناجیل به صحّت است- نوشته شده که حضرت عیسی علیه السلام برای ابلیس شفاعت کرد: « خدایا این مدتها عبادت تو را می کرد، تعلیمات می کرد، فلان می کرد، بیا از گناهانش بگذر »! با اینکه از زمان آدم تا زمان عیسی علیه السلام چه کارها، چه فسادها کرده بود. این چه نوری است که حتی به این هم ترحّم کرد [که گفت]: خدایا از تقصیراتش بگذر!
[ خداوند] فرمود: « بله، من حاضرم ببخشم، بیاید بگوید: من گناه کردم، اشتباه کردم، ببخش، همین؛ بیاید بگوید: « اخطأت فارحمنی »، بیاید این دو کلمه را بگوید. »

حضرت عیسی علیه السلام خیلی خوشحال شد که کاری در عالم انجام داد، یک کاری که دیگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و افساد، حالا واسطه می شود و وساطتش اثر کرد، قبول شد.
از همان راهی که داشت، شیطان را صدا زد، گفت: بیا، من برای تو بشارت آوردم!
گفت: از این حرفها زیاد است. [ حضرت عیسی (ع)] گفت: « تو خبر نداری، اگر بدانی، سعی می کنی، حریص می شوی کار را بفهمی. »

گفت:« من به تو می گویم اعتنا به این حرفها نداشته باش، از این حرفها زیاد است».
گفت: « تو خبر نداری[ خداوند] می خواهد تمام این مفاسد با دو کلمه خلاص شود. »
گفت: « بگو ببینم چه بوده است. »
گفت: « اینکه تو بیایی و در محضر الهی بگویی:
« خدایا! أخطأت فارحمنی؛ من اشتباه کردم، تو ببخش. »
ببینید چقدر ما به خودمان ظلم می کنیم که به سوی خدا نمی رویم، به سوی چه کسی می رویم؟ آخرش افتادن میان چاه است، آخرش پشیمانی است؛ خوب چیزی که می دانی آخرش پشیمانی است، حالا دیگر نرو.
[شیطان] گفت: « نه، او باید بیاید و بگوید من اشتباه کردم! تو ببخش!، چرا؟! به جهت اینکه لشکر من از او زیادتر است! آن ملائکه ایی که با من سجود نکردند و تابع من شدند، آنها لشکر من هستند! شیاطین هم لشکر من هستند، آن اجنّه ای هم که ایمان به خدا نیاوردند، لشکر من هستند، تمام بت پرستهای بشر، لشکر من هستند! »
این، به زیادتی لشکر در روز قیامت می خواهد مغرور شود! آنجا جای زیادتی و کمی نیست. هر چقدر زیاد باشد جهنّم می گوید: ( هل من مزید؟ سوره ق/30 ). آن وقت تو می خواهی با زیادتی لشکر کار بکنی! بله، لشکر تو زیاد است؛ [اما] جهنم جایشان می شود؛ جهنم نمی گوید: «اتاق نداریم» جهنم می گوید:

« هرچقدر هست بیاورید، هل من مزید؟ » یعنی اینکه بیاورید، هرچه زیادتر بیاورید. جا داریم!
[حضرت عیسی (ع)] گفت: « برو ملعون! نتوانستم برای تو هم کاری بکنم. تو می گویی: خدا باید بیاید من او را ببخشم!؟ »
مقصود، حلّ این مطالب به علم و جهل است، دانستن و ندانستن، عالم بودن و جاهل بودن، دور می زند. اصل مطلب، از جهل این بدبخت است. تو ای جاهل! می گویی: « چیزی که آتش شد دیگر ممکن نیست برای خاک خضوع بکند؟ » آدم خاکِ به تنهایی است؟ یا مجموع خاک و یک پاک دیگری است. تو هم که فقط آتش نیستی، مثل آتش های جامد، روح داری، مکلفی، یک آتش مکلف هستی. [خداوند] به تو فرمود: «اسجدوا»، سجده نکردی؛ قهراً مجموع روح و جسم، انس

ان یا جنّ یا شیطان یا ملک می شود.
این بدبخت خیال کرد که همین بدن او با بدن این، این ظلمانی و آن نورانی است؛ دیگر محال است نورانی برای ظلمانی سجده و خضوع کند؛ دیگر نمی داند که این، نورانی است.
ای جاهل! آیا نمی دانستی آن وقتی که مجلس امتحان، درس امتحان شد، تمام ملائکه، عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامی آنهایی را که خداوند اشاره کرد اسمهای اینها را بگویید، یا خودشان، یا سایر ملائکه، یا سایر اشیاء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان از خودمان چیزی نداریم؛ هر چیزی که به ما یاد دادی بلد هستیم و هر چیزی را که یاد ندادی بلد نیستیم. [خداوند] به آدم فرمود: « تو بگو! »، [آدم] تمام اسامی را بیان کرد.
حالا که فهمیدی آدم بر تمام ملائکه- با آن همه عظمت ها و اختلاف مراتب در ملائکه- تفوّق پیدا کرد و مقدم شد و حال که فهمیدی که آدم بر تو و همه ملائکه مقدم است، باز هم، خجالت نکشیدی، باز هم گفتی: ( خلقتنی من نار و خلقته من طین. سوره ص/76 ) ؟ باز هم جای این [حرف] است؟ باز هم نفهمیدی؟
ببینید: میزان، علم و جهل است.
خوب، اگر [تا به حال] نفهمیدی که آدم باید [به] آنچه معلوماتش است عمل کند، از حالا توبه بکن، اقلاً حالا بپرس: « آیا توبه من قبول می شود یا نه؟ »
و علی هذا، ببینید چقدر ما غافلیم! چقدر ما به خودمان ظالمیم که واضحات را زیر پا می گذاریم! مطلب همین است، دائر مدار این است که اگر معلومات ما زیر پا نباشد، مجهولات ما عملی نشود، کار تمام است.
معلومات را نباید زیر پا گذاشت، آدم پشیمان می شود، اگر به معلوماتش عمل کرد، دیگر روشن می شود، دیگر توقف ندارد.
اگر دید باز هم توقف دارد، بداند- به طور یقین- بعضی از معلومات را زیر پا گذاشته است، کفشش ریگ دارد، خوب دقت نکرد که این ریگ را خارج کند:

« من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم. » بحار الانوار، ج78، ص189
( و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا ) سوره عنکبوت/69
( ومن عمل بما علم کفی ما لم یعلم ) ثواب الاعمال،ص134

هیچ کس نیست که بگوید هیچ چیز نمی دانم، [اگر بگوید] دروغ می گوید هر کسی [که] هست، غیر معصوم بعضی چیزها را میداند و بعضی چیزها را نمیداند؛ آن چیزهائی را که می داند، اگر عمل کند، آن چیزهایی را که نمی داند می فهمد.
آن چیزهایی را که می دانید، عمل کنید؛ و آن چیزهایی را که نمی دانید، از حالا توقف کنید و احتیاط کنید تا روشن شود، وقتی به آنها عمل کردی روشن می شود؛ به همان دلیلی که اینها را برای شما روشن کرد، آنهای دیگر را هم روشن می کند.
علی هذا، ببینید، برای چه توقف داریم. آنچه می دانی بکن و آنچه نمی دانی، احتیاط کن، هرگز
پشیمان نخواهی شد.
خداوند بر توفیقات همه شما بیفزاید.

و خداوند ان شاءالله، سلامتی مطلقه روحیّه و جسمیّه، به همه مرحمت فرماید.

حکایات
1 ارزش نماز اول وقت
آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:
« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »
اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »
خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوه: و نماز را بپا دارید. »
و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »

2 زنده نگه داشتن سنت
حجه السلام والمسلمین قدس، یکی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید:
« آقا همیشه سفارش می کردند برای احیای شریعت نگذارید سنتها فراموش شود وعرفیات یا بدعتها جای آن را بگیرد.
روزی فرمودند:
« مرحوم حاج شیخ مرتضی طالقانی ( ازاستادان اخلاق و علمای بزرگ نجف، که استاد اخلاق آقا نیز بوده است ) همراه با عده ای از علما از جمله آیت الله العظمی خوئی به افطار دعوت بودند، وقتی غذا آماده می شود و همگی سر سفره می نشینند حاج شیخ مرتضی طالقانی می فرماید: نمک در سفره نیست و اقدام به تناول غذا نمی کنند. با اینکه بین مجلس افطاریه تا آشپزخانه بسیار فاصله بوده ( و ظاهراً از خانه ای دیگر غذا می آورده اند ). به هر حال مرحوم طالقانی دست به غذا دراز نمی کند و دیگران حتی آیت الله خوئی نیز به احترام ایشان غذا شروع نمی کنند و طول می کشد تا نمک را بیآورند. بعد از ختم جلسه و هنگام رفتن، آیت الله خوئی خطاب به ایشان می فرماید: حضرت آقا، اگر شما به این اندازه به ظاهر سنت مقید هستید که اگر کمی نمک تناول نکنید غذا نمی خورید، پس در این گونه مجالس کمی نمک با خود همراه داشته باشید تا مردم را منتظر نگذارید. آقای طالقانی فوراً دست به جیب برده و کیسه کوچکی را درآورده و می فرماید: با خودم نمک داشتم ولی می خواستم سنت اسلامی پیاده شود و متروک نباشد. »

3 آقائی و بزرگواری ائمه علیهم السلام
باز آقای قدس می گوید: روزی آقای بهجت در رابطه با بزرگواری و اغماض ائمه اطهار ـ صلوات الله علیهم ـ فرمودند:
« در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله آبادیی است به نام «مصیب»، که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور می کرد و مردی از اهل سنت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون می دانست وی به زیارت حضرت علی علیه السلام می رود او را مسخره می کرد.

حتی یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که: تو می دانی این مخالف چه می کند.
آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمی توانیم او را کیفر دهیم. شیعه می گوید عرض کردم: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او می کند بر شما حق پیدا کرده است؟! حضرت فرمودند: بله او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا علیه السلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می داد بعد همه را می کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی توانیم او را جزا بدهیم.

آن مرد شیعه می گوید: از خواب بیدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سنی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری پیام رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتی رسید به فرمایش امام علیه السلام که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد و ;، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من

ین را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیّ الله و وصیّ رسول الله و شیعه شد.»

4 ارزش وضو و طهارت
باز آقای قدس می گوید:
« روزی چند دقیقه زودتر برای درس به خانه آقا رفتم، دیدم پیرمردی نشسته و آقا به او توجهی خاص دارد، بعد از دقایقی آقا فرمود: ایشان (آن پیرمرد) هرگز بی وضو نمی خوابد، اگر شبها چندین بار هم بیدار شود باید حتماً وضو بسازد. »

5 شخصیت ممتاز آقا شیخ محمد حسین کمپانی
آیت الله مصباح می گوید:
« روزی آقا فرمودند: مرحوم آقا شیخ محمد حسین طوری بود که اگر کسی به فعالیتهای علمی اش توجه می کرد تصور می کرد در شبانه روز هیچ کاری غیر از مطالعه و تحقیق ندارد، و اگر کسی از برنامه های عبادی ایشان اطلاع پیدا می کرد فکر می کرد غیر از عبادت به کاری نمی پردازد.
مرحوم آقا شیخ محمد حسین می گفت: من سیزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانی، صاحب کفایه شرکت می کردم، در طول این سیزده سال یک شب موفق نشدم که در درس ایشان حضور پیدا کنم ( و ظاهراً درسشان را شبها ایراد می فرمودند ) آن یک شب نیز به زیارت کاظمین مشرف شده بودم و در هنگام برگشتن مشکلی پیش آمد که به موقع نرسیدم، در بین راه که می آمدم حدس می زدم که امشب چه مطالبی را بیان خواهند کرد. پیشاپیش آنها را نوشتم.
به نجف که رسیدم و با دوستان صحبت کردم دیدم تقریباً همه مطالبی که بیان فرموده بودند چیزهایی بوده که من پیشاپیش حدس زده و نوشته بودم، و تقریباً نوشته های من چیزی از درس کم نداشت.


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • علی محمدی
  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه مقاله زنان خیابانی تحت pdf دارای 83 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه مقاله زنان خیابانی تحت pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه مقاله زنان خیابانی تحت pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه مقاله زنان خیابانی تحت pdf :

زنان خیابانی

مقدمه :

همه ما بارها و بارها در مورد مسئله دختران فراری یا خیابانی در روزنامه ها ، مجلات، سایتهای اینترنتی و سایر رسانه های داخلی و خارجی و یا از قول مسئولان سازمانهائی همچون بهزیستی، مطالب بسیاری را خوانده ، دیده و شنیده ایم . علل بسیار و متفاوتی برای فرار دختران به همراه آمار و سن و سال آنان بیان شده ، سازمانها، نهادها، دفاتر و اماکنی برای پیشگیری و برخورد با این مسئله ایجاد شده و;اما متأسفانه شاهدیم که تعداد دختران فراری روز به روز افزایش یافته و میانگین سنی آنها نیز هر روز پایین تر می آید.

دلایل اساسی و مهم فرار دختران که مطرح شده ، نشده و یا کمتر به آن پرداخته شده چیست ؟ نحوه برخورد و عملکرد سازمانها و ارگانهای دولتی، متولی این مسئله چگونه بوده و چه نتایجی داشته ؟ زندگی و عاقبت اکثر این دختران فراری چیست و به کجاها ختم میشود ؟ برای رفع و حل این آسیب و معضل اجتماعی دلخراش چه باید کرد ؟

تعریف دختر فراری

این واژه به دخترانی اطلاق می گردد که به هردلیلی خانه و خانواده را ترک کرده و به محیط های دیگری چون خیابان، پارک، باند و … روی می آورند.
خصوصیات افراد فراری:
افرادی که اقدام به فرار می کنند دارای ویژگی هایی چون عدم اعتماد به نفس، افسردگی، لجاجت، دارای شخصیت ضد اجتماعی، خیال پرداز و دروغ پرداز هستند.
مهمترین علل و عوامل فرار از منزل را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
الف – علل و انگیزه های روانی که شامل جنس، سن، میزان هوش، ناپختگی روانی، اخلاقی و اعتقادی، شرایط محیطی و اجتماعی و رفتار والدین و بی توجهی آنها می شود.

ب – علل و انگیزه های اجتماعی که شامل بد سرپرستی یا بی سرپرستی، اعتیاد والدین، خشنونت و سخت گیری والدین، تبعیض قائل شدن والدین بین بچه ها، ازدواج اجباری، وضعیت بد اقتصادی، دانستن انتظار و توقع بی جا از والدین، وجود عشق های کاذب خیابانی، سست بودن اعتقادات خانوادگی، رفاه و آسایش بیش از حد، جلب توجه و یا انتقام از دیگران و ; است.
رابطه هوش با فرار چیست؟
اولاً هوش را باید تعریف کرد و اینکه هوش توانایی سازگاری با محیط است. افرادی هستند که باهوش هستند و قدرت سازگاری دارند و می توانند شرایط را تغییربدهند و افراد باهوش کمتر با محیط دچار تعارض می شوند. اما گاهی افراد بسیار تیزهوش دچار تضادهای زیاد با محیط می شوند در این شرایط هوش هیجانی مطرح می شود و اینکه این هوش هیجانی را چطور باید کنترل کرد.

