پروژه مقاله تحلیل کتابهای مجالس صوفیه تحت pdf دارای 213 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه مقاله تحلیل کتابهای مجالس صوفیه تحت pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه مقاله تحلیل کتابهای مجالس صوفیه تحت pdf
پیشگفتار أ
فصل اول: مبادی تحقیق
شرح پایان نامه
الف)تعریف موضوع
ب) سابقه تحقیق
ج) کلمات کلیدی (فارسی و انگلیسی)
د) سؤالات پژوهشی
هـ) روش تحقیق
فصل دوم: آیین وعظ
2-1 تاریخ وعظ در اسلام
2-2 روش های سخنوری و وعظ
2-3 وعظ صوفیان
2-3-1 قدمت مجالس صوفیه
2-4 انگیزه ها
2-4-1 ارشاد کردن
2-4-2 معرفت گفتن
2-4-3 وصیّت کردن
2-5 محل برگزاری مجالس
2-5-1 مسجد
2-5-2 مدرسه
2-5-3 خانقاه
2-5-4 مزار
2-5-5 مشهد مقدس
2-6 مکان برگزاری
2-6-1 نیشابور
2-6-2 مهنه
2-6-3 طوس
2-6-4 مرو
2-6-5 سرخس
2-7 زمان برگزاری
2-7-1 روزها
2-7-2 اوقات
2-8 ترتیب
فصل سوم: واعظان
3-1 سخنران مقیم و مدعو
3-2 هیأت ظاهری سخنران
3-3 وسیله جلوس
3-4 طرز قرار گرفتن سخنران
3-5 نحوه شروع و ختم مجالس
3-6 حالات درونی سخنران
3-6-1 قبض و بسط
3-6-2 ضمیرخوانی
3-6-3 بیخود شدن
فصل چهارم: سخنان واعظان
4-1 محتوا
4-1-1 ارشاد مریدان
4-1-2 تفسیر قرآن
4-1-3 تفسیر حدیث
4-1-4 تبلیغ شریعت
4-1-5 فرمان دادن
4-1-6 کرامت
4-1-7 درخواست بخشش
4-1-8 وصیّت
4-1-9 شرح مسائل عرفانی
4-1-10 مناجات
4-1-11 شطحیات
4-1-12 طنز
4-2 زینت های سخنوری
4-2-1 آیات قرآن
4-2-2 احادیث
4-2-3 اقوال بزرگان
4-2-4 اشعار فارسی
4-2-5 اشعار عربی
4-2-6 ضرب المثل ها
4-2-7 حکایات
4-2-7-1 حکایات انبیاء و اولیاء
4-3 زبان
4-3-1 زبان خطابه و زبان محاوره
4-3-2 واژگان
4-3-3 ترکیبات
4ـ3ـ4 ایجاز و اطناب
فصل پنجم: مستمعان
5-1 طرز قرار گرفتن
5-2تعداد حاضران
5-3 شهرهای حاضران
5-4 گروه های اجتماعی
5-5 سنّ مستمعان
5-6 جنسیت مستمعان
5-7 وضعیت حاضران
5-8 یادداشت برداری
5-9 مخالفان و منکران
5-10 تحول درونی شنوندگان
فصل ششم: نتیجه گیری
نتیجه
منابع و مآخذ
بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه مقاله تحلیل کتابهای مجالس صوفیه تحت pdf
الف) کتابها :
1- قرآن کریم: ترجمه مهدی الهی قمشه ای
2- آیتی، محمد ابراهیم و محمد باقر شریعتی سبزواری،: سرمایه سخن، تهران: اداره کل اوقاف، 1339
3- ابن جوزی، ابوالفرج: تلبیس ابلیس، ترجمه علی رضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1368
4- ابوروح، جمال الدین: حالات وسخنان ابوسعید ابی الخیر، تصحیح محمّدرضا شفیعی کدکنی، چاپ ششم، تهران: سخن، 1384
5- ابوسعید ابی الخیر: مقامات کهن و نو یافته ابوسعید ابی الخیر شفیعی کدکنی، محمد رضا : چشیدن طعم وقت(از میراث عرفانی ابوسعید ابی الخیر)
6- احمدی، سید احمد: اصول و روش های تربیت دراسلام، چاپ دوم، اصفهان: نشرجهاد دانشگاهی، 1368
7- افشار، ایرج: مقدمه فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه محمد بن عثمان: فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه
8- افلاکی، شمس الدین احمد: مناقب العارفین، تصحیح تحسین یازیجی، چاپ دوم، تهران: دنیای کتاب، 1362
9- الفا خوری، حنا: تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمه عبدالمحمدآیتی، چاپ پنجم، تهران: انتشارات توس، 1381
10- انصاری، خواجه عبدالله: طبقات الصوفیه، به کوشش حسین آهی، تهران: انتشارات فروغی، 1362
11- انصاری، قاسم: مقدمه دفاعیات عین القضاه همدانی)ترجمه شکوی الغریب( عین القضاه همدانی: دفاعیات عین القضاه همدانی، ترجمه شکوی الغریب
12- باخرزی، یحیی بن محمد: اورادالاحباب و فصوص الآداب، به کوشش ایرج افشار، تهران: دانشگاه تهران، 1345
13- برتلس، یوگنی ادوارد ویچ: تصوف و ادبیات تصوّف، ترجمه: سیروس ایزدی، تهران: امیرکبیر، 1356
14- بقلی شیرازی، روز بهان: عبهرالعاشقین، به تصحیح هنری کربین و محمد معین، تهران: انجمن ایرانشناسی فرانسه،1337
15- بهاءالدین ولد: معارف، با مقدمه و تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، چاپ دوم، تهران: طهوری، 1352
16- بهار، محمد تقی: سبک شناسی یا تاریخ تطوّر نثر فارسی، چاپ نهم، تهران: نشر بدیهه، 1376
17- پاشا صالح، علی: آداب سخن، چاپ دوم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1338
18- پورنامداریان، تقی: داستان پیامبران در کلیات شمس، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1364
19- ــــــــــــــــــ : رمز و داستانهای رمزی، چاپ دوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1367
20- جامی، نورالدین عبدالرحمن: نفحات الانس من حضرات القدس، به تصحیح و مقدمه محمود عابدی، تهران:انتشارات اطلاعات، 1370
21- حجتی کرمانی، علی و سید محسن امین،: سیره معصومان، چاپ دوم، تهران: سروش، 1376
22- حسینی، سید علی اکبر: سیری اجمالی در تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی، تهران: دفتر فرهنگ اسلامی، 1372
23- ـــــــــــــــــــــــ؟: حدودالعالم من المشرق الی المغرب، تصحیح منوچهر ستوده، تهران: انتشارات دانشگاه تهران 1340
24- حقیقت (رفیع)، عبدالرفیع: تاریخ عرفان و عارفان ایرانی، چاپ سوم، تهران: انتشارات کومش، 1375
25- حلبی، علی اصغر: مبانی عرفان و تصوف، تهران: انتشارات اساطیر، 1376
26- خرقانی، ابوالحسن: نورالعلوم، به کوشش عبدالرفیع حقیقت (رفیع)، تهران: کتابخانه بهجت، 1359
