پروژه مقاله در مورد انقلاب اسلامی ونظریه های انقلابی تحت pdf دارای 48 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه مقاله در مورد انقلاب اسلامی ونظریه های انقلابی تحت pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه مقاله در مورد انقلاب اسلامی ونظریه های انقلابی تحت pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پروژه مقاله در مورد انقلاب اسلامی ونظریه های انقلابی تحت pdf :
انقلاب و تحولات اجتماعی همواره در جوامع مختلف بشری و در طول تاریخ زندگی او، حادث شده است و آدمی برای تغییر وضع موجود تا رسیدن به وضع مطلوب همواره در تلاش و کوشش بوده است . تکاپوی انسان در رسیدن به کمال مطلوب ، اندیشه ظرف مناسب این پویش را در ذهن او متبادر ساخته و آدمی برای رسیدن به آن کمال ، نیازمند به محیط اجتماعی مطلوب ، انسانی و
متکی بر قوانین لایتغیر الهی بوده ، این کمال جویی و خداخواهی فطری او پایه و اساس همه حرکات ، جنبشها و انقلابات است . خواه این انقلابات به نام طبقه کارگر، به نام آزادی ، به نام بورژوازی و یا مستقیما به نام پروردگار باشد، نهایتا خواست فطری انسان بر آزادی خواهی ، عدالت جویی و برابری طلبی است و تقریبا همه انقلابات در راس خواسته های خود آزادی ، عدالت و برابری را قرار داده اند. انقلاب اسلامی ایران ، به عنوان یکی از شکوهمندترین انقلابات دنیا و به عنوان یکی از بزرگترین و فراگیرترین آنها، در دنیا، همواره مورد توجه صاحب نظران بوده است . به این خاطر تحلیل ها، تبیین ها و توصیف های متعددی از آن به عمل آمده است . بدیهی است که همه تبیین ها و تحلیل ها مستدل ، منطقی و همه جانبه نبوده و کاستی ها و نواقصی را نیز در بردارد. این مساله نخست به دلیل فطرت پدیده های اجتماعی است که دید محدود آدمی به مکان و زمان را، به روی همه عوامل و شرایط موثر بر یک پدیده نمی گشاید و دوم به دلیل این که کانال دریافت مواد اولیه تحقیق درباره انقلاب اسلامی هر یک از تحلیلگران متفاوت بوده و بعضا پیشداوری ها و پیش فرض های نادرست نیز بر این «جامع ندیدن» نقش داشته است . ضمن این که پدیده انقلاب اسلامی با عظمت و پیچیدگی و چند لایه ای بودنش ، امکان یک بررسی همه جانبه بی طرفانه ، علمی و مستدل را کمتر فراهم می کند و یا حداقل به ظرف زمانی چندین ساله و مطالعه منابع بسیار و برخورداری از دانش های مختلف جامعه شناسی ، تاریخ فلسفه ، علوم دینی ، علوم تربیتی ، سیاسی و علم روان شناسی است که نیاز دارد یک گروه تحقیقی کارآزموده و علاقه مند را می طلبد؛ چرا که تحقیق فوق از نوع یک تحقیق میان رشته ای است که با همکاری تنگاتنگ همه متخصصان امور فوق امکان پذیر و میسر می شود. با توجه به مطالب فوق ، در بررسی حاضر که مطالعه انقلاب اسلامی و نظریه های انقلاب و سپس تقابل آنها بایکدیگر مدنظر بود، کوشش وافری به عمل آمده است تابتوان انقلاب اسلامی را به صورت جامع دیده و از ابعاد مختلف بررسی شود. لذا برای وارد شدن به بحث انقلاب ، بی مناسب نیست که ابتدا تعریف انقلاب را از فرهنگ معین از نظر بگذرانیم : «انقلاب از نظر لغوی به معنای تغییر ، تحول ، برگشتگی و تبدیل است و از بعد سیاسی به معنای شورش عده ای برای واژگون کردن حکومت موجود و ایجاد حکومتی نو است». مراجعه به قرآن به عنوان کتاب آسمانی ما مسلمانان و اخذ ایده از آن منبع و مخزن گنجهای آسمانی درخصوص انقلاب نیز، اجتناب ناپذیر می نماید: از نظر قرآن ، تاریخ (و البته مجموعه مخلوقات) به هرطرف که بروند خدا را از هدفش باز نمی دارند و خدا بر کار خود سوار و پیروز است (والله غالب علی امره) به علاوه تاریخ در نهایت امر به سوی امن و نعمت و رفاه و استخلاف صالحان در زمین میل خواهد کرد. این میل را قرآن از قانون علمی استنباط نکرده است . بلکه این نوعی غیبگویی است که فقط از خداوند و پیامبران ساخته است و بس . در این رابطه آیه سوره قصص وعده می دهد، مومنان و نیکوکاران در زمین پیروز خواهند شد و به امن و ایمان خواهند رسید. (سوره قصص ، آیه 4) از بحثهای فوق چنین مستفاد می شود که اگر عوامل ایجادی انقلاب را به دو دسته کلی بیرونی و درونی تقسیم کنیم ، می توان چنین نتیجه گرفت که در دین اسلام به عوامل درونی اصالت داده می شود و عوامل بیرونی ناشی از وجود عوامل درونی تلقی شده است . قرآن ، سنت و قانون خداوند را لایتغیر می داند و این قانون را برای همه زمانها و در همه مکانها در صورت وجود شرایطی که ذکر می کند ، پایدار می داند و به نوعی ، به تکرار شرایط و قانون الهی اشاره کرده است . (مقایسه میزان تطابق عوامل انحطاط دول ابن خلدون با داده های تاریخی – اجتماعی ایران اخضری فروغ السادات ، ص 9-13) الهام گرفتن از قرآن و پیشوایان دینی ، ما را به تبیین و تحلیل علل و عوامل بروز انقلابات رهنمون کرده و چراغی فروزان فرا راه بررسی و تفحص در انقلابات ، روشن می کند. باشد تا به مدد این چراغ فروزان از این بررسی مقصود نهایی حاصل شود.