عوامل زمینه ساز فرار دختران از خانه
محیط نامساعد و تشنج آفرین خانواده، طلاق و اعتیاد والدین بخصوص پدر، ارتباط با دوستان ناباب، روابط کنترل نشده خانواده ها با یکدیگر، اختلاف والدین و فرزندان، کنترل و سختگیری افراطی و غیرمنطقی والدین، مشکلات حاد اقتصادی، احساس ناامنی درخانه، اختلالات شخصیت و روابط عاشقانه، ترس از رسوایی پس ازتجاوز جنسی، مخالفت والدین با ازدواج دختران با شخص مورد نظر یا آزارناپدری و یا نامادری، آزارهای جسمی و جنسی از سوی نزدیکان بویژه محارم و … را می توان از جمله مهمترین عوامل زمینه ساز فرار دختران از خانه برشمرد.

دلایل فرار دختران
طیفها و جریان های سیاسی ، عقیدتی ، فکری، اجتماعی و فرهنگی جامعه دلایل بسیاری را ازقول کارشناسان و محققان خود در مورد فرار دختران ، این قربانیان خیابانی مطرح و اعلام کرده اند .
از دلایل اجتماعی و خانوادگی همچون : زیاده طلبی جوانان- تهاجم فرهنگی غرب ،اینترنت ، ماهواره ، مد ، فیلم های مبتذل، میهمانی و پارتی و جشن های آنچنانی، پوشش های نا مناسب ، عشق و عاشقی، روابط لجام گسیخته جنسی – عدم پایبندی به اصول دینی ، مذهبی و اعتقادی – ضعف در وابستگی به نهاد مقدس خانواده ، غفلت و بی توجهی وعدم پرورش صحیح ،توجه زیاد به فرزندان و آزادی بیش از حد دادن به آنان، بزه کاری و خلاف کاری و اعتیاد والدین ، دیگر اعضای خانواده وخود دختر- وجود افراد اغفال کننده و ارتباط با دوستان ناباب، گرفته تا

سوء استفاده و آزار و خشونت جنسی به وسیله اعضای خانواده، سخت گیری های والدین، محیط سرد و بیروح خانه وکمبود عاطفه والدین، ایجاد تبعیض بین فرزندان ، طلاق والدین ،بدسرپرستی و بی سرپرستی و مرگ والدین،آذر و اذیت از سوی ناپدری و نا مادری،خشونت و نزاع و عدم تفاهم در بین والدین ، بیسوادی والدین ،کتک زدن و فحاشی و رفتارهای غیر انسانی والدین،اختلاف با پدر و
فرار از کتک خوردن ، گوش ندادن به صحبت های فرزندان، حمایت نکردن از فرزندان در زمان بحران و تنهائی و شکست های درسی یا عشقی ، فراهم نبودن فرصت های مناسب برای فرزندان جهت یادگیری و تصمیم گیری های مثبت و سازنده ، انتقاد بیش از حد و تمسخر و تنبیه کردن ، تشویق نکردن فرزندان در کسب موفقیت، نداشتن صداقت در گفتار و رفتار با فرزندان ، نبود برنامه های جامع ،کامل و صحیح فرهنگی آموزشی ، پرورشی ، ورزشی، تفریحی، علمی ، سرگرم کننده و جذاب و توجه نکردن به اوقات فراغت آنان ، نگرانی از آینده و ناکامی ها، نهاد خانواده مقدس و خشک و دیکتاتور مآبانه ، شکست و ناکامی در عشق، مشکلات و شکستهای تحصیلی ، مخالفت خانواده با ازدواج دختر با شخص مورد علاقه، ازدواج اجباری، مشکلات در ازدواج نظیر تهیه جهیزیه ، مقدار مهریه ، خانه و ماشین و مدرک تحصیلی و کار نداشتن خواستگار ، ضعف و محدود بودن مراکز مشاوره ، فقر فرهنگی ، کمبود ها و عقده های شخصی، مشکلات روحی و روانی .

از دلایل اقتصادی همچون : شکاف و فاصله عمیق طبقاتی و اقتصادی، نبود عدالت اقتصادی، وضعیت نابسامان معیشتی و سطح پایین رفاه و اقتصاد خانواده ، فقر و تورم و بیکاری والدین، بی سرپناهی و آوارگی خود والدین گرفته تا
وجود تبعیض جنسی و شغلی و اقتصادی و قضایی و ارثی در سطح خانواده وجامعه برای زنان و دختران – فرار از تعصبات خشک، پدر سالارانه ، بی منطق ، متحجر و قوانین مذهبی ، سنتی، قضایی , اخلاقی ، عرفی و مفاهیمی همچون بکارت یعنی دختر بودن در چهار چوب نظام کهن مرد سالارانه ، مستبدانه و متعصب مذهبی ایران – برای خود بودن ، آزاد بودن ، کسب استقلال و آزادی فردی ، اجتماعی و اقتصادی – نبود استقلال واقعی وپذیرش دختران و زنان به عنوان افراد مستقل در سطح خانواده و جامعه – عدم شناخت ،بی توجهی ، بی برنامه گی وتحجر گرایی مسئولین در ارتباط با نسل جوان – خشونت علیه زنان و دختران با تعصبات مذهبی و قومی و سنتی و فرهنگی ،

عدم احساس رضایت از جو حاکم بر خانه و جامعه و;،( بعدا به بررسی این دلایل خواهیم پرداخت) متولیان ،مسئولان و سازمانهای مرتبط با دختران فراری، خود اقرار می کنند:
شاید کمتر از 5% دخترانی که از خانه فرار میکنند ، از نظراقتصادی توانا باشند و یا در میان بستگان و آشنایان بتوانند حامی و سرپناه و شغلی پیدا کنند تا بتوانند به زندگی معمولی ادامه دهند، به استقلال نسبی دست یابند و دچار مشکلات و آسیبهای بعدی نشوند . و اما آنان که حامی ، سرپناه ، پول و کار ندارند ؛

یا توسط نیروی انتظامی و پلیس مبارزه با مفاسد اجتماعی ویا تیمهای تخصصی مداخله گرایانه در بحران اجتماعی ، تیمهای شناسائی دختران فراری و خدمات اجتماعی سیار سازمان بهزیستی در ترمینالها ، پارکها ، مراکز تفریحی ، خیابانهاو اماکن شهری شناسایی و دستگیر میشوند . که اگر شانس بیاورند و مورد تعرض و توهین و آزار و اذیت و تجاوز خود این مأمورین و یا روسا و مدیرانشان قرار نگیرند ! تحویل مراجع ، مجتمع های قضایی و دفاتر حمایت حقوقی از زنان و کودکان دادگستری ویا دفاتر بهزیستی امور آسیب دیدگان اجتماعی، مراکز نگهداری دختران فراری ، مراکز باز پروری و حمایتی بهزیستی، کمیته امداد امام خمینی ، انجمن های مدد کاران اجتماعی و;. شده ، که یا تحویل خانواده میشوند و یا مدتی را درخانه سلامت ، خانه ریحانه ، خانه زنان ، خانه اورژانس اجتماعی مراکز باز پروری زنان خیابانی می گذرانند و یا شلاق می خورند

، بازداشت و زندان می شوند و یا روانه کانون اصلاح و تربیت میگردند و یا حتی سنگسار و قصاص و اعدام میشوند . در مراکز بهزیستی و بازپروری هدف این است که هرچه زودتر دختران را تحویل خانواده دهند، میخواهند هرچه سریعتر محل تخلیه شود،تا هم هزینه ها و آمار بالا نرود و هم نیاز به تأسیس مکانهای جدید نباشد ، و هم مجتمع نباشند تا نمود عینی و بارزی در سطح جامعه ، رسانه ها و سازمان های جهانی پیدا نکنند، تا به ویترین نظام کمتر لطمه وارد شود و;

کارهای ریشه ای و اساسی و علت یابی و پیشگیری و آموزش اصلا در دستور کار قرار ندارد و یا خیلی بی رنگ و سطحی است .برای نمونه میبینیم که مثلا ،سرو صدای سرپرست مجتمع قضائی اطفال در می آید که بهزیستی در نگهداری دختران فراری احساس مسئولیت نمی کند، و یا در روزنامه ها میخوانیم: درگیری مأمورین انتظامی برای تخلیه برخی محلهای نگهداری دختران فراری ،تخلیه برخی مراکز نگهداری دختران فراری توسط مالک و یا دولت و یا نهادهائی چون شهرداری یا بنیاد جانبازان و یا بودجه نداشتن این مراکز و تعطیلی آنها و;
عاقبت و راهی که اکثر دختران فراری در پیش رو دارند :

اکثر دختران فراری با متولیان و سازمانهای فوق برخورد پیدا نمی کنند و قبل از شناسائی توسط مأمورین ، برای یک وعده غذا و رفع گرسنگی و یا پیدا کردن یک جای خواب و سرپناه به اصطلاح امن و راحت و بعد لباس و پول و رفاه ، به دزدی و تن فروشی رو می آورند و یا خواسته و ناخواسته اسیر و جذب باندهای مختلف، خانه های فساد و فحشا ، بزه کارو سارق ،قاچاقچیان مواد مخدر شده و یا توسط باندهای فحشا و فساد و قاچاق انسان شکار میشوند تا برای خوشگذرانی ثروتمندان عرب به قطر و امارات و کویت و دوبی و ;. منتقل شوند . و متأسفانه اولین مرحله آشنایی و برقراری رابطه و برخورد این دختران فراری و خیابانی با ارازل و اوباش و باندها ی فوق الذکر، مورد تعرض و تجاوز جنسی قرار گرفتن آنهاست تا دیگر خانوادها آنان را نپذیرفته و یا خودشان از ترس والدین یا سرپرستشان ، دیگر هوای برگشتن به خانه را در سر نداشته باشند

و در راهی که به آن کشیده شده اند بمانند و ادامه دهند . تا از این دختران قربانی، سارقین و اخاذان و فاحشه ها و حتی جانیان حرفه ای بسازند.عده ای از این قربانیان در اوایل این ماجراها به سبب آنچه بر سرشان آمده ، مبتلا به هراس و اظطراب و افسردگی می شوند و برخی دست به خودکشی میزنند و یا مبتلا به بیماری های پوستی ، جنسی ، مقاربتی و ایدز و هپاتیت و;. میشوند .
توجه به علل اساسی فرار دختران و چه باید کرد ها :
میبینیم که بجز چند مورد از دلایل ارتجاعی عنوان شده، ظاهرا اینها دلایل موجهی است که از ابعاد خانوادگی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی ، روانشناختی و; مطرح شده( منظوردلایل فرار دختران در اول این نوشته است ) ، اما اگر در هر کدام از این دلایل دقیق شویم وکمی تأمل کنیم به وضوح میبینیم که اینها فقط در ظاهر دلایل فرار دختران هستند ، و خود در واقع معلول هستند . معلول دلایل اساسی و مهمتری همچون: وجود اسلام سیاسی سرا پا ارتجاعی ، رژیم آخوندی مذهبی ، سنتی و مستبد ولایت فقیه ، نظام سرمایه داری متحجر تجاری دلالی که با نظام سرمایه و سرمایه داری جهانی عجین و همراه شده ، می باشند .

بنا براین میبینیم که بجای یک حکومت متمدن و دمکرات با دموکراسی واقعی مردمی و شوراهایش، که بتواند عدالت سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و سوسیالیستی و آزادی و برابری را در سطح کل جامعه و توده های مردم گسترش دهد و ریشه فقر و بیکاری و بیحقوقی و فساد و فحشا و اعتیاد و دختران فراری و نابرابری و تبعیض و دیگرآسیبهای اجتماعی را بخشکاند و بزند؛
حکومت غیر سکولار ،خودکامه و پلیسی جمهوری اسلامی طالبانی با نهادها و ابزار غیر دموکراتیک و استبدادی ،رهبری وولایت مطلقه فقیه و شورای نگهبان و مجلس خبرگان و مجلس تشخیص مصلحت نظام و مجلس غیر مردمی اسلامی و ائمه جماعات و نمایندگان رهبری و گروه های فشار و ارعاب و افرادی جنگ طلب و قاتل، تروریست و وزرای ناتوان و نالایق و بیسواد ، و غیر پاسخگو ، با مسئولین و مدیران رده بالای رشوه گیر و دزد و فاسد و فاقد صلاحیت و شعور و انسانیت ، حاکم و بر سر کار است . که مملکت و منابع فراوانش و اداره اش و سرنوشت و زندگی مردمش و زنان و کودکان و همان دختران فراری و قربانی خیابانی اش را در دست دارد .

که درآمد نفت و بودجه مملکت را صرف خوش گذرانی ها و کاخ نشینی ها و سرمایه گذاریهای شخصی و ثروت اندوزی در بانکهای سوئیس میکنند ویا صرف تبلیغات برای اسلام سیاسی و حزب اله لبنان و حماس و انتفاضه فلسطین و;. یا صرف دست یابی به انرژی هسته ای و بمب اتمی و

پروژه های نظامی و موشکی و اسلحه سازی و;میکنند ، برای بقای نظام و اسلام سیاسی و قدرت و ثروت و لذت و ماندشان .
بنا براین و قتی میبینیم که اساس این حکومت و ایدئولوژی اش بر مبنای بیحقوقی و بی توجهی شرعی و قانونی به انسانها و زنان و کودکان، با استناد به قوانین ضد انسانی و ضد زن و احادیث و روایات وآیات قرآنی چهارده قرن قبل ، همچون ،قصاص , سنگسار , دیه ، ارث ، قوانین ضد زن درمورد ازدواج و طلاق و شهادت زن و درجه دوم محسوب شدن زن و پوشش اجباری و ;. بنا شده ، ایدئولوژی متحجری که در تضاد کامل با دموکراسی و حقوق بشرو آزادی بیان و اندیشه و عقیده وقلم و احزاب و سازمانها و تشکلات صنفی و سیاسی و اجتماعی و علمی و فرهنگی و مردمی است و همواره سعی دارد با تبلیغات مختلف وبا ارعاب و شکنجه وزندان و اعدام این قوانین و محدودیت های شرعی و اسلامی ضد زن و غیر انسانی و پدر سالارانه را اجرا کند

و جا بیاندازد . آیا باز هم میتوان دلایل فرار دختران رامعلول حکومت سرمایه و ارتجاع مذهبی موجود ندانست ؟ بنا براین تا این رژیم و نظام کثیف و ضد انسانی و فاسد با قوانین مذهبی و ضد بشری اش وجوددارد ، پدیده دختران فراری و قربانیان خیابانی هم وجود خواهد داشت ومثل هزاران مشکل و معضل دیگر چون فقر و بیکاری و بی عدالتی و تبعیض و فساد و فحشا و ;. از بین نخواهد رفت و تقلیل نخواهد یافت ممنوعیت و وتوی بوش و مخالفتش با پرداخت بودجه دولتی برای کار و تحقیق دانشمندان بر روی سلولهای بنیادی انسانی بدلیل به اصطلاح ضد اخلاقی و ضد مذهبی بودن این تحقیقات ، نشان میدهد که سرمایه داران و مرتجعان مذهبی و جنگ طلبان همه از یک قماش و همه ضد بشرند که در عین تضاد منافع ظاهری ، برای ماندن و قدرت اشتراک منافع باطنی دارند .