27- خطیبی، حسین: فن نثر در ادب پارسی، چاپ دوم، تهران: انتشارات زوار، 1375
28- دامادی، سید محمد : ابوسعید نامه، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1367
29- دهخدا، علی اکبر: امثال و حکم، تهران: امیرکبیر، 1352
30- دی.لوئیس، فرانکلین: مولوی: دیروز و امروز، شرق و غرب، ترجمه فرهاد فرهمند پور، تهران: نشرثالث، 1383
31- رازی، نجم الدین: مرصاد العباد، تصحیح: محمد امین ریاحی، چاپ دوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1365
32- رامپوری، غیاث الدین : غیاث اللغات، به کوشش منصور ثروت، تهران: امیرکبیر، 1363
33- رستگار فسایی، منصور: انواع نثر فارسی، تهران: انتشارات سمت،
34- رکنی، محمد مهدی: مقدمه لطائفی از قرآن کریم(برگزیده از کشف الاسرار عده الابرار)، چاپ نهم، مشهد: نشر آستان قدس رضوی، 1377
35- ریاحی، محمد امین: تعلیقات مرصاد العباد، رازی، نجم الدین: مرصادالعباد
36- ـــــــــــــــــــ : مقدمه بگشای راز عشق(گزیده کشف الاسرار میبدی)، چاپ دوم، تهران: نشر سخن، 1375
37- ـــــــــــــــــــ : مقدمه رساله الطیور، تهران:انتشارات توس، 1362
38- زرین کوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، چاپ دهم، تهران: امیرکبیر، 1380
39- ـــــــــــــــــــ : پلّه پلّه تا ملاقات خدا، چاپ هشتم، تهران: انتشارات علمی، 1374
40- ــــــــــــــــــــ : تصوّف ایرانی درمنظر تاریخی آن، ترجمه مجد الدین کیوانی، تهران: نشر سخن، 1383
41- زرین کوب، عبدالحسین : جستجو در تصوف ایران، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر، 1380
42- زیدان، جرجی: تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، چاپ دوم، تهران : امیرکبیر، 1336
43- سپهر خراسانی، احمد: مقدمه ای در فن خطابه و تاریخ آن، چاپ دوم، تهران: انتشارات اشرافی، 1359
44- سدید الدین محمد غزنوی : مقامات ژنده پیل، به اهتمام حشمت موید، چاپ دوم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345
45- سلماسی زاده، جواد: مقدمه مکتوبات و مجالس سبعه، تهران: اقبال، 1379
46- شبلی، احمد: تاریخ آموزش در اسلام، ترجمه محمد حسین ساکت، تهران : نشر فرهنگ اسلامی، 1361
47- شریعتی سبزواری، محمد باقر: اصول و مبادی سخنوری، چاپ دوم، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1376
48- شفیعی کدکنی، محمد رضا: تعلیقات اسرارالتوحید، محمدبن منور: اسرارالتوحیدفی مقامات شیخ ابی سعید
49- ـــــــــــــــــــــــــــ : چشیدن طعم وقت (از میراث عرفانی ابوسعید ابی الخیر)، تهران: سخن، 1385
50- ـــــــــــــــــــــــــــ : مقدمه اسرارالتوحید، محمدبن منور: اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید
51- ـــــــــــــــــــــــــــ : مقدمه حالات و سخنان ابوسعید ابی الخیر، جمال الدین ابوروح: حالات و سخنان ابوسعید ابی الخیر
52- ــــــــــــــــــــــــــــ : نوشته بر دریا (از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی)، تهران: سخن، 1384
53- شمس الدین تبریزی: مقالات شمس، به کوشش محمد علی موحّد، تهران: نشر خوارزمی، 1377
54- شیمل، آنه ماری: تبیین آیات خداوند (نگاهی پدیدار شناسانه به قرآن)، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: فرهنگ اسلامی، 1376
55- صفا، ذبیح الله: تاریخ ادبیات ایران، چاپ پانزدهم، تهران: انتشارات فردوس، 1381
56- ــــــــــــــ : گنجینه سخن، چاپ سوم، تهران: امیر کبیر، 1353
57- عبدالباقی، محمد فؤاد: معجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، چاپ دوّم، تهران: انتشارات اسلامی،1374
58- عطار نیشابوری، فرید الدین: تذکره الاولیاء، تصحیح رینولد الن نیکلسون، لیدن: اوقاف گیب، 1322
59- عنصر المعالی کی کاوس بن اسکندر بن وشمگیر: قابوس نامه، تصحیح: غلامحسین یوسفی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352
60- غنی، قاسم: تاریخ تصوف در اسلام، چاپ دوم، تهران: نقش جهان، 1330
61- فاضل، علی: مقدمه انس التائبین، تهران: طوس، 1368
62- فروزانفر، بدیع الزمان: رساله در تحقیق احوال و زندگی مولانا، چاپ چهارم، تهران: انتشارات زوار، 1361
63- ـــــــــــــــــــــ : مقدمه رساله قشیریه، ابوالقاسم قشیری: رساله قشیریه
64- فروغی، محمد علی: آیین سخنوری، چاپ دوم، تهران: انتشارات زوار 1368
65- فلسفی، محمد تقی: سخن و سخنوری، چاپ پنجم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1383
66- قزوینی، زکریا بن محمد بن محمود: آثار البلاد واخبار العباد، ترجمه جهانگیر میرزا قاجار، تصحیح میرهاشم محدث، تهران : امیر کبیر، 1373
67- قشیری، ابوالقاسم: رساله قشیریه، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، چاپ ششم، تهران: علمی و فرهنگی، 1379
68- کاشانی، عزالدین محمود: مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، مقدمه و تصحیح عفت کرباسی، محمد رضا برزگرخالقی، تهران: زوار، 1382
69- کیانی، محسن: تاریخ خانقاه در ایران، چاپ دوم، تهران: انتشارات طهوری، 1380
70- گولپینارلی، عبد الباقی: مولانا جلال الدین، ترجمه توفیق هاشم پور سبحانی، چاپ سوم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375
71- گوهرین، سید صادق: شرح اصطلاحات تصوّف، تهران: انتشارات زوّار، 1380
72- لسترنج: جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، چاپ سوم، تهران: علمی و فرهنگی، 1367
