پروژه مقاله حکایت ذاتى در بوته نقد تحت pdf دارای 30 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه مقاله حکایت ذاتى در بوته نقد تحت pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه مقاله حکایت ذاتى در بوته نقد تحت pdf
چکیده
مقدّمه
تاریخچه مبحث «حکایت»
اهمیت و ضرورت مسئله
تحریر محلّ نزاع
نقد دیدگاه حکایت ذاتى
نقد نخست: ارائه تفسیرى عرفى از حکایت (اشکال مبنایى)
نقد دوم: نادیده گرفتن نقش توجه فاعل شناسا (اشکال بنایى)
نقد سوم: وجدان، مستند حکایت شأنى
نقد چهارم:
نقد پنجم: عدم توجیه حکایت قضایاى ممتنعه بنابر نظریه حکایت ذاتى
نقد ششم: نقد نقض نخست (تقسیم علم به تصوّر و تصدیق)
نقد هفتم: نقد نقض سوم (ترکیب تصوّرات)
نتیجه گیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه مقاله حکایت ذاتى در بوته نقد تحت pdf
ـ ابنسینا، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، الکتاب، 1403ق
ـ ـــــ ، منطقالمشرقیین، قم، کتابخانه آیتاللّه مرعشى نجفى، 1405ق
ـ برهان مهریزى، مهدى و مجتبى مصباح، «ماهیت حکایت از دیدگاه استاد مصباح»، معرفت فلسفى، ش 23، بهار 1388، ص 11ـ50
ـ رازى، فخرالدین، شرح مطالعالانوار فى المنطق، قم، کتبى نجفى، بىتا
ـ رازى، قطبالدین، شرح رسالهالشمسیه القزوینى (الکاتبى)، قم، رضى، 1363
ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح منظومه، تعلیقه حسن حسنزاده آملى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380
ـ سهروردى شهابالدین (شیخ اشراق)، مجموعه مصنّفات، قم، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1397ق
ـ شهرزورى، شمسالدین محمّد، شرح حکمهالاشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1372
ـ شیرازى، قطبالدین، شرح حکمهالاشراق، چاپ افست
ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، اساسالاقتباس، تهران، دانشگاه تهران، 1361
ـ ـــــ ، الجوهرالنضید، قم، بیدار، 1362
ـ فارابى، ابونصر، المنطقیات، تحقیق محمّدتقى دانشپژوه، قم، کتابخانه آیتاللّه مرعشى نجفى، 1408ق
ـ فیاضى، غلامرضا، درآمدى بر معرفتشناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1386
ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، چ هشتم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1377
ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، چ پنجم، قم، صدرا، 1380
ـ یزدى، عبداللّهبن شهابالدین، الحاشیه على تهذیبالمنطق، قم، جامعه مدرسین، 1405ق
ـ ـــــ ، الحاشیه على تهذیبالمنطق، حاشیه محمد على، قم، جامعه مدرسین، 1405ق
چکیده
معرفتشناسان مسلمان سه دیدگاه درباره «حکایت» مطرح کردهاند. دیدگاه مشهور این است که «حکایت» ذاتى باب برهان براى صور ذهنى است و این صور بالفعل ماوراى خود را نشان مىدهند. استاد فیّاضى «حکایت» را ذاتى باب ایساغوجى براى علم حصولى مىداند و بر این باور است که حاکى «نفس فاعل شناسا» به شمار مىرود و صور ذهنى، وجودهاى ذهنى محکى مىباشند. استاد مصباح اعتقاد دارند که «حکایت» انتقال ذهن به طور طبیعى از صور ذهنى به محکى است که در برخى مراتب، حکایت صور ذهنى شأنى و بالقوّه است و تنها در مرتبه تصدیق صادق است که «حکایت» به فعلیت مىرسد