چالمرز جانسون
یکی از نظریه هایی که در مکتب کارکردی درباره انقلاب عرضه شده است ، نظریه چالمرز جانسون است . به نظر وی انقلاب را می بایست در زمینه سیستم های اجتماعی مطالعه کرد و اساسا جامعه شناسی ثبات پیش از جامعه شناسی انقلاب می آید. در درون یک سیستم اجتماعی متعادل ممکن است تغییراتی پدید آید و در نتیجه تعادل سیستم به هم بخورد. تغییر اساسا 4منبع دارد :
1- منابع خارجی تغییر در ارزشها، مانند ورود عقاید وایدئولوژی های خارجی به درون جامعه متعادل.
2- منابع داخلی تغییر در ارزشها، مثل پیدایش عقاید ویا مصلحان در درون نظام.
3- منابع خارجی تغییر در محیط ، مانند تاثیری که انقلاب صنعتی بر جوامع گوناگون گذاشت.
4- منابع داخلی تغییر در محیط ، مانند رشد جمعیت ویا پیدایش گروههای جدید به نظر جانسون ممکن است این تغییرات از طریق اعطای امتیازات و یا پذیرش تحولات ، کنترل شوند ودرنتیجه تعادل میان محیط و ارزشها اعاده شود. اما اگر چنین کنترل به عمل نیاید ، وضعیتی پیش می آید که
نویسنده آن را «اختلالات چندگانه» (multipledysfunctions) می نامد. در این وضعیت که جامعه به خودی خود متعادل نیست ، گروه حاکم می بایست به اعمال زور جهت حفظ انسجام جامعه متوسل شود. نتیجه چنین سیاستی اتلاف منابع قدرت (powerdeflation) به وسیله رژیم است که بعلاوه موجب از دست رفتن مشروعیت سیاسی دستگاه قدرت می شود. بدین ترتیب گروه حاکمه سرسختی که زیربار پذیرفتن دگرگونی های نو نمی رود، با وضعیتی انقلابی مواجه می شود که مرکب از اختلالات چندجانبه و اتلاف منابع قدرت و خدشه در مشروعیت است . ازنظرساختاری و یا کارکردی ، این وضعیت شرایط لازم برای وقوع انقلاب را فراهم می کند. اما شرط کافی برای وقوع انقلاب ناتوانی گروه حاکم در کاربرد وسایل زور و سرکوب است . با ذکر این شرط اخیر، جانسون به نظریه سیاسی یا رئالیستی انقلاب نزدیک می شود؛ اما اساسا به نظر او انقلاب و تحول ساختاری ، نتیجه ناهماهنگی میان ارزشها و محیط است . (انقلاب و بسیج سیاسی – بشیریه حسین ، 1372، ص 52-53) نظر جانسون را می توان به طور خلاصه چنین بیان کرد: انقلاب وقتی روی می دهد که یک دولت مشروعیت ، اعتبار و اعتماد خود را پیش ملت خود از دست بدهد. این هنگامی اتفاق می افتد که دولت به ارزشهای اجتماعی حاکم در میان مردم توجه نکند. در نتیجه یک ناهماهنگی غیرکارکردی (dysfunction) بین نظام اجتماعی و دولت و یا نظام حاکم پیش می آید. یک نظام اجتماعی وقتی دچار بحران می شود که ارزشهای اجتماعی «سینکرونیزه» نشوند؛ یعنی مانند چرخ دنده های ماشین ، دنده ها جا نروند. این ناهماهنگی هنگامی پیش می آید که
ارزشهای جدید و نامتناسب با نظام اجتماعی (یعنی ارزشهای مغایر با ارزشهای سنتی) وارد جامعه می شوند. وقتی فرآیند و جریان انقلاب آغاز شود ، آن گاه این جریان توسط عوامل شتاب بخش تقویت می شود. مهمترین عوامل شتاب بخش عبارتند از :
1- پیدایش یک رهبر قوی الهام دهنده یا پیامبر.
2- تشکیل یک سازمان نظامی انقلابی مخفی.