73- مایر، فریتس: ابوسعید ابی الخیر(حقیقت و افسانه)، ترجمه: مهرآفاق بابیوردی، تهران: نشر دانشگاهی، 1378
74- مجاهد، احمد: مقدمه مجموعه آثار احمد غزالی، تهران: دانشگاه تهران، 1358
75- محمد بن عثمان: فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه، به تصحیح و مقدمه ایرج افشار، چاپ دوم، تهران : انجمن آثار ملی، 1333
76- محمد بن منوّر: اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید، مقدمه و تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه، 1366
77- مدرس صادقی، جعفر: مقدمه مقالات مولانا(فیه ما فیه)، چاپ سوم، تهران: نشر مرکز، 1377
78- مولوی، جلال الدین محمد: فیه ما فیه، به تصحیح و حواشی بدیع الزمان فروزانفر، چاپ هشتم، تهران؛ امیرکبیر، 1380
79- ـــــــــــــــــــــــــــ : مجالس سبعه (هفت خطابه)، مقدمه: توفیق هاشم پور سبحانی، تهران: نشر کیهان،
80- ـــــــــــــــــــــــــــ : مکتوبات، تصحیح توفیق هاشم پور سبحانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1371
81- میبدی، ابوالفضل رشید الدین: کشف الاسرار و عده الابرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، تهران: امیرکبیر، 1357
82- نخشبی، ضیاء الدین: سلک السلوک، تصحیح غلامعلی آریا، تهران: زوّار، 1369
83- نیکلسون، رینولدآلن: مقدمه رومی و تفسیر مثنوی معنوی، ترجمه و تحقیق آوانس آوانسیان، تهران: نشر نی، 1366
84- هاشم پور سبحانی، توفیق: مقدمه مجالس سبعه (هفت خطابه ) جلال الدین محمد مولوی: مجالس سبعه(هفت خطابه)
85- هجویری، ابوالحسین علی بن عثمان: کشف المحجوب، مقدمه و تصحیح محمود عابدی، چاپ دوم، تهران: سروش 1384
86- هروی، نجیب مایل: مقدمه آداب المریدین، تهران: نشر مولی، 1363
87- همایی، جلال الدین : مقدمه ولدنامه، به اهتمام ماهدخت بانو همایی، تهران: هما،
88- همدانی، عین القضاه: دفاعیات عین القضاه همدانی( ترجمه رساله شکوی الغریب)، ترجمه و تحشیه قاسم انصاری، تهران: کتابخانه منوچهری، 1360
89- یزدی، محمد: علی (ع) بر منبر وعظ، تهران: واحد تحقیقات اسلامی، 1361
90- یوسفی، غلامحسین: دیداری با اهل قلم، چاپ سوم، تهران: علمی، 1370
ب) مقالات:
1- برزگر، حسین : «ابو سعید ابی الخیر» ، مندرج در دانشنامه ادب فارسی، به سرپرستی حسن انوشه، چاپ دوم، تهران: انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380صص40-42
2- پور جوادی، نصر الله: «لطائف قرآنی در مجالس سیف الدین باخرزی»، مندرج در مجله معارف، دوره هجدهم، شماره یک،1380 صص 3-24
3- ــــــــــــــــــــ : « مجالس احمد غزالی با حضور یوسف صوفی»، مندرج در مجله معارف، دوره نونزدهم، شماره یک،1381صص 3-20
4- جلالی پندری، یدالله: «ابوسعیدابی الخیر»، مندرج در دانشنامه ادب پارسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت، تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، 1384 صص 135-141
5- درودیان، ولی الله: «اسرارالتوحید»، مندرج در دانشنامه ادب فارسی،به سرپرستی حسن انوشه،تهران: انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380صص 101-102
6- غلامرضایی، محمد: «مجلس گویی و شیوه های آن بر اساس مجالس سبعه مولانا»، در دست انتشار
7- فاضل، علی: «جُستاری نو در نثر تعلیمی صوفیه»، مندرج در محقق نامه، به اهتمام بهاءالدین خرمشاهی و جویا جهان بخش، تهران: انتشارات سینا نگار، 1380صص 952-995
2-1 تاریخ وعظ در اسلام
وعظ و اندرز، بیم دادن از عواقب کار و یادآوردی خوبی ها و فضایل انسانی است، که با احساس رقّت در قلب همراه است، و وعظ حقیقی واجد این هردو ویژگی است که به یادآوری قلوب بر محاسن و فضایل اخلاقی همّت می گمارد
توجه و عنایت فراوان به وعظ، تنها بر این اصل استوار نیست، بلکه از این واقعیت نیز نشأت می گیرد که ریشه در خلقت الهی انسان دارد. «در تفسیر آیات شریف: و نَفسٍ وَّ ما سَوّاها فالهَمَها فُجُورَها وَ تَقوَاها[1] آمده است: از آنجا که خداوند الهام به تقوا و فجور را در انسان تابع یا نتیجه ای از تسویه دانسته است، در این صورت می توان الهام را از صفات و خصوصیات خلقت آدمی دانست یا به تعبیر دیگر، الهام به فجور و تقوا در انسان امری فطری است و با عقل عملی تفاوت چندانی ندارد بنابراین شگفت انگیز نیست اگر می بینم این اندازه بر استفاده از آن اصرار می گردد و تا زمانی که امید به تأثیر آن از بین نرفته است قطع نمی گردد»[2]
در موعظه دو نکته قابل توجه است: اول آنکه محتوای سخن واعظ آگاهی بخش و بیدار کننده باشد و دیگر اینکه کلامش را با خلوص نیّت بیان نماید. مستمع نیز باید واجد شرایط لازم از جمله حسن استماع و ایمان به خدا باشد، تا وعظ در او اثر کامل بگذارد در غیر این صورت اثر وعظ نسبی و یا بی اثر خواهد بود.[3]
ممکن است فردی از تعلیم شخصی بی نیاز باشد، امّا از موعظه بی نیاز نیست؛ زیرا دانستن یک موضوع و متذکر شدن و تحت تأثیر کلام یک واعظ دانا قرار گرفتن، مطلب دیگری است. حضرت علی (ع) به یکی از اصحاب فرمودند: «عِظنی!» (مرا موعظه کن) و فرمودند: در شنیدن اثری هست که در دانستن نیست. موعظه به دل نرمی و رقّت می بخشد، قساوت را از دل می برد، خشم و شهوت را فرو می نشاند، هوای نفسانی را تسکین می دهد و صفا و جلا را به قلب هدیه
می کند؛ بنابراین هیچ فردی و هیچ جامعه ای وجود ندارد که احتیاج به موعظه نداشته باشد.[4]