براندازی این رژیم خونخوار اسلامی و ضد انسانی بدست خود مردم ، شروعی خواهد بود برای زندگی انسانی و حل مشکلات و معضلات موجود ، و رسیدن به آزادی و برابری و سوسیالیسم

عوامل خانوادگی فرار
تحقیقات نشان می‌دهد که حدود 70 درصد علل فرار فرزندان را والدین تشکیل می‌دهند؛ به طوری که از خرداد تا شهریور ماه وقتی که نوجوانان پس از فراغت از مدرسه نمی‌توانند محیط نامساعد خانواده را تحمل کنند به امید قرار گرفتن در فضلی بهتر و مساعدتر، از خانه فرار می‌کنند و در فروردین ماه که اعضای خانواده و فامیل به دید و بازدید و انجام مراسم سال نو مشغول هستند کم‌ترین فرار را مشاهده می‌کنیم. آمار ارائه شده نشان می‌دهد افرادی که از خانه فرار می‌کنند. غالباً 14 تا 25 سال دارند و 80 درصد آن‌ها به دلیل ناسازگاری با والدین ترجیح می‌دهند خانه‌ی خود را ترک کنند.بدرفتاری های والدین با دختران در حالی است که دختران در فرهنگ دینی اسلام جایگاه والایی داشته و از احترام خاصی برخوردار هستند. پیامبر اکرم (ص) در باره دختران می‌فرماید:بهترین فرزندان شما دختران شمایند. هم‌چنین می‌فرماید:خانه‌ای که در آن دختران وجود داشته باشند هر روز 12 برکت و رحمت از آسمان بر آن نازل می‌شود و رفت ‌وآمد ملائکه از آن خانه قطع نمی‌شود و برای پدر دختران در هر شب و روز عبادت یک سال را می‌نویسند. پیامبر اکرم (ص) هم‌چنین می‌فرماید: کسی که از بازار هدیه‌ای بخرد و آن را برای خانواده‌ی خود ببرد مانند کسی است که صدقاتی را برای افراد بی‌بضاعت و فقیر می‌برد پس باید هنگام تقسیم هدیه، دختران را مقدم بدارد چون هر کس دخترش را شاد کند مانند آن است که برده‌ای از فرزندان حضرت اسماعیل را خریده و در راه خدا آزاد کرده است. پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید:هدایا را میان فرزندان به عدالت تقسیم کنید. اگر من می‌خواستم فضیلتی را در نظر بگیرم دختران را مقدم می‌داشتم.

روایاتی که در فضیلت دختران آمده است، زمینه را برای این درخواست فراهم می‌کند؛ از جمله این روایت از امام صادق (ع) که فرمود:پسران نعمتند و دختران حسنه؛ خداوند از نعمتی که داد، بازخواست می‌کند و بر حسنات پاداش می‌دهد.و یا در روایات دیگری که می‌گویند دختران دارای گرمی و جاذبه و لطافت معنوی هستند،‌آماده‌ی خدمت و مونسند، مایه‌ی برکت و رحمتند، پاکیزگی را دوست دارند و تحمل پلیدی را ندارند.
با توجه به اینکه به استناد اطلاعات و تحقیقات ، بیشتر آمار دختران فراری از ین خانواده های نابسامان و گسسته و بحران زا می باشد . بکار بستن ضوابط و شرائط مناسب از سوی والدین در جلوگیری از این پدیده شوم اولین الویت در پیشگیری از آن را خواهد داشت .مهمترین عامل خانودگی این مسأله ، طلاق می باشد . خانواده ای که یکی از والدین آن (مادر – پدر ) از خانواده جدا شده است و با طلاق گرفتن ، محیط تربیتی خاندار را رها کرده است ف مناسب ترین زمینه و بستر برای فرار فرزندان آن خانه بحساب می آید . همچنین در خانواده ای که به دلیل از دست دادن پدر یا مادر در اثر مرگ و حوادث طبیعی و ;کانون گرم تربیتی متزلزل شده و به یک خانواده از هم گسیخته تبدیل شده است ، فرزندان آمادگی بیشتری برای ناسازگاری های اجتماعی و ارتکاب جرم دارند.در چنین خانواده ای فرد با احساس ناکامی و محرومیت و کمبود محبت و ارتباط عاطفی مواجه است و در برخی موارد بدلیل عدم پذیرش جانشین (نامادری –ناپدری )، زمینه اختلالات رفتاری مانند فرار از خانه فراهم می شود.( کتاب زنان ،شماره 15)
2- خشونت های خانوادگی : اعمال خشونت های روحی ، جسمی و جنسی از سوی اعضای خانواده عامل بسیارمهمی در فرار دختران می باشد . ضرب و شتم های جسمی نسبت به فرزندان ، تجاوزات جنسی پدر یا برادران تنی یا نا تنی ، زندانی کردن فرزندان در خانه ، محصور کردن فرزند و افراط در عدم حضور در محیط خارج از خانه، از عواملی است که می تواند نتایج بسیار سویی در عکس العمل فرزندان و سپس فرار آنها گردد.
3- آشفتگی های رفتاری والدین اختلالات رفتاری والدین در خانه از قبیل برخورد ها و توقعات غیر منطقی ، دعواها ، تعارضات گفتاری و عملی آنان موجب ایجاد اضطراب و تنش و بحران های فکری در اذهان فرزندان و اعضای خانواده می گردد .این آشفتگی های رفتاری موجب کمبود محبت و تربیت ناصحیح شده و علیرغم حضور فیزیکی والدین ، نظارت و کنترل تربیتی و غیر رسمی خانواده تضعیف شده و اعتبار اجتماعی خانواده بشدت کاهش می یابد . در چنین وضعیتی فرزندان به علت سرکوب خواسته هایشان و فقدان ارضای تمایلات درونی خویش از کانون خانواده بیزار شده و به رفتارهای نا بهنجار ی نظیر فرار از خانه گرایش پیدا می کنند .

4- تبعیض در خانه رعایت مساوات و پرهیز از هر گونه تبعیض در رفتار با فرزندان از تعالیم اخلاقی دین اسلام است. علاوه بر اینکه توجه بیشتری به دختران و درک روحیات حساس آنها نیز از سفارش های بزرگان دینی می باشد .در روایتی از پیامبر(ص) آمده است که ایشان به کسی که به یکی از فرزندان خود چیزی داده بود، فرمود:آیا به همه‌ی فرزندانت مثل آن چیز را می‌دهی؟ گفت: نه. فرمود: از خدا بترسید و میان فرزندان خود به عدالت رفتار کنید. با تاسف برخی از والدین آگاهانه یا غیر آگاهانه ، با تبعیض و دوگانگی بین فرزندان موجب اختلاف بین آنها و دلسردی از زندگی خانوادگی می شوند . تبعیض والدین در برخورد با اشتباهات و خطاهای فرزندان دختر و پسر و عدم رفتارهای منطقی در مواجه با اشتباهات و تخلفات فرزندان و تنبیه تبعیض آمیز بر اساس برتری پسران بردختران یا بالعکس موجب سلب اعتماد به نفس و بدبینی نسبت به والدین می شود . عدم درک کامل والدین از روحیه حساس و عزت نفس دختران موجب رفتارهای تبعیض آمیز شده و ضربات جبران ناپذیر ی را بر روح و روان آنان وارد می سازد تا جایی که آنان فرار از خانه را بهترین راه درمان ناکامی ها و نجات خویش می دانند(کتاب زنان –شماره 15)
5- افراط یا تفریط در آزادی فرزندان همواره نیازمند به عزت نفس و کرامت انسانی می باشند . ایجاد آزادی نسبی و اختیارات لازم متناسب با سن و شرایط افراد از نیازمندیهای هرفرد بوی‍ژه جوانان و نوجوانان ست.برخی از والدین با نادیده گرفتن این نیازعاطفی و یا از روی سهل انگاری فرزندان را از آزادی های مشروع و مورد نیاز خویش محروم کرده و با سختگیری شکننده ، حق اظهار نظر و قدرت تصمیم گیری در برخی از امور را از آنان گرفته و با ایجاد جو دیکتاتوری و زور گویی های مستبدانه ، عرصه را برفرزندان خویش تنگ کرده و موجب تحقیر و سر خوردگی آنان می شوند و بدیهی است اینگونه برخوردهای غیر منطقی موجب شکست شخصیت فرزندان گشته و آنان را بدنبال فرار از محدودیت ها فعال می سازدوالدینی که در محبّت ورزیدن به فرزندان از حدّ اعتدال گذشته و زیاده روی می نمایند ناخواسته زمینه انحراف کودکان خود را فراهم می کنند. چراکه بدینوسیله حسّ استقلال کودک را کاهش می دهند و او را در برابر مشکلات و ناملایمات زندگی فردی فاقد تحمّل و کم طاقت بار می آورند. از اینرو شخص در مواجهه با موانع طبیعی زندگی به جای صبر و جستجوی راه حل منطقی به حل مسئله از ساده ترین و سریعترین راه روی می آورد، حتّی اگر این راه نادرست و غلط باشد و او را مرتکب جرم نماید تا بدینوسیله حقوق دیگران را زیر پای بگذارداز سوی دیگر ، توجه بیش از حد متعارف به فرزندان و در اختیار قرار دادن حداکثرامکانات زندگی بدون در نظر گرفتن ظرفیت ها و نیز غرق کردن فرزندان در توقعات و نیازهای مختلف مادی و ناز پروری فرزندان موجب خواهد شد تا آستانه صبر و مقاومت آنان بشدت کاهش یافته و در مواجه با کوچکترین سختی و ناکامی و مشکلات موجود در خانه ، عصیان و طغیان نموده و برای رهایی از مشکلات و درهم شکستن مقاومت های اطرافیان فرار از خانه را برگزیند. چنین فردی پس از فرار نیز اقدام خود را توجیه نمود و با احساس عمیق بیدادگری ، خود را محق و والدین خود را متهم می پندارند.

6- فقر خانوادهبنابرآنچه در روایات رسیده از معصومین وجود دارد، چه بسا برخی اوقات فقر و ناتوانی های شدید مالی موجبات تمایل انسان به بی دینی و رها کردن قیود و ضوابط دینی و انسانی و غلطیدن در منجلاب حیوانیت محض خواهد شد.مواردی از فرار دختران از خانه به خاطر وجود پدری فقیر و معتاد بوده است که حاضر شده است به خاطر رسیدن به مواد مخدر حتی از پاره‌ی تن خود نیز بگذرد و با زیر پا نهادن عزت و عفت خانوادگی خود، دختران بیگناه خویش مورد معامله قرار داده و را در اختیار اجنبی قرار می‌دهد. دخترانی که در چنین خانه‌هایی زندگی کرده‌اند، بعد از فرار از خانه دارای وضعیت بدتری نشده‌اند، در هر صورت در دام کسانی افتاده‌اند که به همان میزان قوت بخور و نمیر به ایشان داده و به همان میزان نیز از ایشان کار کشیده‌اند و البته امنیت جانی ایشان در خانه و بیرون از خانه یکسان بوده است. این افراد عمدتاً در سنین 12 تا 15 سالگی مبادرت به فرار کرده‌اند و 23 درصد از آنان دارای پدر و مادر بوده و بقیه از داشتن پدر یا مادر و یا هر دو محروم بودن.

علل فرار
مطالعه درباره دخترانی که بیش از یکبار از منزل فرار کرده اند، نشان می دهد بیشتر آنها از طرف سرپرست یا دیگر اعضای خانواده به شیوه های مختلف آزار دیده اند.
احترام و توجه به رای و عقیده فرزندان باید در حد معقول وجود داشته باشد. کتک زدن، توهین کردن، مراقبت شدید، سرزنش کردن، زندانی کردن، قهرکردن، مسخره کردن، یادآوری مکرر اتفاقات گذشته و در نهایت تمایل نداشتن به پذیرش دختر از جمله شیوه های اذیت و آزار از طرف اعضای خانواده به شمار می آید. نوجوانان یا جوانانی که با رفتارهای خشن تحقیرآمیز و سرکوبگر اعضای خانواده مواجه هستند معمولا علیه شرایط خود عصیان می کنند، اما این عصیان او را کجا می کشاند؟

اغلب تربیت فرزندان در خانه صورت می گرفت، اما امروزه رسانه ها و آموزش و پرورش هر کدام سهم مهمی دارند. در حقیقت تمرکز تربیت فرزندان از بین رفته است و برخوردهای دوگانه یا چندگانه در خانواده و اجتماع جوان را بر سر دوراهی قرار می دهد که با انتخاب هر راهی به مسائلی می رسد که تجربه برخورد با آن را ندارد در نتیجه برای رهایی از این وضعیت به راه هایی از جمله فرار از خانه متوسل می شود.

مسائل معیشتی و اقتصادی از جمله دلایل دیگری است که باعث می شود خانواده ها از وظیفه نظارتی خود غافل شوند و به علت مشغله فراوان وقتی برای تربیت فرزندان خود به شکلی شایسته نداشته باشند.
ریشه های معضل اجتماعی فرار فرزندان از خانه را ابتدا باید در خانواده ها جست چرا که این خانواده ها هستند که به اجتماع جهت می دهند و با فعالیت های هنجار یا ناهنجارشان در پیشبرد اهداف جامعه نقش های مثبت یا منفی بازی می کنند. بهداشت روانی در خانواده ها نیز تاثیر مستقیمی بر سلامت جامعه دارد و خانواده سالم جامعه سالم را می سازد.
پایین آمدن سوءاعتیاد در جوانان و نوجوانان خصوصا در دختران و بالا بودن اختلالات روانی بین خانواده ها و فرزندان مقدمات فرار آنان را فراهم می سازد. شیوع بی بندوباری و بی مسوولیتی خانواده، رواج فرهنگ مدپرستی و به ابتذال کشیده شدن فرهنگ پوششی؛ پایین آمدن سن طلاق و; هر کدام تهدیدی جدی برای جامعه محسوب می شوند.

توجه به خصوصیات روحی فرزندان بخصوص در دوران کودکی و نوجوانی آنان را از مخاطرات دوره جوانی باز می دارد، اما متاسفانه بعضی والدین به گمان اینکه ایجاد شرایط مالی و اقتصادی خوب برای فرزندان به معنای تکمیل وظایف آنهاست از ایجاد حس خودباوری در فرزندان خود اهمال می کنند. زمانی که نوجوان احساس کند به همه نیازهای وی در خانواده پاسخ داده نمی شود، برای رفع آن و دستیابی به یک همدل به دیگران متوسل می شود و در بسیاری اوقات فرار از خانه بدین مقصود انجام می گیرد.

از عوامل دیگر فرار فرزندان
ـ کمبودهای عاطفی در خانواده
ـ عوامل اجتماعی و فرهنگی
ـ مهاجرت
ـ انحرافات جنسی
ـ گسیختگی خانواده بر اثر طلاق
ـ فوت یکی از والدین بخصوص مادر
ـ وجود نامادری
ـ فقر و مشکلات اقتصادی
ـ علل روانی و جسمانی
ـ اعتیاد فرد یا یکی از والدین
ـ استبداد خانواده ها
ـ ازدواج های اجباری
ـ ممانعت از ادامه یا اصرار بر ادامه تحصیل
ـ تنبیهات بدنی و روحی
آنچه که ذکر شد و بسیاری دلایل دیگر زمینه ساز فرار فرزندان از خانه است که در این بین فرار دختران به دلیل دارا بودن روحیه ای حساس و شکننده (با توجه به نگرش های اجتماعی در ایران) از اهمیت ویژه ای برخوردار است. پژوهش های انجام شده توسط جامعه شناسان در زمینه دختران فراری حکایت از آن دارد که رابطه عاطفی منفی و احساسات منفی ابراز شده توسط اعضا خانواده از قبیل انتقادهای بیش از حد، خصومت، دخالت بیش از حد در رفتارهای آنان و سوق دادن فرزندان به احساس گناه از جمله دلایل فرار فرزندان از منزل محسوب می شود. علاوه بر آن اثرات رویدادهای دردناک زندگی نیز در این مقوله قابل توجه است.