3- شکست ارتش در یک جنگ که موجب تضعیف روحیه و سازمان آن شود. (توسعه و تضاد رفیع پور فرامر-توسعه 1377ص 42)
نسبت نظریه جانسون و انقلاب اسلامی
از نظر چالمرز جانسون ، مدرنیزه کردن جامعه و ورود فناوری جدید ، تحولات سریعی به بار می آورد که باعث ورود ارزشهای جدید نامتناسب با نظام اجتماعی (ارزشهای مغایر با ارزشهای سنتی) و عدم توجه دولت به ارزشهای جدید حاکم شده ، همچنین موجب ازدست دادن مشروعیت نظام می شود که ناهماهنگی غیرکارکردی نیز به وجود می آورد. حال اگر یک رهبر قوی و یا یک سازمان نظامی انقلابی وجود داشته باشد و یا بر اثر شرایطی ارتش دچار شکست و یا تضعیف روحیه شده باشد ، وقوع انقلاب در این جامعه اجتناب ناپذیر است . با توجه به نظر جانسون می توان گفت جامعه در شرف انقلاب اسلامی به صورتی مصنوعی و ناقص تحت مدرنیزه شدن قرار گرفته و فناوری جدید و مدرن وارداتی موجبات تحولات سریع در برخی از ابعاد جامعه شده که با خود ارزشهای جدید نامتناسب با نظام اجتماعی و مغایر با ارزشهای سنتی آورده بود. حکومت نیز
سرمست از تحولات صوری و نضج ارزشهای جدید در بین قشر نوکیسه و بی توجهی عمدی به ارزشهای سنتی جامعه ، مشروعیت خود را از دست داد که این موجب نوعی ناهماهنگی و عدم کارکرد مناسب بسیاری از پدیده های اجتماعی شد. در این هنگام وجود یک رهبری قوی (امام خمینی) و وجود یک مردم انقلابی باایمان و اعتقاد مذهبی در درجه اول و وجود یک سازمان شبه نظامی انقلابی (رقیق) در درجه دوم و ارتشی که ریشه مردمی داشت و از آنها جدا نبود و سران آن نیز تربیت نظامی مستقل از شخصیت شاه و امریکا نداشتند تا خود مستقل (در بین بی
تصمیمی های شاه و چراغ سبزهای امریکا) دست به اقدام زنند، فرآیند انقلاب اجتناب ناپذیر بود و سیل بنیان کن انقلاب همه آن دستاوردهای رژیم استبدادی را و همین طور هرم قدرت را از بین برد. به این ترتیب مدرنیزه کردن صوری جامعه توسط رژیم شاه ، ناهماهنگی ایجاد کرد و این ناهماهنگی خود به عنوان یکی از عوامل به وجود آورنده انقلاب اسلامی در ایران شد.
تحلیل گران سیاسی وانقلاب امام خمینی
به لحاظ تکوین و رشد انقلاب در شرایطی استثنایی و بهرهگیری از تأییدات غیبی واعتماد دوجانبه آن براندیشه معنوی و عرفانی امام از سویی و برباورهای عمیق مذهبی مردم از سوی دیگر،تحلیلگران سیاسی، مراکز اطلاعاتی وتحقیقاتی، و سازمانهای جاسوسی قدرتهای بیگانه که درارزیابی و سنجش تحولات جامعه ایران ومیزان موفقیت احتمالی رهبری مذهبی آن، معیارهای تجربی و پوزتویستی رانصب العین خود قرار داده بودند وبر مبنای قواعد ماتریالیستی به ارائه تحلیلهای جامعهشناسی میپرداختند، لذا از پیشبینی وقوع انقلاب اسلامیو شناخت ماهیت آن و شناخت شیوه تفکر و اندیشه انقلابی حضرت امام خمینی (ره) عاجز ماندند.
به تعبیر بلند حضرت امام (ره ) :«از اراده خدا بی خبر بودند! این کاری بود که خدا کرد معجز ه ای بود که خدای تبارک وتعالی انجام داد.»
«سازمان سیا بعد از ارزیابی خود از وضعیت جامعه ایران درمرداد 57، اعلام نمودهبودکه ایران دروضع انقلابی و یا حتی ما قبل انقلابی قرار ندارد ! وسازمان اطلاعاتی CIA نیز درارزیابی اطالاعاتی خود درتاریخ 28 سپتامبر 1978(6/7/57) اعلام کرد: انتظار میرود که شاه تا ده سال دیگر به طور فعال زمام قدرت را در دست داشته باشد !»
این در حالی بود که کارتر در سفر خود پیش از انقلاب اسلامیبه ایران، ایران را جزیره ثبات و آرامش دریکی از پرسروصداترین نقاط دنیا خوانده بود !
سرعت پیروزی انقلاب الهی واسلامیایران و رهبری بینظیر حضرت امام (ره)آمریکا و قدرتهای استکبار و صهیونیستی را به شدت آشفته و غافلگیر نمود و غربیها بارها بر غیر مترقبه بودن تحولات ایران وعدم توانایی در شناخت ودرک حقیقت انقلاب اسلامی،اذعان نمودند.