در خصوص وعظ و اندرز لازم نیست که واعظ مرتبه و مقامی بالاتر از شنونده داشته باشد. یحیی پیامبر (ع) از یک گناهکار محکوم به سنگسار، مطالبه موعظه کرد؛ جوان گناهکار گفت: «لاتَخلیَّنَ بَینَ نَفسِکَ وَ هَواها فَتَروَی».[5]
دقیق تر باید گفت که تنها راه ارشاد، موعظه کردن است. زیرا علاوه بر کاربرد استدلال و برهان در مقام وعظ، آنچه در هدایت انسان نقش اصلی را ایفا می کند، افعال قلبی و تأثیر بر مرکز احساس و ادراک است که باعث ایجاد نرمش و حالت تسلیم و اطاعت در عمل را به وجود میآورد.[6]
خداوند متعال در قرآن کریم، مکرّر مردم را موعظه نموده، و به دادگری، احسان و بذل و عطا به خویشاوندن امر می کند و از گناه، ظلم و منکرات نهی می نماید. همچنین خداوند در قرآن از خود به عنوان «واعظ» یاد کرده است: «قُل انَّما اَعِظُکُم بِواحِدَه»[7]، یا آنجا که می فرماید: «یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون»[8]
قرآن کریم از موعظه، برای تربیت، زیاد استفاده کرده است. لقمان حکیم برای تربیت فرزندنش او را موعظه می کند ومی گوید: «یا بُنَیَّ لاتُشرِک بِاللهِ اِنَّ الشِرکَ لَظُلمٌ عَظِیم»[9] طریقه و شیوه موعظه کردن هم در اسلام بیان گردیده است. وقتی موسی و هارون برای ارشاد و هدایت فرعون مأمور شدند به آنان گفته شد که : «فَقُولا لَهُ قَولاً لَیِّناً لََعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَویَخشی»[10]یعنی وقتی با فرعون روبه رو شُدید با او به نرمی سخن بگویید تا شاید متذکّر شود و از عاقبت کار بترسد.[11]
موعظه حقیقی که واقعاً در دل اثر بگذارد جز به وسیله دین ممکن نیست و مواعظ دینی است که می تواند به دل ها خشوع و تواضع بدهد و بر روی آنها تأثیر گذار باشد، البته موعظه باید از زبان دین بیان شود و خودِ واعظ نیز از کلام خود متأثر باشد و از اعماق دل موعظه نماید.[12]
فراگیری شیو وعظ و خطابه در آیین اسلام، نخست از قرآن اخذ شده است. البته موعظه
با خطابه فرق دارد، خطابه صنعت است و ویژگی فنی و هنری دارد و هدف از آن تحریک عواطف
و احساسات است؛ اما موعظه فقط به منظور تسکین هواهای نفسانی و شهوات است و بیشتر
جنبه پند دادن و منع کردن دارد. اگر هدف خطابه را صرفاً اقناع شنوندگان بدانیم وعظ و
موعظه قسمتی از خطابه است. حال موعظه به امری گفته می شود که کلمات و جمله هایی القا شود به منظور منع مردم از هواپرستی، شهوت پرستی، ریاکاری، تذکّر مرگ و قیامت و نتایج
اعمال در دنیا و آخرت است و یادآوری قلب نسبت به خوبی ها در کارهایی که موجب نرمی قلب می گردد.[13]
خداوند متعال طی آیه شریفه: «اُدعُ الی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ و المُوعِظَهِِ الحَسَنَه»[14] چگونگی دعوت و تبلیغ جوامع بشری به آخرین رسالت الهی را بیان می دارد. همانطور که در دین اسلام اصول و فروع دین، در چهارچوب معیّنی از جانب خداوند مشخص گردیده، کیفیت و چگونگی تبلیغ در اسلام نیز برنامه خاص و هدفمندی دارد و باید در کادر مشخصی صورت پذیرد.[15]
به دستور ذات اقدس الهی، رسول اکرم (ص) موظّف بود دعوت خود را برسه اصل اساسی استوار سازد و مردم را از این سه راه، به دین اسلام فرا خواند: 1- سخنان حکیمانه و منطق مستدل. 2- مواعظ حسنه و اندرزهای سودمند و مفید. 3- از راه مناظره و مجادله ای که منزّه از خصومت باشد[16]
موعظه در انقلاب افکار و دگرگون ساختن اندیشه های مردم آن قدر تأثیر گذار است که خداوند رحمان آن را یکی از راه های دعوت رسول گرامی (ص) قرار داده و در کنار سخنان حکیمانه از آن یاد کرده است. راهی که خداوند برای آن حضرت در ابلاغ دین حق و دعوت به راه پروردگار تعیین نموده است مواعظ حسنه است. یعنی موعظه ای که از هر لحاظ خوب و از هر عیب و نقصی به دور باشد. چنین موعظه ای است که مردم را به راه حق سوق می دهد، آنان را از انسانیّت برخوردار می سازد و هدایت می نماید[17]
با علنی شدن دعوت پیامبر (ص) مساله آموزش و تربیت شکل تازه ای به خود گرفت و هماهنگ با آن گردید.استفاده آن حضرت از فن خطابه، موعظه و سخنوری از آن جمله است. موعظه و خطابه عنصری است که در دوره دعوت مخفیانه نشان چندانی از آن وجود ندارد؛ ولی پس از نزول آیه «وَ أنذِرعَشیرَتَکَ الاَقرَبین»[18]پیغمبر(ص) اولین دعوت علنی و عمومی را در جمع 50 نفر از خویشاوندان خود آغاز کرد و در نخستین خطابه آن حضرت که در بالاترین حد فصاحت و بلاغت سخنوری بود، چنین فرمود: «بی گمان پیشاهنگ قوم به مردم خود دروغ نمی گوید، به خدایی که جز او خدایی نیست من فرستاده خداوند به سوی شما و جهانیانم، سوگند به پروردگار همان قِسم که به خواب می روید، و می میرید، و همانگونه که از خواب بر می خیزید، برانگیخته می شوید و بر طبق اعمال خود مجازات می گردید»[19]
پیامبر(ص) در دومین دعوت آشکار و عمومی که از محدوده افراد خاندان بنی هاشم گسترده تر شده بود و افراد بیشتری را در برگرفت، مجدداً از همین عناصر فن خطابه و موعظه استفاده نمود و تلاش کرد تا از این راه آنان را به تعلیمات و حقانیّت رسالت خویش فراخواند. پیامبراکرم (ص) روزی در کنار کوه صفا بالای صخره ای ایستاد و با صدای رسا و بلندِ «یا صباحاه» که شعاری هشدار دهنده در بین اعراب بود، به مردمانی که در اطراف او جمع شده بودند چنین فرمود: «مثل من در میان شما همانند دیده بانی است که دشمن را از نقطه ای دور می بیند