عمده اختلافى که بین این سه دیدگاه وجود دارد به نوع تحلیل بازمىگردد. در این نوشتار، با تحلیلى که از «حکایت» ارائه شده است، به نقد دیدگاه مشهور و استاد فیّاضى پرداخته، و از برخى نقدهاى بنایى، همچون غفلت از نقش توجه فاعل شناسا در فرایند حکایت، سخن گفتهایم
کلیدواژهها: حکایت ذاتى، حکایت شأنى، تحلیل عرفى، تحلیل فلسفى، توجه، فاعل شناسا، مراتب علم
مقدّمه
از آنجا که قلمرو شناخت حضورى، محدود است، عمده راه شناخت و کشف مجهولات را در علوم حصولى و جنبه حکایتگرى آن باید جستوجو کرد. در این میان، مشهور فلاسفه و منطقدانان اسلامى بر این باورند1 که «صور ذهنى» بالفعل، و به صورت ذاتى، از ماوراى خود حکایت مىکنند؛ این گروه حکایتگرى صور ذهنى را امرى بدیهى تلقّى کردهاند. دیدگاه استاد فیّاضى در ذاتى بودن حکایت بالفعلِ مفاهیم با دیدگاه مشهور یکسان است؛ با این تفاوت که مشهورْ حاکى را «صورت ذهنى» مىگیرند و مراد خود از «ذاتى» در حکایت مفاهیم را «ذاتى باب برهان» مىدانند؛ امّا استاد فیّاضى بر این باور است که حاکى «نفس فاعل شناسا» مىباشد و مراد از «ذاتى»، «ذاتى باب ایساغوجى» است
در این نوشتار، با تحلیل یافتههاى درونى خویش، به تفسیر دقیق «حکایت» پرداخته، و دیدگاه مشهور و دیدگاه استاد فیّاضى را مورد نقد و بررسى قرار مىدهیم
تاریخچه مبحث «حکایت»
طرح موضوع «حکایت» را مىتوان به فلاسفه پیش از سقراط همچون آلکمایون نسبت داد؛ امّا در بین فلاسفه اسلامى، نخستین فیلسوفى که به صورت تلویحى به این موضوع پرداخته، کندى است. البته، عموم فلاسفه و منطقدانان در بحث «انواع دلالت» یا «حقیقت علم» و «وجود ذهنى»2 به دلالت صور ذهنى از ماوراى خود اشاره کردهاند
اهمیت و ضرورت مسئله
پرواضح است که اساس «علوم حصولى» همان صور ذهنى یا مفاهیم مىباشد که نقش واسطه را بین فاعل شناسا و متعلّق شناخت، ایفا مىکنند. آنچه موجب شده است تا صورتهاى ذهنى نقش اساسى را در شناخت حقایق ایفا کنند، جنبه حکایتگرى آنهاست. بنابراین، بحث از «حکایت» به منزله بحثى فرعى به شمار مىرود؛ امّا نقشى اساسى در فرایند شناخت دارد. از اینرو، مبنایى بودن مسئله «حکایت» (و تأثیر آن در شناخت واقع) ضرورت و اهمیت مسئله تحقیق حاضر را روشن مىسازد
تحریر محلّ نزاع
نکته مهمى که در هر نوشتار باید به آن توجه شود، به دست دادن موضوع و محلّ بحث و به قول معروف «تقریر محلّ نزاع» است. در بحث «حکایت»، دو موضوع محل نزاع است: 1) ذاتى بودن حکایت مفاهیم؛ 2) بالفعل بودن حکایت مفاهیم