براساس اسناد موجود درلانه جاسوسی آمریکا در تهران، مقامات اطلاعاتی و سیاسی آمریکا معتقد بودند:
«این انقلاب و پیشآمدهای آن وضعیت ما را نابود کرد وافراد ما را پراکنده ساخت وسازمان و روش های با ثبات مارا به هیچ و پوچ تبدیل کرد. »
آستانفلی ترنر، رئیس وقت سازمان سیا، درخصوص وقوع انقلاب اسلامیایران معتقد بود :«سازمان سیا در پیشبینی دو مسئله شکست خورد :اول،تشکل تمامیگروههای مخالف شاه تحت رهبری یک رهبر 75 ساله تبعیدی. دوم، با وجود ارتش قوی توقع نداشتیم انقلاب به این سرعت پیروز شود. »
چنانکه پال هنت (Pal Hunt) کشیش انگلیسی، که در دوران انقلاب اسلامیدر اصفهان به سر میبرد،به عنوان یکی از شهروندان غربی درخاطرات خود تلقی خود را از شرایط وقت ایران این گونه بیان میکند :«ما هرگز باور نمیکردیم ایران درآستانه یک انقلاب قرار داشته باشد. »
البته باید گفت :
«تعجب نیست برای آنها که ازمعنویت انقلاب اسلامیبی خبر بوده وهمیشه برای بررسی وتحلیل انقلابها معیارهای جغرافیایی سیاسی واقتصادی خود را داشتند، علل و جوهره پیروزی انقلاب اسلامیمجهول و پنهان ماند.»
آن چه مسلم است «عدم درک این نهضت وانقلاب بزرگ از آغار تا پیروزی یک رسوایی عملی برای جامعهشناسی غرب ومقاله ای شرقی آن بود. »
هفته نامه آبزورو چاپ لندن طی مقالهای به قلم یکی از نویسندگان انگلیسی دراشاره به همین واقعیت نوشت :
«غرب هرگز نفهمید که چرا شاه سقوط کرد و چرا یک روحانی توانست کشوری را درتب انقلاب بیفکند;وغرب را با احیاء بنیادگرایی اسلامیبه لرزه درآورد. »
ماسیمو فینی روزنامهنگار معروف ایتالیایی هم در تحلیلی درهمین زمینه که در روزنامه ایتالیایی ایل جورنو به رشته تحریر درآورد مینویسد :
«حقیقت انقلاب اسلامیو تفکر امام خمینی(ره) بسیار عمیق است و جهان غرب از درک عمیق آن عاجز است. »
سخنان بوش رئیس جمهور آمریکا به نحوی دیگر واقعیت فوق را مبرهن میکند :
وی میگوید: «من از رئیس وقت سازمان سیا که به دلیل پیروزی انقلاب ایران از کار بر کنار شد، پرسیدم، یعنی شما با این همه آدمیکه در دنیا دارید با این تجهیزات فوق پیشرفته با این همه بودجه ای که صرف میکنید نتوانستید انقلاب مردم ایران را پیش بینی کنید ؟ او پاسخ به من گفت:
آن چه در ایران روی داده است یک «بی تعریف » است، کامپیوتر های ما آن را نمیفهمند!»
شبهه افکنی در امتیازهای انقلاب اسلامی
شخصیت قدسی امام خمینی (ره) انقلاب اسثنایی را رقم زد که از ابعاد گوناگون خود را از سایر انقلاب های بزرگ متمایز میساخت «به راستی، انقلاب اسلامیکه امام خمینی (ره)آن را رهبری کرده به هیچ یک از انقلاب هایی که در قبل بر پا گردیده شبیه نیست. »
با وجود شواهد و دلایل موجود و غیر قابل انکار در تائید وجوه متمایز کننده انقلاب اسلامیاز سایر انقلاب ها و امتیازات واضح و روشنی که اعترافات متعدد و صریح بسیاری از صاحب نظران بین المللی را در این زمینه موجب گشته است، مدعیانی که با ارائه تحلیل های سطحی و کم وزن خویش با اصرار بر نفی «استثنایی بودن انقلاب اسلامی» سعی در کاستن از بهای واقعی آن در زمینه سازی برای نیل به استنتاج های باطل بعدی را داشته و اظهار میدارند :
«من این را یک مشکل جدی میبینم که تصور غالب این است که انقلاب ما به همه انقلاب های دیگر فرق میکند.» یا از درک واقعی ماهیت انقلاب اسلامیو شخصیت بی بدیل حضرت امام خمینی (ره) عاجز و ناتوان هستند و یا عامدانه چشمان خود را بر خورشیدی بستهاند که شعاع انوار نافذش حتی دیدگان تحلیل گران بیگانه با اسلام و و دیانت ایران را به شدت به خود خیره نموده است، و باید گفت :«امروز کسانی که انقلاب اسلامیرا با انقلاب های پیشین جهان
مقایسه و نتیجه گیری میکنند، دچار اشتباه بزرگ فکری و علمیهستند زیرا انقلاب اسلامیما با انقلاب های دیگر تفاوت های اساسی دارد. »
تدا اسکوسپول، از اساتید معروف دانشگاه کمریج انگلستان، که تحقیقات گسترده ای درابره انقلاب فرانسه، روسیه و چین دارد، میگوید:
« سر نگونی رژیم شاه از دیدگاه دوستان آمریکایی شاه گرفته تا روزنامه نگاران سیاست مداران و حتی جامعه شناسان امثال من یک حادثه عظیم و باور نکردنی بود.»