و احساس خطر می کند، او با مسؤلیت به سوی قوم خود حرکت می کند تا آنان را از خطر قریب
الوقوع هشدار دهد و با فریاد «یا صباحاه» آنان را متوجه خطیر بودن و نصیحت بنماید»[20]
از این زمان بود که پیامبر(ص) خطابه های بسیار رسا و غرّایی را در جمع افراد قبیله قریش و مردم مکّه بیان می فرمود و پس از هجرت از مکه به مدینه، خصوصاً با برگزاری نماز جمعه و وجوب قرائت دو خطبه در این فریضه عبادی – سیاسی در ابعادی وسیع تر به مسأله وعظ و خطابه روی آورد. مواعظ آن حضرت طیف گسترده ای را در برگرفت که بیشتر آنها حول محورهایی همچون یکتاپرستی، نفی شرک، اشاعه تقوا، برادری و برابری مسلمانان و استحکام نظام دین دور می زد
پیامبر(ص) مواعظ خود را در قالب الفاظی ساده و همراه با دلائل محکم و قانع کننده بیان می کرده است. در مواعظ آن حضرت کمترین نشانی از تکلّف وجود نداشت و با بکار بردن لغات و الفاظ آراسته و زیبا بیشترین تأثیر را برشنونده می گذاشت. به طوریکه زیبایی کلام و قدرت بیان آن حضرت را همه سخنوران نامدار پذیرفته و تأیید کرده اند
رسول اکرم (ص) برای آن که اثر شایسته در مردم بگذارد و تعالیم الهی را بهتر و موثرتر به آنان تعلیم دهد و زودتر موجبات سعادتشان فراهم گردد، نکات لازم را در مواعظ خود رعایت
می کرد و هماهنگی را بین مطالب مورد بحث، با مقدار صدا، حرکات دست و بدن و چگونگی قیافه رعایت می نمود.[21]
پیشوای بزرگ اسلام بسیار خوش رو و متبسّم بود، ولی وقتی که به موعظه خلق می ایستاد و خطابه های غرّایی ایراد می فرمود چشمانش سرخ می شد و صدایش بلند می گردید، گویی به جنگاوران هشدار می دهد و یا بیم دهنده سپاه است و به آنان اعلام خطر می نماید.[22]
پیامبر (ص) در مکان های مختلف به موعظه مردم می پرداخت از آن جمله آن حضرت بر ستونی که از تنه درخت بود و در کنار محراب قرار داشت تکیه می داد و به وعظ می پرداخت و آن روز که منبری برای پیامبر برآوردند حضرت بالای منبر رفتند، ناگهان از آن ستون ناله بر آمد و تا
زمانی که پیامبر (ص) خطبه می کردند آن ستون مانند طفلی که از مادر جدا شود می نالید، تا اینکه پیامبر(ص) از منبر فرود آمد آن ستون را در آغوش گرفت آنگاه چوب از نالیدن بایستاد و به این دلیل آن ستون را حنّانه نامیدند.[23]
یکی دیگر از مکان های مشهوری که پیامبر (ص) درآنجا به نصیحت مردم و موعظه پرداختند و در اصل مجلس رسول اکرم (ص) برای معرّفی علی (ع) به عنوان ولی، وصی و جانشین آن حضرت برگزار شد، غدیرخم بود؛ نظر به این که رسول گرامی (ص) می خواستند با جمعیت زیادی صحبت کنند و فرمان خدا را در امر ولایت علی (ع) به آنان ابلاغ نمایند و موعظه فرمایند، محل سخنرانی را در کنار غدیر تعیین نموده تا مردم در مضیقه آب قرار نگیرند.[24]و چون می بایست صدای رسول اکرم (ص) به همه حاضران در آن مکان برسد با جهاز شتران منبری برای حضرت تشکیل دادند، پیامبر (ص) روی آن رفتند و به خطابه، موعظه و ابلاغ فرمان خدا در امر ولایت پرداختند
رسول اکرم (ص) مواعظ بسیار داردند که محدثین در کتب اخبار آنها را جمع آوری نموده و در دسترس خوانندگان قرار داده اند؛ ازآن جمله اَنَس می گوید: «روزی رسول گرامی (ص) در حالی که بر شتر سوار بود، خطبه ای خواند و فرمود: مردم ! گویی مرگ در دنیا برای غیر ما مقدّر گردیده است و گویی حق در دنیا بر غیر ما واجب شده است و گویی جنازه ای که تشییع می شود، مسافری است که عن قریب به سوی ما بر می گردد».[25]
رسول گرامی (ص) واعظ و راهنمایی است که خداوند او را برگزیده، و واجد تمام شرایط است؛ هر چند موعظه آن حضرت برای عناصر لجوج و معاند بی اثر بود، ولی آن حضرت با سعی و کوشش و تحمل صدمات و رنج ها کار وعظ و تبلیغ خود را ادامه داد و بر اساس این آیه شریفه «قُل اِنَّما اَعِظُکُم بِواحِدَهٍ اَن تَقُومُوا لِلّهِ مَثنی وَ فُرادی»[26] که از اصیل ترین مواعظ قرآن و ریشه هر پند واندرزی است. توحید را به جای شرک، عدل را به جای ظلم، دگر دوستی را به جای خداپرستی و انصاف را به جای تعدّی، ایثار را به جای امساک، عزت را بجای ذلّت و;. به وجود آورد
باید دانست مواعظ پیامبر اکرم(ص) و استفاده از فن خطابه به منظور یک ابزار تربیتی تأثیرگذار، پس از آن حضرت نیز دنبال شد و درمدت زمان کوتاهی به اوج خود رسید. خطبه های معروف حضرت فاطمه(س) در مسجد مدینه و خطبه ها و مواعظ حضرت علی (ع) و دیگر ائمه طاهرین که با بیانات مختلف به موعظه و نصیحت مردم پرداخته اند، نشان از ادامه راه آن حضرت در به کار بردن مواعظ حسنه برای ارشاد و تبلیغ دارد و از لحاظ ویژگی های خطابی شباهت بسیار نزدیکی به یکدیگر دارند
بنابر آنچه گذشت، در میان راه های ارشاد و هدایت، آنچه که سودمند تر و از جنبه علمی غنی تر بوده، تنها موعظه است و امیر المومنین(ع) در این جایگاه مقامی شامخ و بلند را داراست، مواعظ بلیغ آن حضرت که بیشتر جنبه ارشادی و سازندگی دارد، از اعماق روح بلند و پرعظمتشان نشأت گرفته است و خطبه های ایشان تحول شگرفی در فن خطابه به وجود آورده و مواعظ آن حضرت نیز جلوه ای خاص و درخشان دارد