پیش از این، در مقالهاى به نام «ماهیت حکایت»3 گفته شده است که مراد مشهور از ذاتى در حکایت مفاهیم، «ذاتى باب برهان» است. استاد فیّاضى بر این باور است که مراد از ذاتى، ذاتى باب ایساغوجى مىباشد. همچنین، مطابق با دیدگاه استاد مصباح نیز حکایت به نوعى ذاتى است؛ توضیح آنکه صور ذهنى مىتوانند به طور طبیعى، و بدون هیچگونه اعتبار و قراردادى، فاعل شناسا را به محکى منتقل کنند و این ویژگى خاصّ صور ذهنى است. در واقع، امکان و قابلیت حکایت، ذاتى باب برهان براى صور ذهنى است
بنابراین، نظر استاد مصباح با نظر مشهور متفاوت است: مشهورْ حکایت صور ذهنى را ذاتى باب برهان مىدانند؛ امّا استاد مصباح امکان حکایت و قابلیت انتقال را ذاتى باب برهان براى صور ذهنى مىشمارند و نفس فاعل شناسا را حاکى مىدانند. با این بیان، تفاوت دیدگاه استاد مصباح با دیدگاه استاد فیّاضى نیز روشن مىشود؛ چراکه استاد مصباح امکان و قابلیت حکایت را ذاتى باب برهان براى مفاهیم مىدانند، در حالى که استاد فیّاضى خود حکایت را ذاتى باب ایساغوجى براى مفاهیم مىداند
موضوع مورد اختلاف دیگر بالفعل یا بالقوّه (شأنى) بودن حکایت مفاهیم است: نظر مشهور و نیز دیدگاه استاد فیّاضى آن است که حکایت مفاهیم از ماوراى خود بالفعل است و نیاز به هیچ شرطى ندارد، امّا استاد مصباح معتقدند که فعلیت حکایت تحت شرایطى تحقّق مىیابد؛ یعنى تا زمانى که فاعل شناسا به صورت ذهنى (از آن جهت که مشابه با محکى است) توجه آگاهانه نداشته باشد، در قالب قضیه قرار نگیرد، فاعل شناسا آن را تصدیق نکند و قضیه صادق نباشد، حکایت بالفعل یا حکایت تام تحقّق نمىیابد
البته با دقت در دو موضوع مطرح شده درباره حکایت مفاهیم، به این نکته پى مىبریم که لازمه ذاتى بودن حکایت براى صور ذهنى، بالفعل بودن حکایت است؛ چون اگر حکایت به هر نحوى ذاتى مفاهیم باشد، اعم از ذاتى باب برهان یا ایساغوجى، تخلّف از ذاتى محال است و مفاهیم بالفعل باید از محکى خود حکایت داشته باشند. امّا اگر امکان یا قابلیت حکایت را ذاتى مفاهیم بدانیم، ضرورتى ندارد که مفاهیمْ بالفعل حکایت داشته باشند، بلکه باید امکان و شأنیت حکایت را داشته باشند؛ از اینرو، تخلّف مفاهیم از امکان و شأنیت حکایتْ صحیح نیست. به عبارت دیگر، با دقت در دیدگاهها روشن مىشود که مشهور و استاد فیّاضى، خود حکایت را ذاتى براى مفاهیم مىدانند؛ امّا استاد مصباح، امکان و شأنیت حکایت را ذاتى براى مفاهیم مىدانند. در نتیجه، بنابه نظر مشهور و استاد فیّاضى، تخلّف مفهوم از حکایتگرى ـ که ذاتى آن مىباشد ـ محال است و حکایت مفاهیم باید بالفعل باشد؛ امّا بنا بر دیدگاه استاد مصباح، خود حکایت ذاتى مفاهیم نیست تا حکایت بالفعل باشد، بلکه امکان و شأنیت حکایتْ ذاتى صور ذهنى است. در این صورت، بالفعل بودن حکایت، ضرورتى ندارد و تخلّف از ذاتى مفاهیم نیست؛ در واقع، امکان و شأنیت حکایت، امرى مطابق با ذاتى بودن است
بنابراین، اگر بالفعل بودن حکایت مفاهیم نقد شود، این نقد در واقع به ذاتى بودن حکایت بازمىگردد؛ لازمه ذاتى بودن حکایت براى مفاهیم، بالفعل بودن حکایت است
نقد دیدگاه حکایت ذاتى
نقد نخست: ارائه تفسیرى عرفى از حکایت (اشکال مبنایى)