وی با صراحت تمام افزود :
« زیرا انقلابی که در ایران رخ داد به نظر من خارج از قواعد انقلاب های دیگر بود و اعتراف میکنم که این انقلاب نظریات مرا نیز درباره انقلاب فرانسه، روسیه و چین عرضه کرده بودم بی اعتبار کرد. »
ایشان اضافه کرد :« چاره ای جز پذیرش این نکته وجود ندارد که انقلاب ایران حتی از لحاظ انگیزه های اصلی ایجاد آن منحصر به فرد بوده و کاملا از سایر انقلابها جدا میباشد »
نشریه اونیتا ارگان حزب کمونیست ایتالیا هم در بدو پیروزی انقلاب اسلامی با ارائه تحلیلی از جریان انقلاب اسلامینوشت :
« این انقلاب با هیچ یک از ضابطه های عادی نمیخواند و ما را به بررسی و مطالعه بسیار دقیقی دعوت میکند.
تلاش تحلیل گران برای شناخت انقلاب اسلامیو تفکرامام خمینی (ره )
انقلاب اسلامیبا تکیه بر سیزده قرن پشتوانه فکری و فرهنگی اسلام و تشیع وپیوند عمق آن با شخصیت ممتاز امام (ره) شرایطی را پدید آورده است که امروزه بسیاری از تحلیلگران جهانی به شدت در تب و تاب دست یابی به تحلیلی جامع از واقعیت عظیم انقلاب اسلامیو نظریه عمیق ولایت فقیه و وقوف بر رمز و راز پیام های معنوی، سیاسی، اجتماعی و.. .امام خمینی (ره) میباشند.
برای دستیابی به درکی روشن ازواقعیت مذکور میتوان به عنوان نمونه
از بررسی «تأثیرات انقلاب اسلامیو حضرت امام (ره) در رخداد بزرگترین تحول امروز جهان یعنی ظهور پدیدهای جدید و نیرو وقدرتی ماورای دولتهای ملی» و تأکید بر «عدم شناخت محتوای عمیق پیامهای حضرت امام (ره) از سوی دول مختلف جهان. » از سوی تحلیلگران برجسته حوادث و رویدادهای حال و آینده جهان، درغرب،هم چون اولوین تالفر، یاد نمود. وی مینویسد:
«این که کدام کشور بر جهان قرن 21 مسلط خواهد شد سؤال هیجانی میباشد، اما در واقع اساسا طرح این سؤال اشتباه است، زیرا بزرگترین تحول امروز جهان ظهور پدیدهای جدید، یعنی نیرو و قدرتی ماورای دولتهای ملی میباشد. »
تالفر نمونه ای از جریان فوق را امام خمینی (ره) ذکر میکند که بااستفاده از «نیروی مذهب » بخش قابل توجهی از قدرتی را که مدتها درانحصار دولتهای ملی بود درکنترل گرفت. وی معتقد است :
«وقتی امام خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کردند درواقع برای حکومتهای دنیا پیامیتاریخی فرستادند که بسیاری از دریافت وتحلیل آن عاجز ماندند و مضمون واقعی پیام امام چیزی نبود مگر فرا رسیدن عصری جدید ا زحاکمیت جهانی، که غربیها باید آن را با دقت مورد نظر و بررسی قرار دهند، زیرا درادامه حرکت امام خمینی (ره) قلمرو اندیشههای بشری هم جایگاه حکومتهای دولتی را تغییر میدهد وهم اقتدار دولتهای ملی و محلی را.. ..»
رسالت تاریخی امام (ره)
یکی از ویژگیهای استثنایی انقلاب اسلامی، آرمانهای الهی واهداف متعالی آن است، چه آن که «امام به عنوان بشری که قرار است دوران آینده بشر رابشارت دهد وارد صحنه جهان شدند دورانی که در آن نه شرق حاکم خواهدبود و نه غرب. »
امام خمینی (ره) ضمن تعریف وتفسیر ماهیت انقلاب اسلامیوابعاد واقعی آن در چهار چوبی جهانی وخارج محدوده مرزهای جغرافیایی ایران اسلامی، تحول باطنی انسان در پهنه کره خاکی و رجعت دوباره بشر به مفاهیم معنوی وتوحیدی وزمینه سازی برای انقلاب جهانی اسلام به پرچمداری حضرت حجه – عجل الله تعالی فرجه الشریف – را مذموریت مهم و اصلی جریان توفنده انقلاب اسلامیمیدانستند.
تأکیدها و تصریحات مکرر امام خمینی در این باره نشان این واقعیت مسلم است که وی با وقوف کامل بر فقر ومسکنت معنوی بشر معاصر، فراهم آوردن شرایط ظهور منجی موعود بشریت را مأموریت الهی و رسالت تاریخی انقلاب اسلامیمیدانستند نهایت تلاش خود رانیز برای نیل به این هدف مقدس مبذول داشتند.