حضرت علی (ع) موعظه های بسیاری بیان فرموده اند که برخی از آنها مفصّل و مشروح و بعضی مختصر و کوتاه است، چه آن مواعظی که بر بالای منبر در گرماگرم جنگ یا در نامه ها و مکاتبات و رویدادهای سیاسی فرموده اند و چه آن سخنان پند آمیزی که در جلسات معمولی، و چه وصایا و سفارشاتی که در بستر شهادت داشته اند، جمع کردن و ترجمه آنها به صورت کتاب مستقل درخواهد آمد.[27] همچنین نهج البلاغه که شامل قسمتی از خطبه های آن حضرت است، انواع خطابه، موعظه های فصیح و بلیغ و خطبه های سیاسی و اجتماعی را در بردارد. اگر چه مرحوم سیّد رضی، نهج البلاغه را بر سه محور اساسی تدوین کرده که عبارتند از : خطبهها و فرمانها، کتابها و رسالهها، حکمتها و موعظهها؛ بنابراین باید بیشتر مواعظ حضرت در
قسمت سوم باشد، اما با یک تورّق نسبتا دقیق در قسمت های دیگر هم، به مواعظ و نصایح بسیار جالب توجه برخورد می کنیم که صادقانه ترین تصویر شخصیت امام (ع) است و آیینه تمام نمای تقوای حقیقی است که در دل آن حضرت نهفته بود، تقوایی که سرچشمه آن ایمان کامل به خداوند است که در موعظه ای از مواعظ حضرت گویاست. سخن امام (ع) به ذکر خداوند عطر آگین و از کلام آن حضرت تقوا و پارسایی متصاعد است.[28]
تاریخ زندگی امام حسن(ع) به وضوح نشان می دهد که آن حضرت از این شیوه تربیتی به نحو احسن استفاده نموده اند. مواعظ و خطبه های غرّایی که امام حسن(ع) در عنفوان جوانی خطاب به مردم کوفه برای پند و اندرز در مسجد آن شهر ایراد می کردند، مؤید این مطلب است.[29]
همچنین خطبه هایی که امام حسین(ع) انشاء نموده، و مردم زمانه خود را موعظه فرمودند، بسیار جذاب، رسا و خواندنی است. زبان آن حضرت تا آخرین لحظه حیات به موعظه و اندرز باز بوده است «به قول یکی از شاعران عارف مقام آن حضرت
لَم یَنقَطِع قَطُّ مِن اِرسالِ مَوعِظَه
حَتَّی اِذا َرأسَهُ فُوقَ السِنانِ اَلَّتی
یعنی او هرگز از موعظه کردن دست بر نداشت و حتی تا آن لحظه که سر مبارک او آذین نیزه ها گردید بدان مشغول بود»[30]
با بررسی خطبه ها و کلمات و نامه ها و دعاها و سایر آثار امام حسین(ع)، می توان به خوبی متوجه شد که نه تنها در محافل عمومی و مراسمی همچون حج سالانه بدین شیوه تربیتی روی می آورده بلکه در جلسات و ملاقات های عادی و روزمره نیز از آن سود می جسته اند. به عبارت دیگر آن حضرت با فصاحت، بلاغت و لطف و جذبه ای که در کلام و مواعظش بود در مناسبت ها و موقعیت های مختلف پرده های جهل و نادانی مخاطبان خود را کنار می زد و بر عقل و وجدان های آنان تأثیر می گذاشت
پند و اندرز آن حضرت به نافع بن ازرق، خطاب او به معاویه هنگام شهادت حجر بن عدی و یارانش، اعلان خطر به چهره های معروف بنی هاشم و تابعین و صحابه در سرزمین منی، اتمام حجت به هنگام جلوگیری حُرّ بن یزید از رفتن به سوی کوفه، و از همه این ها واضح تر مواعظ آن
حضرت در روز عاشورا خطاب به اهل عراق، همه و همه مصداق و گواه صادق این مطلب است[31]
خطبه های پر شور حضرت سجاد و حضرت زینب (س) بعد از واقعه عاشورا در مرکز قدرت یزید و معاویه چنان تکان دهنده بود که انقلابی بر پا کرد و شام را بیت الاحزان امام حسین (ع) نمود.به گونه ای آن مواعظ و خطبه ها اوضاع را دگرگون کرد که تبلیغات چندین ساله آل ابوسفیان را بی اثر ساخت. همچنین امام سجاد (ع) بعد از استقرار درمدینه علاوه بر حفظ و صیانت از میراث مکتب امامت فعالیتهای فرهنگی خود را در حیطه وعظ و اندرز، پاسخ به مسائل و مشکلات، تشکیل مجالس درس، تدوین کتب و رسالات دنبال نمود.[32]
اگر بخواهیم نمونه برداری از مواعظ و خطبه های معروف انجام دهیم و مواعظی که حضرت زینب(س) در بازار کوفه ایراد نمودند را ذکر ننمائیم، نوشته خود را ناقص گذارده ایم، حتی عذر رعایت اختیار هم ما را از این کوتاهی تبرئه نخواهد کرد. بلاغت کلام، فصاحت لغات و عبارات و هماهنگی با متقاضی حال و تأثیر بسیار در افراد و رعایت تمام نکات و عناصر فنی در این خطابه بسیار شگفت آور است .چنانچه خدیم بن شتیر که در آن لحظه حضور داشته درباره قدرت و رسایی بیان آن حضرت می گوید: «سوگند به خدای زنی افصح تر و انطق تر از زینب دختر امیر المؤمنین ندیدم گوئی کلمات امیر المؤمنین علی است که از دهان او می ریزد.»[33]
سایر ائمه معصومین به پیروی از حضرت محمد (ص ) در هر زمان و شرایط اجتماعی و سیاسی به موعظه حسنه می پرداختند و از این طریق مردم زمانه خود را که اسیر جهل و نادانی بودند و در تاریکی ظلم و جور به سر می بردند آگاه می ساختند و به راه راست هدایت می کردند و وعظ و موعظه یکی از اصلی ترین شیوه های تربیتی اهل بیت بوده است و خطبای اسلام هم که پیروان رسول خدا (ص ) هستند، اگر بخواهند به وسیله موعظه و اندرز مردم را به راه حق و حقیقت دعوت نمایند باید بر اساس دستور خداوند و رسول اکرم(ص ) رفتار کنند و مواعظشان حسنه و خالی از آرایش باشد تا در مردم اثر نیکو بگذارند و به صراط مستقیم هدایت نمایند.[34]
آن گونه که از تاریخ برداشت می شود، با وجود اینکه در دوران بعد اسلامی آن چنان
اهمیتی که خطابه در صدر اسلام و پیش از آن و اندکی پس از آن داشت کمرنگ تر شده بود، ولی چنین نبود که به کلی از بین برود، منتهی به جای خلفاء و سران سیاسی طبقات دیگر عهده دار آن شدند آنان بیشتر در راه دین و اخلاق و امور دیگر، به صورت موعظه و مجلس گویی به این امر مبادرت ورزیدند
2-2 روش های سخنوری و وعظ
آفریدگار جهان، به مشیّت حکیمانه خود، انسان را به گونه ای آفریده است که تفکر می کند و سخن می گوید. نیروهای تفکّر و تکلّم دو موهبّت بزرگ حضرت باری تعالی است که به آدمیان اعطا شده است و لوازم و ابزار آن دو را طبیعتاً در وجود آدمی به ودیعه گذاشته است. در پرتو این دو نعمت الهی، خداوند، بشر را بر انواع موجودات برتری داده و او را بر سایر مخلوقات مقدّم داشته و امتیاز بخشیده است