در بسیاری از موارد خود نوجوانان از تبعات فرار از خانه بی خبر هستند. البته فرار یک دختر از دید جامعه، معادل فساد اخلاقی نیست ولی احتمال وقوع آن در دختران فراری بسیار زیاد است. نتایج پژوهشی که روی 110 دختر فراری در تهران انجام شده است، نشان می دهد که بیش از نیمی از نمونه ها سابقه ارتباط جنسی داشته اند که از میان 18 درصد نمونه ها در همان روز اول و حدود 60 درصد طی هفته اول برای کسب پول یا مسکن مجبور به برقراری ارتباط جنسی شده اند. این مسئله آغاز دوره جدیدی در زندگی یک دختر فراری است، به طوری که احتمال بازگشت او را به خانواده ها کاهش می دهد و وی را در معرض خطر انواع بیماری ها (مثل ایدز و دیگر بیماری های مقاربتی و اعتیاد) و بیماری های روانی قرار می دهد.

بسیاری از دختران اگر پس از فرار می توانستند از حمایت کافی اجتماعی برخوردار شوند به خانه ها باز و یا تحت حمایت سازمان اجتماعی قرار می گرفتند از روی آوردن به روسپیگری، اعتیاد و خرید و فروش مواد مخدر در امان می ماندند.
فرار کودکان 8 تا 17 ساله از خانه هم اینک یک اپیدمی در جامعه است. شیوع این پدیده، به خودی خود سن آسیب پذیری را هم به شدت کاهش داده است. وجود بچه های 8 ساله در خانه های سلامت سازمان بهزیستی دلیل روشنی برای اثبات این ادعاست.
میانگین سن دختران فراری که به بهزیستی ارجاع داده می شود معمولا 17 سال است. البته در میان آنها سن پایین تر از 17 و بالاتر از 25 سال نیز دیده می شود، اما در پیچ و خم این آمارها، یک مسئله کاملا به فراموشی سپرده شده است و آن اینکه چه عواملی سبب فرار از خانه شده است؟
خانه های نا امن و دختران فراری;
18 درصد دختران فراری از منطقه 4 و یک تهران هستند و این یعنی شکستن این باور که مشکلات اقتصادی از دلایل عمده فرار دختران است . یعنی بسیاری خانه را فقط به خاطر پول و آزادی بیشتر رها نکرده اند.
محمد زاهدی اصل رییس انجمن مددکاران اجتماعی ایران درباره رابطه سطح رفاه و فقر با فرار از خانه به خبرنگار برنا می گوید: پدیده فرار دختران از خانه عوامل مختلفی دارد، تلقی این که این حادثه در خانواده های بی بضاعت و فقیر رخ می دهد، برداشتی نادرستی است.
وی ادامه می دهد: خانه باید امن ترین نقطه برای اعضای آن باشد ولی وقتی شرایط امن و راحتی برای اعضای آن وجود نداشته باشد، امکان فرار برای همه اعضای آن وجود دارد. بسیارند مردانی که از خانه به خاطر فشارها و سختی های بسیار گریزان شده اند.
گاهی فرار خواست تمام اعضای خانواده می شود
گاهی فشار تا حتی است که فرار خواست تمام اعضای خانواده می شود ولی فرار دختران در این میان حساسیت های بیشتری دارد. زیرا بعد از فرار آسیب پذیر تر هستند.
رییس انجمن مددکاران اجتماعی ایران وجود دوستان ناباب را یکی از عوامل اثر گذار در فرآیند فرار می داند و می گوید: دختر 14 و 15 ساله ای که احساسات به جای عقل بر تصمیم گیری هایش غلبه دارد با گرفتن اطلاعات کاذب و غلط، مدینه فاضله ای را که دوستان نابابش در خارج از خانه برایش ترسم کرده اند را به ماندن در خانه ترجیح می دهد.

وی فرار از خانه را آغاز گرفتاری ها برای فرد گریزان می داند و یادآوری می کند: تحقیقات نشان داده اگر فردی که از خانه گریخته طی 48 ساعت شناسایی نشود امکان هر گونه صدمه و آسیب رسیدن از سوی اجتماع به وی پیش می آید.
او تاکید می کند: فرار در خانواده های فقیر به دلیل فشارهای اقتصادی محتمل تر است.
پدری که صبح علی الطلوع تا نیمه های شب کار می کند و مادری که برای اداره خانه فشارهای بسیاری را تحمل می کند کمترمجال رسیدگی به فرزندان را پیدا می کنند. ولی همچنان پدیده فرار برای هر دو قشر وجود دارد.
زیاده طلبی برای فقیر و مرفه به یک معناست
زاهدی اصل در پاسخ به این پرسش که شاید دغدغه های رفاه و آزادی کمتر در خانواده های مرفه، انگیزه برای فرار باشد می گوید: زیاده طلبی و زیاده خواهی، حد و مرزی ندارد و برای دختر فقیر و مرفه یک جور معنی می دهد.
وی روش های نادرست تربیتی را یکی دیگر از دلایل فرار از خانه نام می برد و خاطرنشان می کند:گاهی تعصبات و فشارها چنان عرصه را برای یک عضو جوان یا نوجوان خانواده تنگ می کند که فرار را بر قرار ترجیح می دهد.

افسانه حیات روشنایی در مقاله ای با عنوان بررسی رابطه فرار دختران از منزل با وضعیت خانوادگی و شیوه های تربیتی والدین آورده است: فرار از خانه از جمله رفتارهای ناسازگارانه ای است که از کودکان و نوجوانان سر می زند. گر چه در نگاه اول، پدیده ای فردی به نظر می رسد ولی با توجه به پیامدهای سوء آن برای جامعه در سطح جهان مطرح است.
نگاهی به پدیده فرار دختران از خانه
مطالعه درباره دخترانی که بیش از یکبار از منزل فرار کرده اند، نشان می دهد بیشتر آنها از طرف سرپرست یا دیگر اعضای خانواده به شیوه های مختلف آزار دیده اند.
با توجه به افزایش آمار های فرار از خانه بخصوص در دختران کافی است چشم هایمان را به روی واقعیت ها باز کنیم. واقعیتی تلخ که خود را به ما تحمیل می کند و کتمان آن ارمغانی جز افزایش آسیب اجتماعی برای خانواده و جامعه به همراه ندارد.

موضوع دختران فراری و تبعات منفی آن مدت هاست ذهن و فکر بسیاری را به خود مشغول کرده است. افراط و تفریط در دادن یا ندادن آزادی یکی از عوامل بحران در خانواده هاست که می تواند منشاء فرار فرزندان از خانه باشد.
وضعیت کلی دختران فراری
دختران فراری معمولأ در گروه سنی 14 تا 25 سال قرار دارند. موقعیت سنی این افراد نشان دهنده ی میزان آسیب پذیری، احتمال بزهکاری، بزه دیدگی و یا قربانی شدن در برابر سوء استفاده های جنسی مختلف و دیگر سوء استفاده ها می باشد. دراین مرحله اهمیت مداخله سریع همه جانبه خانواده ومسئولین ذیربط بسیار حائز اهمیت است. باید توجه داشت که خطر فقط خانواده های طبقات پایین ازنظراقتصادی و اجتماعی را تهدید نمی کند، بلکه بنابر تحقیقات درصد قابل توجهی از دختران فراری، متعلق به خانواده های مرفه و متوسط به بالا هستند.
مخاطراتی که پس از فرار ، دختران جوان بی پناه و آسیب پذیر را تهدید می کند معمولاً عبارتنداز:
1) گرفتار شدن در دام شبکه های قاچاق دختران و زنان جوان:

قاچاقچیان ، ایادی خودرا درمناطقی مانند پارک ها، مقابل مدارس راهنمایی ودبیرستان ها و اماکن عمومی می گمارند تا با پرسه زدن دراین اماکن و شناسایی دخترانی که ازمنازل خود فرار کرده اند، آنها را با وعده هاای، به دام اندازند. گاهی فرار، پس از طرح دوستی و آشنایی از سوی دلالان شبکه های قاچاق و دادن وعده های مختلف چون خروج آسان ازکشور و درآمد خوب و زندگی بهتر، اتفاق می افتد.
2) تجاوز،اجبار و تحمیل:
معمولا دختران فراری که آسیب پذیر نیز هستند، گرفتار مشکل تجاوز، اجبار و تحمیل می شوند. قاچاقچیان، دختران جوانی را که به هر انگیزه از خانه خود گریخته اند، وسیله درآمد خود قرار میدهند. آنها را به برقراری ارتباط جنسی و انجام کارهای خلاف مجبور می کنند. در سال های اخیرنوع جدیدی از فریب و قاچاق دختران و زنان ازطریق اینترنت مشاهده می شودکه بیشترحاصل گسترش شبکه های ارتباطی مجازی است.
3) انگ اجتماعی و عدم امکان بازگشت به شرایط گذشته، از دیگر مباحث تامل برانگیز در مورد دختران فرار است.

ریشه یابی قرآنی فرار از خانه
فرار دختران به عوامل گوناگونی بستگی دارد، ولی آنگاه که خانه به یک محیط ناامن تبدیل می شود، برخی از دختران راهی به جز فرار نمی بینند؛ این رهیدن، سرآغاز لغزیدن در سراب است، سرابی که رفتن در پی آن، غلتیدن در چاه تباهی را به همراه دارد. خیلی زود دختران برای گذراندن زندگیشان به کارهای غیراخلاقی و انواع جرمها روی می آورند و هر فردِ فرصت طلبی می کوشد به گونه ای از جسم و روحشان بهره گیرد. گرچه دختران فراری به خیال خویش از ناملایمات زندگی خانوادگی می گریزند، امّا با فرار خود، جدای از مسائل شخصی و مشکلات عاطفی و روحی خویش، به گسترش روزافزون بزهکاری در جامعه نیز کمک می کنند و در نتیجه، سلامت کل جامعه را به خطر می اندازند.

اصولاً برای شناخت هر پدیده اجتماعی باید به دنبال علل و ریشه های آن بود و اگر این ریشه ها شناسایی شوند، تحقیق درباره اهداف و دسترسی به اطلاعات مورد نیاز برای درمان آن درد اجتماعی، آسانتر خواهدشد. بر این اساس در پژوهش حاضر، به بررسی ریشه یابی دینی فرار دختران از خانه می پردازیم. گرچه تحقیقات فراوانی درباره علل روان شناختی و اجتماعی فرار دختران انجام شده، اما در این نوشتار سعی شده علل فرار دختران از منظر قرآن کریم و رهیافت های قرآنی ریشه یابی شود.
ریشه های خانه گریزی از نگاه قرآن
در یک بررسی کلی در می یابیم که قرآن کریم، عوامل بسیاری را برای رفتن انسانها در مسیر ضلالت وگمراهی برشمرده و پیوسته آنها را از پیامدها و خطرات گمراهی برحذر داشته است. اما دراین مجال به بررسی هشت عامل مهم در ظهور پدیده خانه گریزی دختران از نگاه قرآن و اسلام می پردازیم. پیشاپیش اعلام می کنیم که این موضوع از دو زاویه دیگر یعنی جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی نیز قابل بررسی است.
1- نداشتن تکیه گاه معنوی (ضعف ایمان): یکی از عوامل فشارهای روانی در قرآن، نداشتن تکیه گاه معنوی است، زیرا وقتی انسان خدا را فراموش کند، زندگی دشوار می شود: «هر کس از توجه به من سر باز زند، زندگی او تنگ و تاریک می شود»
انسانی که با خدا نباشد و تکیه گاه ایمان نداشته باشد، نه قناعتی دارد تا سرمایه معنویت و غذای جانش باشد، نه اخلاقی که بتواند جلوی طغیان شهوتش را بگیرد و نه امیدی که او را به سوی آینده پیش برد. کسی که خدا را فراموش می کند تمام آرزوهایش به دنیا محدود می شود؛ اما امکانات مادّی، جان انسان را که در پی جاودانگی است سیراب نمی سازد. چنین فردی پیوسته در فقر روحی به سر می برد و دل در گرو چیزی دارد که قابل دسترسی نیست؛ او همواره با آرزوهای برآورده نشده و هراس از زوال نعمتها همنشین است.
این آموزه های قرآنی در بسیاری از دختران فراری مصداق می یابد. براستی اگر دختر فراری دارای تکیه گاه معنوی باشد، با توجه به دستورهای دینی می تواند با تمام مشکلات و گرفتاریهای خانواده و اجتماع وخواهش ها و تمایلات غریزی خود کنار آمده، در کانون خانواده زندگی زیبایی را برای خود و دیگران بسازد. اما اگر دختری سایه سار اَمْن ایمان را ترک گوید و ارتباط خود را با خداوند قطع کند، پروردگار وعده زندگی سختی را به او داده است. این جاست که تمام غرایز نفسانی به یکباره به جان او افتاده، او را در مسیری می کشاند که انتهای آن گریز از خانه می باشد زیرا دیگر کانون خانواده را پاسخگوی نیازهای خود نمی داند. جالب این است که اکثر دختران فراری یا علاقه ای به نماز ندارند و یا از روی بی میلی و عدم خلوص نیّت با خدا ارتباط دارند، در حالی که از نگاه قرآن، تنها نماز و یاد خدا، انسان را از هر فحشا و هر عمل زشتی بازمی دارد و چه بسا اگر این دسته از دختران ارتباط بیشتر خود را با خدا از طریق نماز فراهم می کردند، هیچ وقت به فکر گریز از خانه نمی افتادند. همانا نماز انسان را از هر زشتی و پلیدی باز می دارد.»
بی تردید، فرار دختران از خانه، یکی از بدترین منکرات است، چرا که با ترک خانه و خانواده و ورود به اجتماع، زمینه ارتکاب صدها عمل نامشروع در جامعه فراهم خواهد شد. البته ضعف دینی و ناآشنایی فرزندان با مسائل دینی، اغلب به دلیل ناآشنایی والدین با موازین و معارف اسلامی است که موجب عدم انتقال معارف و احکام اسلامی به فرزندان یا انتقال نادرست آن می شود و در هر صورت زمینه دور شدن فرزندان از مسائل دینی و عبادی و ارتکاب اعمال زشت را فراهم می آورد.
2- پاسخ به غریزه جنسی: امروزه نیاز جنسی و عدم امکان پاسخگویی مناسب به آن، یکی از مهمترین علل فرار برخی دختران از خانه به شمار می آید.