چنانکه حضرت امام (ره) پیش از پیروزی انقلاب در جهت توجیه وآمادهسازی اصحاب انقلاب آنان را به اهداف آرمانی انقلاب اسلامی، یعنی برپایی حکومت اسلامیدر ایران و احیای مجدد اسلام درکشورهای اسلامی، متذکر گردیده و ضمن آن که مرحله سوم را «انقلاب جهانی اسلام »مرحله ظهور منجی موعود –عج الله تعالی فرجه شریف- میدانستند، آن را غایت قصوری و هدف نهایی
انقلاب اسلامیذکر میکردند.
ایشان پیش از انقلاب اسلامیبا تأکید بر اهداف مقدس جهانی انقلاب اسلامیطی پیامیمیفرمودند:
«ملت عزیز و پیرو بر حق امام (ره) {حضرت سیدالشهداء} باخون خود سلسلهابلیس پهلوی رادر قبرستان تاریخ دفن مینماید و پرچم اسلام رادر پهنه کشور بلکه کشورها به اهتزار در میآورد.»
امام بزرگوار درتعریف وتعیین اهداف و آرمانها واستراتژی بلند مدت انقلاب اسلامیفرمودند:
«ما همه موظفیم که اسلام را در همه جای دنیا معرفی کنیم ». «من امیدوارم که ما بتوانیم پرچم اسلام و پرچم جمهوری اسلامیرا در هم جای دنیا بر پا کنیم »
«به تدریج ماباید انقلاب خودمان را به خارج به نحوی که هست صادر کنیم »
امام عزیز با عزمیراسخ وایمانی عمیق به رسالت تاریخی والهی خود این مهم را یادآوری مینمودند که :«ما انقلابمان را به تمام جهان صادر میکنیم. »
درعین حال حضرت امام (ره) جهت خنثی سازی تبلیغات مسموم استکبار جهانی، وارائه تعریفی واضح از مفهوم صدور انقلاب اسلامیمتذکر گردیدند :
«ما که میگوییم انقلابمان را میخواهیم صادر کنیم میخواهیم. . . همین معنویتی که پیدا شده است در ایران را صادر کنیم، ما نمیخواهیم شمشیر بکشیم وتفنگ بکشیم و حمله کنیم. »
«ما که میگوییم انقلاب باید صادر شود یعنی اسلام باید درهمه جا رشد پیدا کند و ما بنا نداریم درجایی دخالت نظامیکنیم.»
امام در این زمینه تأکید مینمودند :«ما باید اسلام را به پیش ببریم درهمه جای دنیا انشا الله اسلام را صادر کنیم. »
درنگاه اشراقی امام (ره) استراتژی صدور انقلاب اسلامی، فرمولی جهت زمینه سازی انقلاب عظیم جهانی اسلام به رهبری حضرت بقیه الله – عجل الله تعالی فرجه الشریف – میباشدودر همین خصوص، امت خدا جوی خود و فرزندان گرامیشهدا را توصیه مینمودند:
«به جمهوری اسلامیکه ثمره خون پدرانتان است تا پای جان وفادار بمانید و با آمادگی خود و صدور انقلاب اسلامیوابلاغ پیام شهیدان زمینه را برای قیام منجی عالم و خاتم الوصیاء و مفخر الاولیاء حضرت بقیه الله روحی فداه فراهم سازید.»
حضرت امام (ره) درهمین زمینه بارها تمنای قلبی وخواسته باطنی خود رااز خداوند سبحان طلب مینمودند :
«امیدوارم که این انقلاب یک انقلاب جهانی بشود ومقدمه برای ظهور حضرت بقیه الله – ارواحنه فداه – بشود.»
«امیدوارم که این نهضت واین انقلاب منتهی بشود به ظهور امام عصر – سلام الله علیه – و امیدوارم که این انقلاب ما به همه دنیا ومستضعفین صادر شود.»
«خداوندا، بر ما منت بنه و انقلاب اسلامیما را مقدمه فرو ریختن کاخهای ستم جباران وافول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان. »
آن یگانه دوران تأکید نمودند :« آینده روشن است وما همه درانتظار رؤیت خورشیدیم. »
« پرده برگیر که من یار توام/ عاشقم عاشق رخسار توام
با وصالت ز دلم عقده گشا / جلوه ای کن که گرفتار توام
عاشقی سر به گریبانم / من مستم و مرده دیدار توام
گر کشی یا بنوازی ای دوست عاشقم یار وفادار توام »
حضرت امام خمینی(ره) به پی ریزی انقلاب اسلامیوحنثی سازی توطئههای پی در پی استکبار جهانی ضمن توفیق درتحقق بخشیدن «صدور پیامهای معنوی ودینی انقلاب اسلامی»،سر منشاء تحولات عظیمیدرجهان معاصر گردیدند وعصر جدیدی را در تاریخ بشر آغاز نمودند.
عصری که ولی امر مسلیمن – دام عزه – آن را عصر امام خمینی(ره) نامیدهاند.
عصری که در واقع حساسترین فراز تاریخ بعد از صدر اسلام و غیبت کبرای حضرت حجت – عج – و قبل از ظهور حضرتش میباشد چه آن که امام (ره) خود فرمودند :
«ما الآ ن در یک موقع حساسی هستیم که به نظر من حساسترین نقطه تاریخ است.