ارزش و اعتبار سخن تا جایی است که حضرت، باری تعالی، درکتاب مجید، پس از ذکر خلقت انسان از اعطای نعمت بیان سخن گفته است و فرموده: «اَلرََّحمنُ عَلَّمَ القُرانَ خَلَقَ الاِنسانَ عَلَّمَهُ البَیانَ»[35]. سخنان شیوا و دلنشین پیامبران الهی در طی اعصار برای تسریع و پیشبرد اهداف و رسالت الهی آنان غیر قابل انکار است، قرآن کریم، با معجزه جاودانه حضرت محمد (ص) برای اینکه تا ابد در ذهن و روح خواننده و شنونده اثر بگذارد. به صورت سخن نازل شده است و به گونه بیان عمیق، رسا و استوار از چشمه فیاض وحی فرود آمده که هر ترکیب و جمله اش همانند نوری
راهنما است و به دل انسان می نشیند.[36]
ارزش سخن آنقدر زیاد است که حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص ) به سخنوری
خود افتخار می کردند و می فرمودند:«أَوتیتُ جَوامِعَ الکَلِم»[37]و«اُختُصِرلی الکَلام»[38]و امیرالمومنین
علی(ع) می فرمودند: «وَ اِنّا اُمَراءِ الکَلام»[39]
لذا خطبای مشهور بر این اعتقادند که شغلی مقدس تر و ارزشمندتر از سخنوری نیست و موعظه و سخنوری کار انبیا است و از نظر اسلام بالاترین خدمت و هدایت خلق به سوی ذات الهی است
آدمی با نیروی سخن، معلوماتی که اندوخته دارد، ظاهر می سازد و هر آنچه را که درک کرده است به دیگران انتقال می دهد، سخن گفتن، زیباترین نمودار زندگی انسان های اندیشمند و متفکّر است و سخنوری هنری است که همه انسان ها به آن نیاز دارند
«سخنوری یا خطابه فنی است که به وسیله آن گوینده، شنونده را به سخن خود اقناع و بر منظور خویش ترغیب می کند پس غرض از سخنوری همین دو نتیجه است که شنونده سخن گوینده را بپذیرد و به منظور او بر انگیخته شود. گوینده ای که این فن را به کار می برد خطیب و سخنور نامند و سخنی را که این فن در آن به کار برده شود خطبه و خطابه و نطق و گفتار خوانند».[40]
جامع ترین توصیفی که می توان از این فن نمود این است که :«خطابه، فن تصرّف در عواطف و عقول مخاطبین، از رهگذر الفاظ صحیح و جملات بلیغ براساس مشافهه به منظور عقل و احساس شنوندگان و ترغیب آنان به سوی هدفی است که سخنور در نظر دارد».[41]
آنچه که مشخص است برای فن خطابه و سخنوری نمی توان آغازی معین کرد که از چه زمانی پیدا شده و کدام ملّت و مردم پیشگام بوده اند. ولی قدر مسلم این است، که از وقتی بشر تشکیل اجتماعات مختلف دادند و این اجتماعات به هم برخورد پیدا کرد، مسأله سخنرانی پا به دایره وجود و خودنمایی گذاشته است
بنابراین دول و ملل جهان از دولت بیان و قلم به وجود آمدند و از نیروی سخن و سخنوری کسب نیرو و توان کرده اند از این روست که در قرآن مجید پس از بیان نعمت علم ودانش در جهان هستی نام بیان آورده شده و این نعمت بزرگ را یادآوری و تمجید فرموده است.[42]
سه عامل است که در نطق گویندگان نقش بسیار مهم و موثری دارد: اول- شخصیت ناطق و قدر و منزلتی که در افکار عمومی دارد. دوم – موضوعی که ناطق قصد دارد پیرامون آن سخن بگوید و از قبل درنظر گرفته شده و به شنوندگان اعلام گردیده است. سوم- هنرمندی ناطق در چگونگی شکل دادن به سخن و کیفیت القای کلام است.[43]
سخنور در مرحله نخست باید بداند که هدف و غرضش از سخنوری چیست و چه باید بگوید به طور کل منظور از سخنوری یکی از این مسائل است
1- گاه منظور از سخنوری اطلاع و آگاهی دادن است
2- گاه هدف سخنران اقناع و تصدیق شنوندگان است و می کوشد عقیده و نظری را بقبولاند
3- گاه هدف سخنران ترغیب و برانگیختن شنوندگان است.[44]
در آیین مقدس اسلام سخن گفتن از روی علم و بصیرت و لب فرو بستن از آن چه
نمی دانند، یکی از حقوق خداوند بر بندگان است . علی (ع) فرموده است: «بپرهیز از این که در چیزی سخن بگویی که آن را نمی دانی و از حقیقتش آگاهی نداری، چه آن که گفته ات بر درجه عقلت دلالت دارد و عبارتی را که می گویی، از معرفت و آگاهی ات اخبار می کند»[45] اگر سخنوری بدون علم و آگاهی مطلبی را مورد بحث قرار دهد و در ارتباط با آن، سخن گوید، با این عمل به شخصیت و ارزش کلام خود آسیب رسانده ویکی از نتایج نامطلوب سخن گفتن بدون علم، خود را تحقیر کردن و از ارزش خویش کاستن است. حتی اگر خطیبی در مجلسی چند مطلب را بیان دارد و تمام آن مطلب را از روی علم و بصیرت باشد، جز یک مطلب، همان یک مطلب می تواند شنوندگان را در سایر مطالب وی دچار تردید و دو دلی نماید
سخنران باید درجه عقل، سطح فرهنگ، استعداد فطری، ظرفیت معنوی، قدرت فراگیری، طرز تفکر و درجه شایستگی مستمعین را بسنجد و مطالب خود را شایسته مجلس و متناسب با فهم حضّار و با رعایت استعداد آنان بیان نماید. این مسأله سخن گفتن درخور فهم و شعور شنوندگان، آن قدر مهم و قابل توجه است که تمام پیامبران الهی، که در راه تبلیغ دین از طرف
خداوند مأمور گشتند این وظیفه خطیر را به خوبی رعایت می نمودند. رسول اکرم(ص) فرمود: «اِنّا مُعاشِرَ الاَنبِیا اُمرِنا اَن نُکَّلِّمُ الناسَ عَلی قَدرِ عُقُولِهِم»[46]
بدون شک رعایت فن سخنوری و به کار بردن دقایق رموز آن، لطف و حلاوتی به کلام خطیب، می بخشد که باعث جذّابیت سخن وی می شود، در ضمیر شنوندگان راه می یابد و بر اعماق وجودشان تأثیر مثبت می گذارد، و تأثیر کلام سخنور از بزرگ ترین نشانه های شخصیت او در افکار عمومی است؛ ولی مهم تر از فن سخنرانی، تقوای گوینده، راست گویی و مطابقت گفته های وی با اعمال اوست. اگر سخنوری از اطاعت فرمان الهی و تعالیم دینی سر باززند، نفوذ کلام خود را در بین مردم از دست می دهد.عمل کردن سخنور به گفته های خود، یکی از تعالیم الهی و نشانه تقوای خطیب و پاکی دل است؛ زیرا اگر موعظه از اعماق دل برخیزد، لاجرم بر دل می نشیند، ولی اگر صرفاً از زبان برآید از گوش تجاوز نمی کند.[47]