آموزه های قرآنی تاکید بسیاری بر این مسئله دارند و درباره آن دو نوع سازماندهی در نظر گرفته شده است:
الف: ارضای غریزه جنسی از طریق مشروع و حلال که کامل کننده دین و مایه آرامش انسان است: «از جنس خودتان همسری برایتان آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید;»
ازدواج، مانع طغیان شهوت است و از بروز رفتارهای ناپسند برآمده از طغیان غریزه جنسی جلوگیری می کند و لذا در این هنگام هم فرد به آرامش می رسد و هم جامعه؛ همان چیزی که قرآن وعده داده است.
ب: تعدیل غریزه جنسی: اسلام در کنار تشویق به ازدواج، افراط و تفریط در غریزه جنسی را نمی پذیرد و برخلاف روانشناسی مادّی، معاشرت و شوخی و اختلاط با نامحرم را حرام یا مکروه می داند.
این آئین با هر نوع تحریک شهوت جز از طریق مشروع، مخالفت می ورزد. قرآن کریم، از زن می خواهد صدایش را نازک نسازد تا با پاسخ آزمندانه شنونده بیمار روبه رو نشود.
اگر قرآن برای تعدیل غریزه جنسی، زنان و مردان را به رعایت حجاب سفارش کرده، به این خاطر است که همین نیاز جنسی است که علت و ریشه بسیاری از انحرافات اخلاقی و ناهنجاری های اجتماعی می شود که امروزه یکی از این ناهنجاری ها، فرار دختران از خانه است. برخی دختران فراری به داشتن رابطه با جنس مخالف و برخی به ارتکاب اعمال نامشروع اعتراف دارند. این رابطه به دو صورت می تواند باشد:
اوّل: توسط بی بند و باری خود دختران، که طبق آموزه های اسلامی رفتن در وادی هوسرانی و مسائل جنسی، خصوصاً توسط نوجوانان و جوانان عاقبتی جز تباهی ندارد؛ چنانچه امام علی(ع) می فرمایند: «اَوَّلُ الشَّهْوَهِ طَرَب وَ آخرُها عَطَب؛ اول شهوت، شادی و خوشی و آخر آن خستگی و هلاکت است.»
دوم: صورت دیگر این است که رابطه با جنس مخالف توسط فرد دیگری به دختران پیشنهاد می شود. این مورد نیز در قرآن هشدار داده شده که عاقبتی جز انحراف از راه راست ندارد: و مردم هوس باز و پیرو شهوت، می خواهند که شما از راه حق و رحمت الهی بسیار دور و منحرف گردید.»
بنابراین از دیدگاه قرآن رفتن در وادی شهوت و میل جنسی، چه توسط خود فرد یا دیگران، در هر دو صورت به انحراف و هلاکت می انجامد و به راستی گریز دختران از خانه و خانواده، آیا شروع انحراف و هلاکت نیست !

3- جدایی والدین (طلاق): جدایی والدین در یک خانواده از نظر فشار روانی بیشترین اثر منفی را بر فرزندان دارد. از نظر اسلام و قرآن، همان گونه که ازدواج زیبا و دوست داشتنی است، طلاق و از هم پاشیدگی خانواده نیز زشت به شمار می رود. پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «نزد خداوند هیچ عملی منفورتر از این نیست که خانواده ای در محیط اسلامی به وسیله جدایی [طلاق] ویران گردد.» طلاق از چند منظر برای دختران مشکل آفرین می شود: اوّل، مشکل عاطفی است، که جدایی پدر و مادر سالیان سال روحیه آنها را جریحه دار می کند. دوّم، مشکلات اجتماعی است که شانس ازدواج مطلوب را از دختر می گیرد. سوم، شکل خانوادگی است که در قالب برخورد نامادری یا ناپدری و فشارهای روانی و حتی گاه فیزیکی او را وادار به فرار از خانه می کند.
به سبب بروز این گونه مشکلات است که اسلام سعی کرده از بروز طلاق جلوگیری کند و اهرم هایی از قبیل:رسیدگی در محکمه خانوادگی، رعایت ایام عدّه، رجوع عملی، وجوب پرداخت نفقه زن شیرده بعد از طلاق و; را در مسیر طلاق می گذارد تا مبادا این عمل ناپسند انجام گیرد. تمام این تدابیر و دستورات قرآنی بدین علت است که طلاق، سنگین ترین ضربه را به بنیان خانواده و روح فرزندان وارد می آورد. او را پریشان و سرگردان می کند و اگر تکلیف دختر نامشخص شود و پدر یا مادر به او بی توجهی کنند و او نتواند این حالت را تحمل کند، در این صورت یکی از راههای نجات از این پریشانی و عذاب را فرار از خانه می پندارد.
مسئله شناسی فرار از خانه
1-1) تعریف فرار
فرار از خانه و اقدام به دوری و عدم بازگشت به منزل و ترک اعضای خانواده، بدون اجازه از والدین یا وصی قانونی خود، در واقع نوعی واکنش نسبت به شرایطی است که از نظر فرد نامساعد، غیرقابل تحمل و بعضاً تغییر ناپذیر است. این عمل معمولاً به عنوان یک مکانیسم دفاعی به منظور کاهش ناخوشایندی و خلاصی از محرکهای آزار دهنده و مضر و دستیابی به خواسته های مورد نظر و عموماً آرزوهای دور و دراز انجام می‏شود.
امروزه در اکثر کشورهای جهان، فرار از خانه به یک معضل جدی اجتماعی تبدیل شده است. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی، سالانه یک میلیون نوجوان 19 –13 ساله از خانه فرار می‏کنند که 74 درصد آنها دختر هستند. در ایران نیز مسئله فرار دختران به عنوان یک معضل مطرح می‏باشد، هر چند آمار و ارقام دقیقی در اختیار نداریم، لیکن اخبار جرائد و مطبوعات از روند رو به رشد این آسیب اجتماعی، کاهش میانگین سنّی دختران فراری و ظهور پیامدهای ناگوار آن حکایت می‏کند.

2-1) انواع فرار
این عمل بر حسب موضوعات مختلف به قرار ذیل قابل دسته بندی می‏باشد:
الف)- از نظر جنس و تأهل
اقدام به فرار، هم از سوی پسران ( و مردان متأهل) و هم از سوی دختران (و زنان متأهل) انجام می‏شود.
لازم به ذکر است دلائل چنین اقدامی توسط مردان متأهل و پسران با یکدیگر متفاوت است. زنان متأهل نیز اغلب به دلیل خشونت و مفاسد اخلاقی همسر یا اغفال و مفاسد اخلاقی خود از خانه متواری می‏شوند.
ب)- از نظر اطلاع خانواده
در اکثر موارد اقدام به فرار به طور ناگهانی، بدون خبر و اطلاع اعضای خانواده صورت می‏گیرد، اما در برخی شرایط، فرد قصد خود را به صورت «تهدید به فرار» اطلاع می‏دهد. این عمل اغلب در بین پسران فراری معمول است.

ج)- از نظر تعداد همراهان
در شرایطی ممکن است که اقدام به فرار به همراهی فردی از جنس مخالف با زمینه دوستی و قرار ملاقات انجام شود. اخیراً مواردی از فرارهای گروهی در بین دختران مشاهده شده است. اما اغلب، دختران به تنهایی فرار می‏کنند.
د)- از نظر مدت زمان
در برخی شرایط فرد پس از فرار و مواجهه با مشکلاتی نظیر عدم امنیت و فراهم نبودن امکانات زندگی، پشیمان می‏شود و در صورت خوش اقبالی، با کمترین لطمات روحی و جسمی توسط نیروهای امنیتی، شناسایی و در مدت زمان کوتاهی به خانه بازمی‏گردد. در چنین وضعیتی به نظر می‏رسد دلائل فرد جهت فرار چندان منطقی نبوده یا فرد برنامه و هدف معینی برای فرار نداشته است. دسته ای از دختران فراری نیز به دلیل شرایط واقعاً نامساعد خانه، حاضر به بازگشت نیستند و برای جلوگیری از اینکار از نام مستعار استفاده می‏کنند و یا اظهار می‏دارند که خانواده ای ندارند.
هـ)- از نظر مبدأ و مقصد
اغلب فرارها از شهرستانها به مرکز یا شهرهای بزرگ انجام می‏شود، هر چند مبدأ و مقصد معدودی از فرارها نیز بالعکس می‏باشد و گاهی نیز از شهرهای کوچک و بزرگ به قصد عزیمت به کشورهای دیگر اتفاق می‏افتد.
و)- از نظر تکرار
برخی از دختران برای نخستین بار اقدام به فرار می‏کنند و دسته ای دیگر علیرغم تلاشهای مددکاران جهت بازگشت به محیط خانه و خانواده،‌مجدداً از محیط خانه می‏گریزند.
3-1) انگیزه های فرار
آمار نشان می‏دهد انگیزه افراد فراری بر حسب جنس، سن، تحصیلات و محیط زندگی متفاوت است اما انگیزه های ذیل بین همگان عمومیت دارد:
الف)- اثبات وجود و جلب توجه اطرافیان و اجبار آنها برای اجرای تمایلات و خواسته های خویش؛
ب)- رهایی از هنجارها، فشارها، تحمیل ها، قید و بندها، خشونتها و آزارهای خانواده و کسب آزادی عمل در رفتارهای فردی و اجتماعی؛
ج)- لجاجت با خانواده، سلب آرامش و ایجاد بدنامی یا مشکل برای آنان به جهت عدم تعلق و دلبستگی به خانواده.
د)- تحت فشار قرار دادن دیگران برای تحقق خواسته های خود درخصوص زندگی آینده و موقعیت بهتر اقتصادی.
2- تبیین عوامل مؤثر در فرار دختران
آسیبهای اجتماعی نظیر فرار از خانه دارای زمینه ها و ابعاد مختلفـی هستنــد و عوامــل گوناگونی از جمله عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی در شکل گیری آن مؤثر می‏باشد.
1-2) عوامل فردی

این دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل شخصیتی و اختلال در سلوک و رفتار است که به برخی از آنها اشاره می‏شود.
الف) – شخصیتهای ضد اجتماعی
ویژگیهای این نوع شخصیت، بهم ریختگی ارتباط میان انسان و جامعه و ارتکاب رفتارهای نابهنجار است که مورد قبول جامعه نمی‏باشد، ولی معمولاً نزد عامل آن در اصل و یا در مواقعی خاص، ناپسند شمرده نمی‏شود. افراد روان‏رنجور نسبت به هنجارها و مقررات اجتماعی بی‏تفاوت بوده و کمتر آنها را رعایت می‏کنند. اعمال این افراد نظام اجتماعی را متزلزل می‏کند و رعایت ارزشهای اخلاقی را به پایین‏ترین سطح آن تنزل می‏دهد. از مشخصات بارز شخصیت های ضد اجتماعی خود محوری، فریبندگی سطحی و ظاهری، عدم احساس مسئــولیت، فقدان بینش نسبت به انگیزه های عمل می‏باشد. آنها به طور تکانشی عمل می‏کنند، به پیامد عمل خود نمی‏اندیشند، در کارهای خود بی پروا و بی ملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربیات، بسیار ضعیف بوده و در قضاوتهای خود یکسویه می‏باشند. این نوع شخصیتها عمدتاً از محیط خانه و مدرسه فرار می‏کنند.
ب- شخصیتهای خود شیفته
این شخصیت ها تمایل شدیدی به خودمحوری دارند و پیوسته به تمجید و توجه دیگران نیازمندند و در روابط خود با مردم به نیازها و احساسات دیگران بی توجه می‏باشند و با آنها همدردی و علاقه نشان نمی‏دهند. این افراد اغلب با رؤیاهایی در مورد موفقیت نامحدود و درخشان، قدرت، زیبایی و روابط عشقی آرمانی مشغول هستند. این گروه ممکن است مشکلات خود را بی همتا بپندارند و احساس کنند که فقط افراد هم سطح خودشان آنها را درک می‏کنند. اغلب این افراد والدینی داشته اند که نسبت به آنها محبت با ثباتی نداشته یا سرد و طرد کننده بوده اند یا بیش از حد به آنها ارج نهاده اند.
نـوجوانان خود شیفته، به علت سرکوب خواسته ها و فقدان ارضای تمایلات درونی از کانون خانواده بیزار شده و به رفتارهای نابهنجار نظیر فرار از خانه گرایش نشان می‏دهند.
ج) – شخصیت برونگرا
«آیزنک» معتقد است بین ویژگی شخصیتی افراد با رفتار نابهنجار آنها رابطه وجود دارد. فرد برونگرا به دنبال لذت جویی آنی است و دَم را غنیمت می‏شمـارد، دوست دارد در انواع میهمانی ها و جشنها شرکت کند، تشنه هیجان و ماجرا جویی است، کمتر قابل اعتماد می‏باشد، نمی‏تواند احساساتش را کنترل نماید و بدون تأمل عمل می‏کند.
د)- شخصیت هیستریونیک (نمایشی)

نزد این افراد جلب توجه دیگران اولویت خاصی دارد. دوست دارند پر جوش و خروش صحبت کنند. مشخصه بارز آنها بیان اغراق آمیز، هیجانی، روابط طوفانی بین فردی، نگرش خود مدارانه و تأثیر پذیری از دیگران است. توجه کافی به درک موقعیت ندارند و تمایل دارند با تعمیم عاطفی پاسخ دهند. این افراد برای آنکه «خود» را ثابت کنند، هر تجربه ای را حتی اگر برای آنان گران تمام شود و مشکلاتی را ایجاد نماید، انجام می‏دهند.
هیجان طلبی، ماجراجویی، تنوع طلبی، کنجکاوی، استقلال طلبی افراطی، لذت گرایی کوتاه مدت و ارضای تمایلات آنی، خود‏باختگی احساسی و غلبه کنشهای احساسی بر کنشهای عقلانی از جمله مشکلات رفتاری است که فرد را به سوی موقعیتهای خطرزا نظیر فرار از خانه رهنمون می‏شود.
از دیگر مشکلات روحی – روانی که منجر به رفتارهای ضد‏اجتماعی می‏شود، می‏توان به ضعف عزت نفس، احساس کهتری، فقدان اعتماد به نفس، خود انگاره ضعیف، احساس عدم جذابیت، افسردگی شدید، شیدایی، اختلال خلقی دو قطبی و; اشاره نمود. چنین افرادی معمولاً مستعد انجام رفتارهای نسنجیده،‌ نظیر فرار از خانه می‏باشند.
2-2) عوامل خانوادگی
1-2-2) نوع خانواده
به اعتقاد صاحبنظران، خانواده در شکل دهی به زندگی و رفتار فرد تا حد زیادی مؤثر است. اگر خانواده با مشکلات و آسیبهای عدیده‏ای مواجه باشد،‌ روند جامعه پذیری اعضای خانواده مختل می‏شود. «کلمن» در سال 1980 از چهار نوع آسیب برای خانواده نام می‏برد که بر کنشهای نابهنجار فرزندان مؤثر می‏باشد:
الف)- خانواده بی کفایت
این خانواده فاقد منابع جسمانی یا روانشناختی مؤثر برای سازگاری با عوامل تنیدگی زندگی بهنجار است و نمی‏تواند با مسائل زندگی خانوادگی مقابله کند.
ب)- خانواده ضد اجتماعی
این خانواده واجد ارزشهایی به شدت مغایر با ارزشهای اجتماعی می‏باشد و رفتارهای نامطلوب را تشویق می‏کند. به اعتقاد «مسنر» و «کروهن» شرایط برخی خانواده ها نابهنجاری را تأیید می‏نماید.
ج)- خانواده آشفته
این خانواده با کنشها و اختلالات رفتاری نظیر غیر منطقی بودن، دعوا، تعارض و ; مشخص می‏شود و اعضای آن دارای شخصیت های مخرب و غیر عادی هستند که فضای خانه را به اضطراب و تنش می‏کشانند. هر چند والدین در چنین خانواده هایی حضور فیزیکی دارند، اما فضای حاکم بر خانواده توأم با طرد فرزندان، عـدم محبت و بی توجهــی به مسائــل آنهـا می‏باشد. فرد به دلیل کمبود محبت و تربیت ناصحیح در مواجه با یک محبت کاذب اقدام به فرار می‏کند. والدین چنین خانواده هایی در کانون ارتباطات خانوادگی حضور فعال ندارند و فرزندان به حال خود رها شده اند و روابط آنها فاقد هر نوع نظارت صحیح می‏باشد و کارکرد تربیتی و کنترل غیر رسمی خانواده تضعیف شده، آرزوهای بی حد آنومیک شدت یافته و زمینه هنجارشکنی فرزندان فراهم است.
این نوع خانواده، فاقد سرمایه اجتماعی است و نمی‏تواند به عنوان یک منبع کنترل، مانع رفتارهای تند جوانان از جمله فرار آنان از خانه شود.