ادبیات مدرن وانقلاب اسلامی
پیروزى انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى اعلام تزلزلى آشکار در ارکان و مبانى بیش از دو هزار ساله تمدن غرب بود. به همین دلیل، بلافاصله پس از پیروزى، غرب را به نحوى انفعالى اما،
معارضه – جویانه رویاروى خود یافت. در حقیقت این معارضهجویى غرب علیه انقلاب اسلامى و گسترش آن امرى اجتناب ناپذیر بود، زیرا انقلاب اسلامى با تکیه بر اصول استقلال و آزادى که آرمان “نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى” از آن برمى خاست، وحدت و تمامیتخود را در تضاد با سلطه فرهنگى و اقتصادى غرب مىدید. امام خمینى، در اوج مبارزات اسلامى و به هنگامى که هنوز نهضت اسلامى به پیروزى نرسیده بود، ماهیت رابطه آینده ایران اسلامى با غرب را این چنین ترسیم نمودند:
“ما با ملتهاى غرب نه تنها هیچ نظر سوئى نداریم، بلکه با آنان صمیمى هم هستیم ; و در هر
صورت با غربیها ما رفتارمان عادلانه است و هیچ وقتبا هیچ کس، رفتار ظالمانه نخواهیم داشت;; روابط دوستانه با همه ملتها داریم و دولتها هم اگر بطور احترام با ما رفتار کنند، ما هم احترام متقابل را رعایت مىکنیم.” (1)
اما، غرب که مشاهده مىکرد پس از پیروزى انقلاب اسلامى “در منطقه خاورمیانه، رقابتسنتى اعراب علیه یهود به نبرد میان اسلام بنیادگرا از یک طرف و اسرائیل و دولتهاى میانه رو عرب از طرف دیگر تبدیل شده است” (2) ، و منافع آینده خود را با استمرار و گسترش امواج انقلاب اسلامى در خطر اضمحلال و نابودى یافت، مقابله مستقیم با کانون انقلاب اسلامى، یعنى ایران را در دستور ک
ار خود قرار داد، و بدین ترتیب تجهیز جنگ تحمیلى هشتساله، که نقطه عطف تهاجم نظامى غرب و امریکا علیه انقلاب اسلامى بود رخ نمود، ولى پایان جنگ، على رغم همه عواقبى که در پى داشت، ناکامى امریکا و غرب را تشدید کرد، چرا که به تعبیر امام:
“حتى در جنگ، پیروزى از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارات چیزى به دست نیاوردند.” (3)
همین ناکامى غرب در محدود ساختن ایران و به نابودى کشاندن انقلاب اسلامى سبب شد تا غرب پس از پایان جنگ هم به تعرضات خود علیه انقلاب اسلامى ایران ادامه داده و به شیوههاى نوین، مبارزه با انقلاب و ارزشهاى معنوى آن را در دستور کار خود قرار دهد.
تالیف کتاب “آیات شیطانى”، با توجه به حجم و گستردگى تبلیغاتى که در جهت جاانداختن نام “سلمان رشدى” به عنوان نویسندهاى موفق و آگاه صورت گرفت، بدون شک سرآغازى قابل تامل در روند رویارویى غرب با انقلاب اسلامى است. اگرچه در آغاز غرب مىکوشید تا این مسئله را به موضوعى سیاسى تبدیل کند و ایران را، از نظر سیاسى، به نقض حقوق بشر و توهمات دیگرى از این دست متهم سازد، اما روند رو به تزاید بیدارىهاى اسلامى در جهان کنونى ازاندونزى تا مغرب، نشان داده که غرب در این عرصه نیز شکستخورده است. با این شکست غرب ماجراى سلمان
رشدى، اکنون، ماهیت واقعى خود را، که همانا ماهیتى فرهنگى است، در ازدحام مناقشه آلود سیاسى بازیافته است. این ماجرا، بخشى کوچک اما تجزیه ناپذیر، از مجموعه معارضه جویىها و آشتى – ناپذیرىهاى برخاسته از ذات فرهنگ غربى است که از همان آغاز، در سپیده دم رستنگاه خویش استیلا و سلطه جویى و چپاول و غارت را، همچون مقتضیات ذاتى تحقق خویش برملا ساخته و این بار، آتشبار سنگین آفند خویش را به سوى فرهنگ اسلامى که فرهنگى زنده، ریشه دار، و قائم به ذات است نشانه گرفته، و نویسنده مرتد کتاب “آیات شیطانى “به گونهاى نمادین، نشانه این پیکار سلطه جویانه غرب مىباشد.
پس از صدور فتواى تاریخى امام خمینى (ره)، که غرب را به سختى در تنگنا قرار داد، سیاستمداران غربى که اهرمهاى سیاسى و دیپلماتیک را، براى خروج از بن بستهاى موجود و فائق آمدن بر بحرانهاى حاکم، راه حلى کارآ و موفق مىپنداشتند، “سلمان رشدى” را در قواره یک نویسنده و دیپلمات آراستند تا طعمه منافع و منابع آینده خود قرار دهند، این که غرب، اعم از امریکا و انگلیس در پس کارگردانى و نمایش سناریوى هجوآمیز سلمان رشدى تا چه حدودى توفیق یافتند، از حیطه این بحثخارج است.