از جمله علل پیشرفت دین و گرایش مردم به اسلام آن بود که حضرت محمد(ص) به مواعظ خویش کاملاً عمل می کردند و هر آنچه از احکام دین به مردم ابلاغ می فرمودند، پیش از سایرین خود به کار می بستند و به موقع اجرا می کردند. همین امر بر اطمینان مردم می افزود و موجب تشدید علاقه آنان به دین حق می گردید. خداوند متعال در این زمینه می فرماید: « یا اَیُّهَا الَّذِینَ
آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لاَ تَفعَلُون کَبُرَ مَقتاً عِندَ اللهِ اَن تَقُولُوا ما لا تَفعَلُون»[48]
مسأله فصاحت بیان در امر سخنوری مهم و شایان توجّه است و اهمیّت آن تا حدی است که وقتی خداوند حضرت موسی (ع) را به پیامبری مبعوث نمود و دستور داد که فرعون را به راه حق دعوت نماید .حضرت موسی (ع) فرمود: «وَ اَخی هارُونُ هُوَ اَفصَحُ مِنِّی لِساناً فَاَرسِلهُ مَعِیَ رِدءاً یُصَدِّقُنی اِنِّی اَخافُ اَن یُکَذِّبُون»[49]
بلاغت، که سخن گفتن بر وفق مقتضای حال است، مانند فصاحت، از ارکان اساسی سخنوری است. خطیب بلیغ فردی است که در مقام سخنران با توجه به اقتضای حال گفته هایش از فصاحت و روانی برخوردار بوده و خالی از پیچیدگی باشد تا همه شنوندگان به آسانی آن را بفهمند و باید بدان نکته توجه کافی داشت که سخن گفتن بر وفق مقتضای حال دارای ابعاد متعدد و جهات مختلفی است و سخنران بلیغ فردی است که در حین سخن گفتن متوجه تمام جهات باشد و با رعایت همه مقتضیات سخن بگوید. یکی از ابعاد مهم بلاغت، توجه به کمیّت کلام است. سخنران بلیغ، که بر مطالب مورد بحث خود احاطه کافی دارد وپیرامون آن با بصیرت و دانایی سخن می گوید، کلام را به درازا نمی کشاند و احتیاجی به اطاله سخن ندارد. برای بهتر فهماندن سخن به شنوندگان، جملات را کوتاه می گوید، فاصله بین مبتدا و خبر را کمتر می کند و به گونه ای سخن می گوید که در عین اختصار شنونده به مقصود او پی می برد و از آن عبارت کوتاه بر هدف گوینده آگاه می شود و مقصود او را به خوبی دریافت می نماید. خلاصه، اطاله کلام و حرف های بی مورد که ربطی به بحث ندارد، از قدر و منزلت گوینده می کاهد و شنونده را نسبت به سخنان او بی رغبت می نماید[50]
همین طور تکرار اصولاً ناروا و ملال آور است، و با فنون فصاحت و بلاغت سازگاری ندارد، خواه تکرار یک کلمه باشد و خواه یک جمله و یا موضوعی که با الفاظ مختلف به صورت مکرّر ادا شود. در صورتیکه مستعمین در اولین باری که مطالب بیان می شود آن را بفهمند، نیازی به توضیح بیشتر وجود ندارد، ولی چه بسیار مطالب مشکل و پیچیده که با طول سخن و شرح و توضیح و تکرار آنها آن طور که باید برای شنونده حل نمی شود، اما با یک تشبیه و تمثیل که منطبق با بحث باشد آن چنان روشن می گردد که کمترین ابهامی به جای نمی ماند
یک سخنور اگر بخواهد کلامش هرچه بهتر و بیشتر تأثیر گذار باشد و افراد بیشتری جذب
سخنانش شوند لازم است به گونه ای سخن بگوید که مطلب مورد بحث با کیفیت صوت، صدای خفیف یا شدید، تغییرات چهره و چگونگی حرکات دست و بدنش هماهنگ و منطبق باشد. بدون شک هماهنگی بین معانی و آهنگ جملات با حرکات دست و تغییر چهره بر جذابیت سخنرانی می افزاید و در فهم مطالب نیز مفید خواهد بود[51]
یکی از راه های تأثیر کلام بر مستمعین و احترام به شخصیت آنها این است که خطیب با نرمی و ملایمت سخن بگوید. و از خشونت کلام و به کار بردن لغات تند اجتناب نماید. زیرا شنوندگان خشونت گوینده در حین سخن گفتن را نوعی اهانت تلقی میکنند و سخنان سخنران در آنان بیاثر و یا کم اثر میگردد[52]. از این رو حضرت علی (ع) فرموده است: «عَوِّد لِسانِک لَیِّنَ الکَلام»[53]
عجله و شتاب در سخنرانی اغلب اوقات باعث پیوستگی ناخواسته کلمات به یکدیگر می شود که در نتیجه برای شنوندگان نا مفهوم می ماند و سخنور جاذبه سخنش را از دست خواهد داد. در نقطه مقابل عجله و شتابزدگی، اگر کلمات با کندی و به صورت کشدار تلفظ گردند موجب ملالت مستمع می شود. افرادی که کلمات را بیش از حد می کشند موفقیت چشمیگری در سخنوری بدست نمی آورند. قدرت صوت سخنران، همانند سرعت کلامش، باید متناسب و معتدل باشد. نه آن قدر بلند حرف بزند که باعث ناراحتی شنونده شود و نه آن قدر آهسته که مستمع ناچار شود بیش از حد عادی برای شنیدن توجه کند و نیروی زیادی را به کار ببرد. بلکه آنجا که اقتضا
می کند؛ مثلاً در هنگام خطاب و تذکر مطالب مهم با صدای بلندتر مطلبی را بیان دارد، و درجایی که مثلاً قصد پند دادن و نصیحت مردم را دارد و بهتر است آن را با صدای ملایم و آهسته بیان دارد که تأثیر بیشتری را بر شنوده بگذارد[54]
اگر محتوای سخنان واعظ تکان دهنده باشد و از روی صدق و کمال ایمان بیان شود و شنوندگان نیز مومن و خدا ترس باشند و گفته های واعظ را با حسن استماع بپذیرند قطعاً تحت تأثیر قرار می گیرند چه مثال های روشن و موعظه های رسا و شافی، که اگر با دل های پاک تماس گیرد و به گوش های شنوا برسد و در اختیار صاحبان عقل و درایت قرار گیرد چنان تقوایی یابند که همواره خاضع و خاشع گشته و به سوی حق باز گردند
2-3 وعظ صوفیان