د)- خانواده از هم گسیخته
این خانواده به دلیل از دست دادن پدر و مادر خانواده بر اثر مرگ، طلاق و جدایی در اکثر موارد برای تربیت فرزندان و سازگاری اجتماعی آنها دچار مشکل می‏باشد.

در چنین خانواده ای فرد با احساس ناکامی و محرومیت، کمبود محبت و خلاء واکنش عاطفی مواجه است و در صورتی که فردی جانشین والدین خانواده شود، احتمال اختلال در هویت خانوادگی و عدم پذیرش او از سوی فرزندان و ناسازگاری با وی و فرزندان ناتنی وجود دارد که همین امر می‏تواند زمینه اختلالات رفتاری مانند فرار از خانه را فراهم کند.
2-2-2) روابط در خانواده
الف)- خشونت در خانواده
فرار از خانه یکی از بازتابهای خشونت خانگی است که به دلیل تأثیرات اجتماعی آن قابل تأمل است. اعمال خشونتهای روحی، جسمی و جنسی از سوی اعضای خانواده (تجاوزات جنسی توسط پدر یا جانشین پدر یا برادر تنی یا ناتنی) عامل بسیار مهمی در فرار برخی از دختران است. بسیاری از دخترانی که قربانی این نوع خشونتها می‏باشند به دلیل ترس از آزار‏دهندگان و آبروی خویش جرأت اظهار مشکلاتشان را ندارند، لذا از خانه فرار می‏کنند و در شرایطی که از سوی نیروهای امنیتی مجبور به بازگشت شوند، تمایلی به اینکار ندارند،‌ زیرا از محیط ناامن خانه می‏هراسند.
ب)- تبعیض در خانه
بسیاری از والدین آگاهانه یا ناآگاهانه با تبعیض بین فرزندان، موجب اختلاف بین آنها و دلسردی از زندگی می‏شوند. تبعیض در مواجه با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رویه منطقی برای برخورد با خطاهای فرزندان و تنبیه تبعیض آمیز بر اساس برتری پسر بر دختر یا بالعکس موجب سلب اعتماد به نفس و بدبینی فرزندان نسبت به والدین می‏شود. تبعیض در خانه با روحیه حساس و عزت نفس دختران منافات دارد و لطمات جبران ناپذیری را بر روح و روان آنان وارد می‏کند و با ایجاد بحرانهای روحـی و سـرخـوردگـی، آنان را به سوی عکس العملهـای منفی نظیر فرار از خانه سوق می‏دهد.
ج)- محدودیت مطلق
در این نوع شیوه تربیتی، فرزندان از آزادی و اختیار لازم،‌ متناسب با سن و شرایط خویش محرومند و باید نظر والدین را بدون آگاهی از علت آن انجام دهند و حق اظهار نظر، دخالت یا تصمیم گیری را ندارند. به طور نمونه نمی‏توانند درباره زندگی آینده خویش تصمیم بگیرند و باید تن به ازدواجهای اجباری دهند.
در این خانواده ها به خواسته های مادی ومعنوی فرزندان توجهی نمی‏شود، لذا توانایی و مقاومت آنها درهم می‏شکند. فرزندان نسبت به خانواده خود احساس نارضایتی،‌تحقیر، تنفر و سرخوردگی می‏کنند. زیرا همنوایی با هنجارها و درخواستهای خانواده، برای آنها سنگین بوده و موجب ایجاد تنفر از خانواده می‏شود، لذا از هر فرصتی جهت عدم پیروی از هنجارهای خانواده بهره می‏برند و درصدد هستند با فرار از خانه، از این محدودیت‏ها رهایی یابند.
د)- آزادی مطلق (فرزند سالاری)
همانطور که عدم توجه به نیازهای عاطفی فرزندان می‏تواند عامل فرار آنان از کانون خانواده باشد؛ توجه بیش از حدّ متعارف و در اختیار بودن امکانات فوق حد سنی فرزند (فرزند سالاری) هم می‏تواند زمینه مسائلی چون فرار از خانه را ایجاد نماید.

در شیوه فرزند سالاری، اغلب تمایلات و خواسته های فرزندان محقق می‏شود، لذا به محض ایجاد مشکلات و بحرانها و فشارهای زندگی که در آن امکان تحقق برخی از آرزوها سلب می‏شود و یا در شرایطی که خواسته های فرزند به افراط می‏گراید و والدین با آن مخالفت می‏نمایند، فرزند به دلیل تربیت عاطفی (نه تربیت عقلانی)، روحیه عدم درک منطقی شرایط، نازپروری و کاهش دامنه استقامت و آستانه تحمل در برابر مخالفت والدین و مسائل خانه، عصیان و طغیان نموده و همین امر موجب دوری او از والدین و اعضای خانواده می‏گردد که نهایتاً می‏تواند زمینه فرار از خانه را فراهم نمـاید. به عبارت دیگر فرد علیرغم وجود خانواده ای که در اغلب موارد خواسته های او را جامه عمل پوشانده است، کوچکترین انتقاد یا منعی را تحمل نمی‏کند و اقدام به فرار می‏نماید. در این شرایط مسائل بسیار کوچک به دلیل پایین بودن آستانه مقاومت، در نظر فرد بزرگ و غیر قابل تحمل جلوه می‏کند. چنین فردی پس از فرار نیز اقدام خود را توجیه می‏کند و با احساس عمیق بیدادگری به متهم کردن اطرافیان می‏پردازد و معتقد است فرار او در جهت احقاق حق از دست رفته خود بوده است. این وضعیت در بین طبقات مرفه و غنی جامعه بیشتر مشاهده می‏شود.
3-2) عوامل اجتماعی
1-3-2) شبکه روابط اجتماعی
طبق نظریه انتقال فرهنگی ساترلند انحرافات و نابهنجاری های رفتاری عموماً از طریق گروههایی نظیر دوستان یا خانواده آموخته می‏شود.
«اسگود» معتقد است هر چقدر میزان گذران جوان با گروههای همسن خود که امور خلاف در آنها هنجار است، بیشتر باشد، فرد همرنگ و همانند آنها می‏شود و برای کسب احترام در گروه، به رفتارهای خود نمایانه نظیر فرار از خانه تشویق می‏شود.
فرد عضویت یافته در گروه های ناباب، ارزشهای نادرست گروه از جمله نحوه مقابله و برخورد با امر و نهی والدین، نحوه مخالفت و به کرسی نشاندن خواستها و تمایلات نفسانی در خانه، ; را درونی می‏کند و با دسترسی به فرصتهای نامشروع، آنها را به مرحله عمل می‏رساند. در این گروهها رفتار کجرو و نابهنجار بسیار عادی و روال شده است و به عنوان ارزشهای مدرن اشاعه می‏شود و نگرشها و نصایح والدین به عنوان ارزشهای منسوخ محسوب می‏شود. بر اساس تحقیقات حدود 79 درصد جوانان به همانند سازی با دوستان خود می‏پردازند.
2-3-2) وسایل ارتباط جمعی
رسانه های نوشتاری و دیداری دارای کارکــردهــای ســه گانه از جمله اطلاع رسانی هستند. زمانی که رسانه ها موضوع فرار دختران را با ذکر تمام جزئیات منعکس می‏کنند، (البته این کار اغلب با هدف جذب مخاطب و فروش بیشتر انجام می‏شود) در واقع افراد را نسبت به وضعیت افراد فراری که شرایط نامساعد و بغرنج خانه را تحمل نکرده اند، مطلع می‏کنند و باعث می‏شوند آنها نیز همین عمل را در مواجه با مسائل خانواده تکرار کنند. ضمن آنکه قبح مسئله تا حد بسیار زیادی در اذهان شکسته شده و به عنوان یک عمل عادی جلوه می‏نماید.

از سوی دیگر برخی از فیلمها و سریالهای تلویزیونی مشوق فرار از خانه است، ترویج روحیه استقلال طلبی غیر منطقی در سنین نوجوانی، تنوع طلبی، عدم رعایت احترام به نظرات والدین و پرخاشگری نسبت به بزرگترها، ترویج فرزندسالاری، مادی گرایی و . . . حتی نمایش فرار جمعی از جوانان، بدون نمایش صحیح پشیمانی و ندامت آنها، می‏تواند در شیوع این پدیده مؤثر باشد.
نقش رسانه های جمعی به ویژه ماهواره و اینترنت در رواج بی بند و باری اخلاقی، مقابله با هنجارهای اجتماعی، عدم پایبندی مذهبی و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسی حائز اهمیت است.
3-3-2) شهرنشینی
بافت اجتماعی شهرهای بزرگ و پیچیدگی روزافزون زندگی شهری، گمنامی و ناشناخته بودن در جمعیت میلیونی شهرهای بزرگ و کاهش نظارت رسمی و غیر رسمی، دور بودن از چنگال قانون و عدم شناسایی دقیق متخلفان، فرصت ارتکاب جرائم و رفتارهای ضد اجتماعی را فراهم می‏کند.
جاذبه شهرهای بزرگ، رفاه، تجملات شهری و امکانات مادی، انگیزه در اختیار داشتن آنها و زندگی در این محیط را مضاعف می‏کند و سیل عظیم جمعیت با هدف یافتن شغل و دستیابی به امکانات فوق مهاجرت می‏نمایند و شهرهای بـزرگ را بـا خـرده فرهنگهــای مختــلف درهم می‏آمیزند و بدین ترتیب پایبندی به آداب و رسوم کاهش می‏یابد و آزادی عمل فرد نیز بیشتر می‏شود. گاهی همین سراب زندگی مرفه شهری و آزادی عمل، دختران را به سوی شهرها متواری می‏نماید.
4-3-2) ‌تغییر ارزشها

انسانهای دنیای امروز در چهار راه سرگردانی و تضاد ارزشها گرفتار آمده اند و نمی دانند به کدامین سو حرکت کنند. از یکسو جامعه بستر نوینی از ارزشهای اجتماعی مدرن را مقابل دیدگان افراد قرار می‏دهد و از سوی دیگر فرد را با بن بستهای بسیاری در دستیابی به اهداف جدید مواجه می‏کند. جوان امروز در این شرایط با مشکل بحران هویت، کاهش پایبندی به ارزشهای دینی و اجتماعی و شکاف نسلی بین خود و والدینش مواجه است. گاه آنچه که اجتماع به طور عملی به او می‏آموزد با ارزشهای خانوادگی سنخیتی ندارد و حتی در تناقض آشکار می‏باشد و همین امر شخصیت او را دچار دوگانگی می‏نماید. دختران امروز دچار خود درگیری می‏شوند و برای فرار از این حالت به شیوه های مختلفی نظیر فرار از خانه متوسل می‏گردند.

5-3-2) مشکلات اقتصادی
برخی از صاحبنظران مشکلات اقتصادی را علت عمده آسیبهای اجتماعی می‏دانند، البته این به مفهوم نگرش تک عاملی در تبیین انحرافات نمی‏باشد. به اعتقاد آنان عوامل اقتصادی در چگونگی زندگی فردی و اجتماعی انسانها تأثیر گذار است. فقر و توزیع ناعادلانه ثروت، به همراه فقر فرهنگی زمینه ساز انواع رفتارهای نابهنجار می‏باشد. «ژان دولارد» معتقد است انسانها به طور معمول به علت کشمکش درونی ناشی از محرومیت، عکس العمل هایی نشان می‏دهند، اما نکته قابل تأمل آن است که محرومیت های اقتصادی، عکس العملهای تند و ضد اجتماعی را تحریک می‏کند زیرا فقر، ترس از مجازات را به حداقل می‏رساند و فرد محروم مسئولیت عمل ضد اجتماعی خود را متوجه بی سامانی اجتماعی می‏داند.
در شرایطی که یک قشر از جامعه به آسانی ثروتهای کلان و بادآورده در دست دارند و شخصیت انسانها با ثروت و دارایی آنها سنجیده می‏شود، طبقات زیرین هرم طبقاتی همواره خود را با طبقات بالا مقایسه می‏کنند و از این توزیع ناعادلانه، احساس محرومیت می‏نمایند، همین احساس محرومیت نسبی موجب می‏گردد که فرد سعی کند به هر طریق ممکن به اهداف و آرزوهای مادی خود دست یابد یا تصمیماتی بگیرد که مشکلات اقتصادیش برطرف شود. به طور نمونه در زمان بیکاری و بحران اقتصادی در خانواده، پدر یا جانشین پدر تصمیمات نامناسبی نظیر اجبار دختر به ازدواج با مرد مسن ثروتمند یا اجبار دختر به اشتغال در مشاغل غیر مجاز همانند خرید و فروش مواد مخدر را اتخاذ می‏کند و دختر خانواده نیز متعاقباً درصدد خواهد بود که خود را از این وضعیت اسف بار نجات دهد و به استقلال اقتصادی دست یابد، همین امر انگیزه فرار از خانه را در او تقویت می‏کند، غافل از آنکه رو به سوی سیاهی در حرکت است.

امروزه فشارها و مشکلات اقتصادی، احتمال دو شغله بودن یا اشتغال نان آوران خانواده در مشاغل کاذب یا غیر مجاز را افزایش داده است. همین مسئله منجر به کم توجهی آنها نسبت به نیازهای جوانان، رفع مشکلات روحی و روانی و تربیت صحیح و شایسته آنها گردیده است. به اعتقاد «اسگود» در شرایطی که عضو مقتدر خانواده به واسطه اشتغال در شغل دوم، دیر وقت در منزل حضور داشته باشد و نظارت او بر اعضای خانواده کاهش یابد، اعمال ضد اجتماعی نظیر فرار از خانه در جامعه رو به گسترش خواهد بود.
در این جهت انعکاس شرایط افسانه ای برخی زندگی ها و نمایش فاصله های طبقاتی توسط رسانه ها نقش مؤثری در ازدیاد این مشکل دارند.
6-3-2) ضعف نظارت اجتماعی
با استناد به انگیزه های فرار دختران از خانه درمی‏یابیم که اکثر آنان برای کسب استقلال و آزادی روابط در خارج از خانه (جامعه) اقدام به فرار کرده اند. این بدان معناست که جامعه میزان نظارتهای اجتماعی دولتی و مردمی (امر به معروف و نهی از منکر، گزارشات مردمی، نیروهای بسیج…) را کاهش داده و آزادی بی‏قید روابط زنان و مردان را افزایش داده است، به گونه‏ای که آنها بدون واهمه و کنترل به امور خلاف می پردازند، در حالی که این حد افراطی از آزادی، مقبول بسیاری از خانواده ها نیست. آنها به دلیل همین فضای نامناسب جامعه مجبور می شوند رفتار و ارتباطات اجتماعی دختران خود را محدود کنند و این محدودیت و کنترل، دختران را با عقده های روحی ـ روانی مواجه می نماید و آنان احساس خواهند کرد که خانواده،‌‌ آنها را درک نمی‏کند، در صـورتی که بـرعکس، خـانـواده به دلیل آینده نگری و مصلحت اندیشی فرزند و شناخت نسبت به اوضاع اجتماعی، می‏کوشد دختر را از حیطه خطر دور سازد، اما برخی دختران به دلیل حساسیت های روحی و کوته بینی، دلسوزی والدین را به معنای سلب آزادی تعبیر می کنند و در نتیجه اقدام به فرار از خانه می نمایند.
3- پیامدهای فرار دختران
فرار دختران در واقع تعرض به قاعده کهن و مرسوم زمانهای دیروز و امروز است که خانه را محل امن و آرامش افراد می‏داند، نه محلی که باید از آن گریخت. این تعرض و جدال، جامعه را تحریک کرده و آشفتگی های خاصی را دامن می‏زند. هنگامی که دختری به هر دلیل منطقی یا غیرمنطقی از خانه فرار می‏کند، خود و پیرامونش، یعنی خانواده و جامعه را تا شعاعی وسیع به طرق مختلف در معرض آسیبها و خطرات بسیار زیادی قرار می‏دهد. این پیامدها در بعد فردی، خانوادگی و اجتماعی قابل بررسی است:
1-3) پیامدهای فردی