اما همین قدر یادآور مىشویم که رشدى بازیگرى نبود که تا آخر در نقش خود ماندگار باشد و به همین دلیل، هنگامى که “داگلاس هرد”، وزیر امور خارجه انگلیس، به هنگام تمجید از تلاشهاى سوئد و نروژ در حمایت از سلمان رشدى، نومیدى و ناتوانى خود را در حل این بحران در عبارت کوتاهى چنین بیان داشت: “ما هر چه که از دستمان برآمده، براى حمایت از رشدى به عمل آوردهایم. ” (4)
رشدى دریافت که تاریخ مصرف او به سر آمده، زیرا “دلار و مارک تنها ارزشى است که غرب مىشناسد و به آن توجه دارد.” (5) درک این واقعیتبراى رشدى اگرچه به قیمت گزاف فقدان خلاقیت و شور زندگى تمام شده بود، اما در مقابل، مبین آن نیز بود که راه حلهاى سیاسى، علىرغم کارآمدى نسبى در حل بعضى از بحرانها و تنشهاى ملى و منطقهاى، براى رفع بحرانهاى عمیق فرهنگى بشر نظیر “آزادى” و “حقوق بشر”، “خلاء هویت دینى” و ; راه حلى کارآ و مناسب نیست. سلمان رشدى اعتراف مىکند که:
“کینکل وزیر امور خارجه آلمان به من فهماند که آلمان به خاطر یکنفر، یعنى شخص من، قادر به تغییر سیاستخارجى خود در برابر ایران نخواهد بود.” (6)
بدین ترتیب، این چشمانداز، پایان یک دوره از تلاشهاى مذبوحانهاى بود که طى آن نویسنده مرتد کتاب “آیات شیطانى” با الهام از سیاست مکارانه استعمار پیر به دیپلماسى شیطانى روى مىآورد. اما، همچنان که “آیات شیطانى” نتوانست اهداف الحادى تدوین کنندگان این سناریو، را تامین نماید، این دیپلماسى شیطانى نیز توفیرى نکرد. درک این نکته، شاید براى کسانى که رویدادها را در عرصه سیاسى و آن هم “سیاست روز” دنبال مىکنند، دشوار باشد. اما اگر به تحلیل این حوادث در بستر و روند واقعى آن بپردازیم حل این مشکل، آسان خواهد شد. به این سئوال، که غرب در پس نقاب حمایت از سلمان رشدى چه اهدافى را از جهات سیاسى تعقیب مىکند، بسیارى از تحلیل گران و مفسران سیاسى پاسخ کافى دادهاند. ولى، اینکه، جایگاه کتاب “آیات شیطانى” که در قالب رمان تدوین شده، در مجموعه ادبیات داستانى غرب کجاست و چگونه است که نویسندگان غربى، اعم از نویسندگان حرفهاى، و رمان نویسان، به خود اجازه مىدهند که از کلیه دستاوردهاى فرهنگى و انسانى و اخلاقى که میراث تاریخ 300 ساله رمان است چشم بپوشند و در لواى حقوق بشر و آزادى، از مولف کتاب “آیات شیطانى” دفاع کنند؟ موضوعاتى است که کمتر بدان پرداخته شده است.
اگر از این دیدگاه به ادبیات غرب و ماجراى سلمان رشدى بنگریم. نه تنها به زمینههاى تاریخى شرایطى که موجبات ظهور آثارى از نوع کتاب مذکور را فراهم مىآورند، پى خواهیم برد، بلکه دلایل استیصال غرب در مواجهه با این ماجرا را نیز باز خواهیم شناخت.
از زمان چاپ و انتشار کتاب “آیات شیطانى” (1367 شمسى – 1988م) تاکنون، و بخصوص پس از صدور فتواى تاریخى حضرت امام خمینى با توجه به شدت ابتذال و سطحیت عمیق کتاب “آیات شیطانى” نه تنها کوچکترین مقالهاى در انتقاد از این کتاب و در دفاع از رمان، که با انتشار کتاب رشدى ارزش هایش به شدت مسخ شده و جایگاهش به عنوان یک قالب ادبى متناسب با فرهنگ غربى، مورد تردید قرار گرفته است نوشته نشده، بلکه غالبا، از سوى نویسندگان و کانونهاى متشکل از آنان، با بیانیهها و دفاعیههایى که در آن به گونهاى خام و سطحى، و با ذکر دستاویز “آزادى قلم” به دفاع از سلمان رشدى پرداخته بودند، مواجه شدهایم، و در حالى که اصل ممنوعیت انتشار کتابهاى موهن و مستهجن که مخل امنیت ملى و مذهب مسیح باشد حتى در کشورى مانند انگلستان پذیرفته شده است; در همان کشور کتابى انتشار مىیابد که ایمان و عقاید بیش از یک میلیارد جمعیت جهان را به سخره مىگیرد و حتى یک واکنش اعتراض آمیز نیز از ناحیه غرب برانگیخته نمىشود.
- ۹۵/۰۶/۰۳