فرار، آغاز بی خانمانی و بی پناهی است و همین امر، زمینه ارتکاب بسیاری از جرائم را فراهم می‏کند. دختران فراری برای امرار معاش به سرقت، تکدی گری، توزیع مواد مخدر، مشروبات الکلی و کالاهای غیر مجاز، روسپیگری، عضویت در باندهای مخوف و کثیف اغفال و فحشاء اقدام می‏کنند. برخی از این دختران پس از فرار در ساختمانهای متروکه، پارک، خانه های فساد . . . شب را به صبح می‏رساند و از مکانی به مکان دیگر در حرکت هستند، فقط برای آنکه بتوانند زنده بمانند. آنها با اسامی مستعار و تیپ پسرانه و کارهای مردانه در جمع دوستان (دختر و یا پسر) روزگار فلاکت‏باری را سپری می‏کنند. شکارچیان با اغفال این دختران که اغلب شهرستانی، ساده و بی آلایش می باشند و از اوضاع و احوال شهرهای بزرگ خبر ندارند، تمام اموالشان را به سرقت می برند و پس از تجاوز به عنف، یا آنها را رها می کنند و یا پس از شکنجه و آزار به دلیل ناشناخته بودن و غربت، می کشند. برخی از باندهای فحشاء نیز اقدام به انتقال دختران فراری به کشورهای دیگر، تجارت سکس و فروش اجزای بدن آنها می کنند. دختران فراری تمام پلهای پشت سر خود را خراب و ویران می‏کنند. ارتکاب به انواع جرائم و فساد اخلاقی موجب می شود که دچار انواع بیماریها و اختلالات روحی و روانی شوند و برخی از آنها به دلیل سرافکندگی ناشی از تجاوزات، دست به خودکشی می زنند.
از دیگر پیامدهای ناگوار فرار دختران، روسپیگری و ابتلا به انواع بیماریهای مقاربتی از جمله ابتلا به ویروس ایدز می باشد. هر چقدر مدت زمان فرار فرد طولانی تر باشد و با افراد بیشتری تماس داشته باشد، خطر ابتلا به ویروس ایدز افزایش می یابد.
2-3)‌پیامدهای خانوادگی
فرار دختران می تواند بزرگترین لطمه و ضربه برای حیثیت و شرافت خانوادگی فرد باشد. این عمل اولاً نشانه ای از ناکارآمدی خانواده در تربیت فرزند، شکاف نسلی بین والدین و فرزندان و اختلافات خانوادگی است و ثانیاً از آنجا که فرجام و سرانجام فرار دختران در اکثر موارد چنانچه ذکر گردید گرفتار آمدن در دایره تنگ باندهای فساد و فحشاء و ارتکاب جرائم اخلاقی است، لذا فرار به مفهوم لکه ننگ و بدنامی برای خانواده محسوب می شود و بدین لحاظ است که فرار دختران، کمتر تـوسط خانواده ها گزارش می شود و اغلب پس از بی نتیجه ماندن جستجوها و تلاشهای خانوادگی، فرار دختر با عنوان فقدانی دختر (دزدیده شدن او) به مراجع قضایی گزارش می شود.
فرار دختران زندگی آینده آنان را به تباهی و سیاهی می‏کشاند. احتمال تشکیل خانواده برای دختر فراری به دلیل تهدید سلامت روحی، جسمی و جنسی (به علت رفتار خلاف اخلاق ـ خواسته یا ناخواسته) و خدشه دار شدن اصالت و شرافت خانوادگی به حداقل ممکن کاهش یافته و در اغلب موارد به صفر می رسد.
از طرف دیگر دختران فراری با درگیر شدن در مسائل غیراخلاقی، نمی توانند به خانواده بازگردند، مگر آنکه خانواده به این نکته توجه نماید که عدم پذیرش فرد به معنای فرو غلتیدن هر چه بیشتر او در منجلاب فساد و تباهی است، لذا با اکراه، وی را در خانواده جای می‏دهد یا آنکه خانواده دختر فراری، از نوع خانواده از هم گسیخته است و بود و نبود دختر فرق چندانی ندارد. در هر حال زندگی دخترفراری در صورت بازگشت به منزل نیز همراه با مشکلات مضاعف خواهد بود، زیرا خانواده، وی را به دلیل ارتکاب اعمال خلاف، بیشتر از گذشته مستعد کجروی و رفتارهای انحرافی می‏داند، لذا قیود خود را بیشتر خواهد نمود، ضمن آنکه دختر نیز به دلیل تجربه آزادی های خارج از خانه که متناسب با سن و موقعیت او نبوده، محیط خانه را غیر قابل تحمل تر می‏داند.
3-3) پیامدهای اجتماعی

الف)- افزایش نرخ مفاسد اجتماعی
جامعه شناسان معتقدند پدیده های اجتماعی همچـون حلقه های زنجیر به هم متصل و وابسته اند، به طوری که افزایش نرخ آسیبهایی چون طلاق، بیکاری، اعتیاد، . . . منجر به افزایش آسیبی نظیر فرار دختران می‏شود و نکته قابل توجه تر آنکه فرار دختران از خانه نیز به افزایش نرخ مفاسد اجتماعی (فعالیت باندهای تجارت دختران، باندهای فحشاء و روسپیگری، اعتیاد،… ) منتهی می‏گردد.
ب)- تهدید بهداشت اخلاقی و روانی جامعه
آسیبهای اجتماعی از جمله فرار همچون امراض و ویروسهایی هستند که اخلاقیات و حیات اجتماعی را با خطر مواجه کرده و منجر به رواج بی حرمتی اخلاقی، تخطی از هنجارهای اجتماعی و ایجاد فضای مسموم در جامعه می‏شوند که می‏توانند ضمن لکه دار نمودن عفت عمومی و شکستن حریمهای اخلاقی، بهداشت روحی و روانی اعضای جامعه را تهدید نموده و‌ آسیب جدی بر سلامت جامعه وارد نمایند.
ج) تحمیل هزینه های اجتماعی
فرار دختران هزینه های فراوانی را بر دوش جامعه و دولت می‏گذارد، به طوری که اقداماتی نظیر دریافت گزارشات فقدانی دختر و شناسایی دختران فراری توسط نیروهای چندگانه امنیتی، بازجویی و انجام مراحل قضایی، ایجاد مراکز مختلف ـ مانند کانون اصلاح و تربیت و مراکزی که قبلاً در زمینه ساماندهی دختران فراری فعال بودند و نیز مسئولیت سازمان بهزیستی ـ که تماماً هزینه های هنگفتی را بر جامعه تحمیل می‏نماید.
4- نقد برخی عملکردها
در چند ساله اخیر مراکزی دولتی تحت عنوان خانه سلامت، خانه ریحانه و خانه سبز و … جهت کاهش آسیبهای ناشی از فرار دختران و بازتوانی آنها و ارجاع افراد به خانواده تأسیس گردید و پس از چندی متوقف شد. در این بخش به چند نمونه از اشکالات این مراکز اشاره می‏شود:
– مؤسسین چنین مراکزی هرگز به ریشه ها و علل فرار دختران توجهی نداشتند، بلکه در یک حالت انفعالی با پذیرش مسئله فرار دختران مأمنی موقت را طراحی کرده بودند که متأسفانه به دلیل عدم سرعت در شناسایی دختران، عمدتاً دختران فراری پس از آسیبهای فراوان به مراکز وارد می‏شدند.
– این مراکز، محیطی جهت آشنایی دختران فراری با یکدیگر و کسب اطلاعات و تجربیات برای افراد تازه کار از دخترانی بود که برای چندمین بار از خانه متواری می‏شدند.


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • علی محمدی
  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه طرح (کارآفرینی) نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی : تأسیس و راه اندازی کارگاه خیاطی تحت pdf دارای 13 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه طرح (کارآفرینی) نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی : تأسیس و راه اندازی کارگاه خیاطی تحت pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه طرح (کارآفرینی) نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی : تأسیس و راه اندازی کارگاه خیاطی تحت pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه طرح (کارآفرینی) نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی : تأسیس و راه اندازی کارگاه خیاطی تحت pdf :


توصیف محل کار و ملک مورد نظر
یک محل کار برای یک کار تولیدی باید دارای شرایط خاصی باشد که بتوان در آن به راحتی ابزار کار را جایگزین کرد و مساحت آن آنقدر باشد که بتوان کارهای تولید شده ار در آن نگهداری نمود . از دیگر خصوصیات محل کار اشاره می کنیم به برق آن که باید دارای توان ولتی بالا باشد که در هنگام کار دچار اختلالات نشود . ملک مورد نظر باید پایان کارتجاری داشته در غیر اینصورت نمی توان از آن به عنوان میحط کار برای انجام کار استفاده کرد در ضمن محیط کار باید دارای سروسهای ویژه از جمله کمکهای اولیه کپسول آتش نشانی و سرویسهای بهداشتی باشد که در صورت لزوم یا اتفاق ناگوار بتوان کمکهای اولیه انجام داد و همچنین باید در محیط بازار باشد ، جهت دسترسی به فروشگاهها و مراکز فروش کالا تولید شده . ضمنا میحط کار امکان خطر زیاد مخصوصا از طرف قسمت اتوکاری دارد که باید با احتیاط عمل کرد . سیستم های برق کشی داخل کارگاه باید با استانداردها مطابقت داشته باشد و از هرگونه اتفاق اتصالات جلوگیری شود . کلیدهای ایمنی برای اتو واجب بوده و جهت اخطر اطمینان بیشتر از طریق شرکتهای بیمه محیط کار خود را بیمه آتش سوزی یا حریق نمائید .

نیاز بازار و مشتری
با توجه به چهار فصل سال و نوع نیاز بازار به پوشاک از جمله مانتو و لباسهای گرم مثل بارانی و غیره نیاز بازار متغیر می باشد همچنین در فصل بهار مدلهای مختلف مانتو در بازار عرضه می گردد . بنابراین دیگر نیازهای بازار در فصل باهار و پیراهنهای مردانه ، تریکوجات بوده که در نوع بازاریابی و نوع فروش با هم فرق می کند . در فصل زمستانه کارها ضخیم تر و بافتی و پارچه های پشمی می باشد که در هر کدام نوع بازار فورش آن متغیر است و برای بازاریابی هر کدام از تولیدات خود فصل خود بصورت خاص می توان اقدام نمود . و کلیه کارها را قبل از زمان فصل خود باید مهیا کرد و در اسرع وقت در اختیار بازار قرار داد .

محیط بازار برای تولید و مکان بازار
برای یک کار تولیدی که دارای چهار فصل تولید می باشد جا و مکان خاص مدنظر نیست مهم باید محیطی انتخاب شود که تولیداتی که ما داریم در آن مکان قابل تولید باشد . دسترسی به بازار برای یک تولیدی مهم بازاریابی آن است که باید از بارازیابهای مجرب و متخصص استفاده نمود زمانی که افراد مجرب در اخیتار داشته باشیم دیگر برای فروش کالا و خرید مواد اولیه مشکل نخواهیم داشت برای بازرایابی بهتر کار باید از بهترین مواد اولیه استفاده نمود . وقتی مواد اولیه درجه یک باشد خود بازاری برای خرید کار به شما مراجعه می کند و چنانچه مواد خوب استفاده نشود منفی ترین عکس العمل را در بر خواهد داشت و امکان ورشکستگی شرکت تولیدی شما درصد بالاتری صورت می گیرد

اخذ جواز کسب
بعد از انتخاب میحط کار و خرید ابزار آلات تولید باید پیگیر جواز قانونی باشیم و برای اینکار باید ملک مورد نظر دارای پروانه پایان کار تجاری باشد و با هماهنگی صاحب ملک و تهیه کردن کپی هایی از پایان کار تجاری و قولنامه ملک مورد نظر به اتحادیه تولید کنندگان پوشاک مراجعه نمائیم که در آنجا با گرفتن نامه های متعدد



------------------------------------------------------
دیگر برچسب های مقاله و تحقیق دانشجویی دانلود طرح کارآفرینی نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی:

نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار



نمونه طرح کسب و کار تکمیل شده
طرح کسب و کار تکمیل شده
نمونه مدل کسب و کار
طرح کسب و کار
پروژه کارآفرینی




فایل نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی فوق با حجم فایل و تعداد صفحه ذکر شده در بالا بوده که می توانید این نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی را با قیمت درج شده آن خریداری نمائید.





نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی


نمونه طرح کسب و کار تکمیل شده خیاطی


نمونه تکمیل شده طرح کسب وکار خیاطی


نمونه فرم تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی


نمونه فرم پر شده طرح کسب و کار خیاطی


نمونه تکمیل شده طرح کسب کار خیاطی


نمونه طرح کسب و کار خیاطی


فرم تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی


طرح کسب و کار نمونه خیاطی


دانلود طرح کسب و کار خیاطی


دانلود نمونه طرح کسب و کار خیاطی


نمونه کامل شده طرح کسب و کار خیاطی


نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار کارآفرینی خیاطی


نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار درس کارآفرینی خیاطی


نمونه تکمیل شده الگوی طرح کسب و کار خیاطی


تحقیق نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی


دانلود نمونه تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی


نمونه فرم تکمیل شده طرح کسب و کار درس کارآفرینی خیاطی


دانلود نمونه فرم تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی


نمونه فرم تکمیل شده طرح کسب و کار خیاطی




دانلود طرح (کارآفرینی) مراحل اول دوخت در خیاطی
دانلود طرح (کارآفرینی) قواعد آموزش خیاطی
دانلود طرح (کارآفرینی) و پروژه کارگاه خیاطی



برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • علی محمدی
  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه تحقیق هوش معنوی و بهزیستی فاعلی تحت pdf دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه تحقیق هوش معنوی و بهزیستی فاعلی تحت pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه تحقیق هوش معنوی و بهزیستی فاعلی تحت pdf

چکیده  
مقدمه  
روش  
یافته‌ها  
نتیجه‌گیری  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه تحقیق هوش معنوی و بهزیستی فاعلی تحت pdf

آذربایجانی، مسعود، تهیه و ساخت آزمون جهت‌گیری مذهبی با تکیه بر اسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1382

آقابابائی، ناصر و دیگران، «بررسی ویژگیهای سنجشی در، کوتاه پرسشنامه خودسنجی هوش معنوی»، مجله علوم روانشناختی، ش 34، تابستان 1389، ص 180-169

ـــــ، «معنویت و احساس شخصی رواندرستی در دانشجویان و طلاب»، علوم روانشناختی، ش 31، پاییز 1388، ص 372-360

آقابابائی، ناصر و حجت‌اله فراهانی، «جنسیت و معنویت»، جنسیت از منظر دین و روانشناسی (مجموعه مقالات)، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، پاییز 1390، ص 160-145

ـــــ، «نقش رگه قدردانی در پیش بینی بهزیستی روان شناختی و فاعلی»، روانشناسی تحولی: روانشناسان ایرانی، ش 29، پاییز 1390، زیرچاپ

بیانی، علی اصغر و دیگران، «اعتبار و روایی مقیاس رضایت از زندگی»، روان شناسان ایرانی، ش 11، بهار 1386، ص 265-259

معلمی، صدیقه و دیگران، «مقایسه هوش معنوی و سلامت روان در افراد معتاد و غیرمعتاد»، مجله دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی شهید صدوقی یزد، ش 18 (3)، 1389، ص 242-235

Bagheri, F. et al., “The relationship between nurses’ spiritual intelligence and happiness in Iran”,Procedia Social and Behavioral Sciences, v 5, 2010, p 1556-

Bryant, A. N., “Gender differences in spiritual development during the college years”, Sex Roles, v 56, 2007, p 835-

Burr, V., Gender and Social Psychology, New York, Routledge,

Byrd, K. R. et al., “Intrinsic motivation and subjective well-being: The unique contribution of intrinsic religious motivation”, The International Journal for the Psychology of Religion, v 17(2), 2007, p 141-

Denton, M. et al., “Gender differences in health: A Canadian study of the psychosocial, structural and behavioural determinants of health”, Social Science & Medicine, v 58, 2004, p 2585-

Diener, E. et al., “Subjective well-being: The science of happiness and life satisfaction”, In C. R. Snyder & S. J. Lopez (eds), Handbook of Positive Psychology, New York, Oxford University Press, 2000, p 63-

Diener, E., “Subjective well-being: The science of happiness and a proposal for a national index”,American Psychologist, v 55(1) , January 2000, p 34-

Diener, E. et al., “Happiness”, In M. R. Leary & R. H. Hoyle (eds), Handbook of Individual Differences in Social Behavior, New York, the Guilford Press,

Diener, E. et al., “The Satisfaction with Life Scale”, Journal of Personality Assessment, v 49(1), 1985, p 71-

Ferriss, A. L., “Religion and the quality of life”, Journal of Happiness Studies, v 3, 2002, p 199-

Francis, L. J., “The psychology of gender differences in religion: A review of empirical research”,Religion, v 27, 1997, p 81-

Francis, L. J. et al., “The relationship between religion and happiness among German students”,Pastoral Psychology, v 51(4), 2003, p 191-

Gardner, H., “A case against spiritual intelligence”, International Journal for the Psychology of Religion, v 10(1), 2000, p 27-

Gauthier, K. J. et al., “Religiosity, religious doubt, and the need for cognition: Their interactive relationship with life satisfaction”, Journal of Happiness Studies, v 7, 2006, p 139-

Genia, V. & B. A. Cooke, “Women at midlife: Spiritual maturity and life satisfaction”, Journal of Religion and Health, v 37(2), 1998, p 115-

Holder, M. D. et al., “Spirituality, religiousness, and happiness in children aged 8–12 years”, Journal of Happiness Studies, v 11, 2010, p 131-

Joshanloo, M. & S. Afshari, “Big Five personality traits and self-esteem as predictors of life satisfaction in Iranian Muslim university students”, Journal of Happiness Studies, v 12, 2011, p 105-

Kashdan, T. B., “The assessment of subjective well-being (issues raised by the Oxford Happiness Questionnaire)”, Personality and Individual Differences, v 36, 2004, p 1225-

King, D. B. & T. L. DeCicco, “A viable model and self-report measure of spiritual intelligence”, The International Journal of Transpersonal Studies, v 28, 2009, p 68-

King, D. B., Rethinking Claims of Spiritual Intelligence: A Definition, Mode, and Measure, Thesis, Trent University,

Koenig, H. G., Faith and Mental Health Religious Resources for Healing, USA, Templeton Foundation Press,

Lewis, C. A. et al., “Religious orientation, religious coping and happiness among UK adults”,Personality and Individual Differences, v 38, 2005, p 1193-

Lewis, C. A., “Church attendance and happiness among Northern Irish undergraduate students: No association”, Pastoral Psychology, v 50(3), 2002, p 191-

Lucas, R. E. & M. B. Donnellan, “How stable is happiness Using the STARTS model to estimate the stability of life satisfaction”, Journal of Research in Personality, v 41, 2007, p 1091-

Maselko, J. & L. D. Kubzansky, “Gender differences in religious practices, spiritual experiences and health: Results from the US General Social Survey”, Social Science & Medicine, v 62, 2006, p 2848-

McKnight, D., An investigation into the relationship between spirituality and life satisfaction, Dissertation, California, California State University,

Salsman, J. M. et al., “The link between religion and spirituality and psychological adjustment: The mediating role of optimism and social support”, Personality and Social Psychology Bulletin, v 31, 2005, p 522-

Scott, K. M., & S. C. D. Collings, “Gender and the association between mental disorders and disability”,Journal of Affective Disorders, v 125, 2010, p 207-

Snoep, L., “Religiousness and happiness in three nations: A research note”, Journal of Happiness Studies, v 9, 2008, p 207-

Spilka, B. et al., The Psychology of Religion: An Empirical Approach, New York, Guilford,

Sternberg, R. J. et al., Applied Intelligence, Cambridge, Cambridge University Press,

Warner, A. S., Exploration of psychological and spiritual well-being of women with breast cancer participating in the Art of Living Program, Dissertation, California, Institute of Transpersonal Psychology,

WHOQOL SRPB Group, “A cross-cultural study of spirituality, religion, and personal beliefs as components of quality of life”, Social Science & Medicine, v 62, 2006, p 1486-

چکیده

پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه هوش معنوی با بهزیستی فاعلی انجام شده‌ است. بدین منظور، 377 دانشجو و طلبه به پرسش‌نامه خودسنجی هوش معنوی، مقیاس شادی فاعلی، و مقیاس رضایت از زندگی پاسخ داده‌اند. برای تحلیل داده‌ها از شاخص‌ها و روش‌های آماری شامل میانگین، انحراف معیار، آزمون t، همبستگی پیرسون و رگرسیون استفاده شده است. نتایج نشان می‌دهد که هوش معنوی با هر دو بعد بهزیستی فاعلی (شادی و رضایت از زندگی) رابطه مثبت دارد. تولید معنای شخصی قویترین همبسته و بهترین پیش‌بینی کننده بهزیستی فاعلی بوده است. سطح رضایت از زندگی زنان بالاتر از مردان، و هوش معنوی طلاب بالاتر از دانشجویان گزارش شده است. این یافته‌ها نشان می‌دهد که توانایی‌های ذهنی مرتبط با دین‌داری و معنویت، به ویژه توانایی تولید معنای شخصی، نقش مثبتی در بهزیستی فاعلی دارند. تفاوت‌های زنان و مردان، و دانشجویان و طلاب در هوش معنوی و بهزیستی فاعلی بحث شده است.

کلیدواژه‌ها: هوش معنوی، دین‌داری، معنویت، شادی، رضایت از زندگی و بهزیستی فاعلی.

 

مقدمه

قرن‌هاست که چیستی زندگی خوب، اندیشمندان را به خود مشغول داشته است. آنها بر ملاک‌هایی، چون دوست داشتن دیگران و لذت به عنوان ویژگی‌های یک زندگی خوب متمرکز شده‌اند. اندیشه دیگری که در باره زندگی خوب وجود دارد، عبارت است از اینکه افراد خودشان احساس کنند که زندگی خوبی دارند. این تعریف فاعلی (ذهنی) از کیفیت زندگی، این حق را به هر فرد می‌دهد که تصمیم بگیرد زندگی‌اش ارزنده است یا نه. این رویکرد به تعریف زندگیِ خوب، چیزی است که «بهزیستی فاعلی»1 و گاهی در اصطلاح محاوره‌ای «شادی»2 نامیده شده است. بهزیستی فاعلی اشاره دارد به ارزیابی افراد از زندگی شان؛ ارزیابی‌هایی که هم عاطفی، هم شناختی‌اند. افراد هنگامی سطح بالایی از بهزیستی فاعلی را تجربه می‌کنند که هیجان‌های مثبت زیاد و هیجان‌های منفی کمی را تجربه کنند، هنگامی که درگیر فعالیت‌های جالب شوند، هنگامی که لذت‌های زیاد و رنج اندکی را تجربه کنند و هنگامی که از زندگی‌شان راضی باشند. براین اساس، بهزیستی فاعلی مفهوم گسترده‌ای است که شامل تجربه‌کردن هیجان‌های دلپذیر، سطح پایین خلق منفی، و رضایت زندگی بالاست. البته سلامت روانی و زندگی ارزشمند، ویژگی‌های دیگری نیز دارند، اما حوزه بهزیستی فاعلی بر ارزیابی خود افراد از زندگی‌شان تمرکز می‌کند

به طور خلاصه، بهزیستی فاعلی، دو مؤلفه عاطفی (هیجانی) و شناختی دارد. مؤلفه عاطفی یا هیجانی عبارت است از تعادل عاطفه مثبت و عاطفه منفی. مؤلفه شناختی نیز عبارت است از ارزیابی فرد در مورد رضایت از زندگی.4 مردم همه فرهنگ‌ها، بهزیستی فاعلی را مهم‌ترین عنصر زندگی‌شان گزارش می‌کنند و از همین روست که روان‌شناسان می‌کوشند تا عامل‌های پرورش سطوح بالاتر بهزیستی را شناسایی کنند5 افزایش بهزیستی فاعلی از این جهت مهم است که افراد شاد، ویژگی‌های پسندیده دیگری را نیز نشان می‌دهند. از آن رو که حوزه بهزیستی فاعلی در پژوهش‌های زمینه‌یابی ریشه دارد، تاکنون کوشش‌های مداخله‌ای اندکی در مورد آن انجام شده است.6 معنویت و دین‌داری، از جمله متغیرهایی است که پژوهشگران رشته‌های مختلف به رابطه آن با سلامت روانی و به طور خاص بهزیستی توجه نشان داده‌اند

رابطه بهزیستی با دامنه گسترده‌ای از متغیرهای مربوط به دین و معنویت، مانند نگرش به دین،7 حضور در تشریفات و مراسم مذهبی8، فعالیت‌های دینی9، باورهای دینی10، جهت‌گیری دینی11، مقابله مذهبی12، تردید دینی13، معنویت14، رسش معنوی15، و تجربه معنوی16 بررسی شده است. غالب پژوهش‌ها رابطه مثبت معناداری بین اشتغال دینی بالا با رضایت از زندگی و شادی بیشتر، خلق بهتر، و روحیه بالاتر به دست داده‌اند. ممکن است جلوه‌های متفاوت تدین (مانند حضور در مراسم دینی، نیایش و انگیزش دینی درونی) به شیوه مشابهی به بهزیستی و سلامت روانی مرتبط نباشند یا ممکن است به جنبه‌های متفاوتی از بهزیستی و سلامت مرتبط باشند. به همین علت، پژوهش‌هایی که از مقیاس‌های مختلف استفاده می‌کنند، نتایج متفاوتی به دست می‌دهند.17 از سوی دیگر، آن‌گونه که کاشدان18 توضیح داده است برای سنجش بهزیستی فاعلی، پرسش‌نامه شادی آکسفورد که در برخی از این پژوهش‌ها به کار رفته است، مقیاس مناسبی نیست، چرا که نسبتاً طولانی است، سازه‌های زائد دارد و فاقد توجیه نظری برای محتوای پراکنده‌ای است که می‌سنجد. در عوض، آزمون‌هایی مانند مقیاس شادی فاعلی و مقیاس رضایت از زندگی، از مناسب‌ترین مقیاس‌ها می‌باشند، چرا که کوتاه و فارغ از فشار زمانی هستند، مبتنی بر نظریه‌اند و ویژگی‌های روان سنجی خوبی دارند. برای مثال، در دانمارک، هلند و ایالات متحده، هنگامی که رضایت از زندگی با یک گویه سنجیده شد، رابطه آن با دین‌داری بسیار کم بود،19 در حالی که پژوهش‌ها در ایران20 و ایالات متحده21 با استفاده از مقیاس شادی فاعلی و مقیاس رضایت از زندگی نشان داده‌اند که جهت‌گیری دینی درونی می‌تواند شادی و رضایت از زندگی را به خوبی پیش‌‌بینی کند

در سال‌های اخیر با تولد مفاهیم و سازه‌های نو در دامن روان‌شناسی دین، پژوهشگران به آزمون نظریه‌ها و یافته‌های پیشین با این سازه‌ها علاقه نشان داده‌اند. هوش معنوی در جرگه این مفاهیم نو جای دارد که برگ جدیدی از ساحت معنوی انسان به روی ما می‌گشاید. آغاز علاقه پژوهشگران به معنویت به عنوان نوعی هوش به دو دهه پیش می‌رسد؛ هنگامی که گاردنر هوش معنوی را پیشنهاد داد22 گاردنر خود، این مفهوم را پی نگرفت،23 اما پژوهشگران متعدد بدان پرداخته و مقیاس‌های متعددی برای سنجش آن ساختند24 هوش معنوی در روان‌شناسی دو حیثیت دارد: از سویی، با معنویت پیوند دارد و می‌توان آن را با دیگر سازه‌ها در روان‌شناسی دین مقایسه کرد. از سوی دیگر، همتای سازه‌هایی چون قدردانی، گذشت، و هوش هیجانی است و می‌توان آن را در رواق روان‌شناسی مثبت گذارد که امروزه رو به رونق است

هوش معنوی مجموعه‌ای از قابلیت‌های سازش روانی مبتنی بر جنبه‌های غیر مادی و متعالی است، به ویژه آنهایی که با ماهیت هستی فرد، معنای شخصی، تعالی، و سطوح بالای هشیاری مرتبط‌اند. هنگامی که این قابلیت‌ها به کار بسته شوند، توانایی منحصر به فرد مسئله گشایی، تفکر انتزاعی و کنار آمدن25 را تسهیل می‌کنند. طبق مفهوم‌سازی کینگ، چهار استعداد یا توانایی هسته‌ای هوش معنوی عبارت‌اند از

1 تفکر انتقادی وجودی که عبارت است از استعداد تفکر انتقادی در باره گوهر وجود، واقعیت، گیتی، مکان، زمان و موضوعهای وجودی و متافیزیک و توانایی تفکر در باره موضوع‌های غیر وجودیِ مرتبط با وجود فرد،

2 تولید معنای شخصی که عبارت است از توانایی استنتاج مفهوم و معنای شخصی از همه تجارب جسمی و ذهنی، از جمله توانایی ایجاد هدف زندگی،

3 آگاهی متعالی که عبارت است از استعداد تشخیص ابعاد و چارچوب‌های متعالی خود، دیگران و دنیای مادی در خلال حالت‌های طبیعی هشیاری، همراه با استعداد تشخیص ارتباط آنها با خودِ26 فرد و با دنیای مادی،

4 بسط حالت هشیاری که عبارت است از توانایی داخل و خارج شدن از حالت‌های بالای هشیاری، مانند مدیتیشن، دعا و امثال آن

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • علی محمدی
بی پیپر | دانشجو یار | مرکز پایان نامه های فردوسی | نشر ایلیا | پی سی دانلود | مرکز پروژه های دانشجویی | دانشجو | مرکز دانلود | پایانامه دانشجویی | جزوه های درسی | دانلود فایل ورد و پاورپوینت | پایان نامه ها | ایران پروژه | پروژه دات کام | دانلود رایگان فایل |