آنچه از کلام مشهور در تفسیر «حکایت» به دست مىآید این است که: حکایتْ نوعى دلالت است که فاعل شناسا بدون اعتبار و وضع واضعى، به صورت طبیعى، از دال (مفهوم) به مدلول (محکى) منتقل مىشود. به عبارت دیگر، انتقال طبیعى از وجود ذهنى به وجود خارجى یا ماورایىِ اشیا را حکایت مىگویند. همچنین، برداشت استاد فیّاضى از «حکایت» اینگونه است: حکایتْ حالتى است که در نفس فاعل شناسا پدیدار مىآید و ماوراى خود را بالفعل، و به صورت طبعى و ذاتى (بدون هیچ لحاظ و اعتبارى) نشان مىدهد و به محکى منتقل مىشود؛ اعم از اینکه ماورا محکىِ ذهنى ساختهشده در نفس یا محکىِ واقعى باشد
به نظر مىرسد، تعریف حکایت به «نوعى دلالت» یا نشان دادن، براساس معناى عرفى است و از تحلیل فلسفى فاصله دارد. توضیح آنکه دیدگاه حکایت ذاتى از این لحاظ با دیدگاه حکایت شأنى اشتراک دارد که حکایتْ نوعى انتقال به معناى دلالت و نشان دادن (نمایشگرى) است؛ امّا دو دیدگاه یادشده در تفسیر دقیق معناى نمایشگرى باهم اختلاف دارند. در اینجا براى روشن شدن ماهیت «حکایت»، باید حقیقت «دلالت» و «نشان دادن (نمایشگرى)» را معلوم کنیم. باید بدانیم که در چه زمانى و تحت چه شرایطى، صورت ذهنى یا نفس فاعل شناسا، دلالت بر ماوراى خود دارد یا آن را نشان مىدهد و به محکى منتقل مىکند؟
به نظر مىرسد، تحلیل فلسفىِ «دلالت کردن»، «نشان دادن» و «نمایشگرى» با تحلیل عرف از آنها متفاوت است. از نظر عرف، دلالت مفاهیم همچون دلالت تابلو، آیینه، کتاب یا نمایشگر رایانه است: کار نمایشگر رایانه نشان دادن و حکایت است (در واقع، نمایشگر وسیلهاى براى دلالت کردن و نشان دادن است)؛ امّا اینکه نمایشگر به چه کسى و به چه ترتیب نشان دهد، از عهده خود آن خارج است. براى مثال، نورى را در نظر بگیرید که از منبع نورى مىتابد؛ تابش نور کار آن منبع است، امّا چگونگى تابشْ ربطى به آن منبع ندارد. دیوار یا درخت، نقشى در تابیدن نور از آن منبع ندارند؛ به عبارت دیگر، تاباندن نور، ذاتى منبع نور است
مثال دیگرى که مىتوان براى تحلیل عرفى از حکایت ارائه کرد، این است که دلالت کردن و نشان دادن، مانند تیر انداختن است؛ عمل تیراندازى کار ذاتى هر تیرانداز به شمار مىرود، امّا اینکه به کجا انداخته مىشود و به چه کسى اصابت مىکند، نقشى در تیراندازى وى ندارد
با توجه به مثالهاى بیانشده، مىتوان چنین نتیجه گرفت: تحلیلى که عرف از حکایت مفاهیم دارد همانند منبع نور یا تیرانداز است: نمایشگرى و حکایتْ کار مفاهیم، و این عملْ ذاتى آنها شمرده مىشود؛ امّا اینکه مفاهیم به چه کسى نشان مىدهند و شخص را به چه چیزى منتقل مىکنند، ربطى به نمایشگرى مفاهیم ندارد و خارج از رسالت آنهاست. بنابراین، توجه فاعل شناسا، در نمایشگرى مفاهیم نقشى ندارد
چه بسا منشأ استناد نمایشگرى به مفاهیم و مقایسه نمایشگرى مفاهیم با تابش نور یا تیر انداختن به این جهت باشد که عرف، ابزار نمایش را حقیقتا نمایشدهنده مىپندارد؛ چنانکه کتاب، نوار، سىدى و حتى رایانه را که از ابزارهاى آموزش و انتقال اطلاعات هستند، آموزشدهنده و اطلاعاتدهنده مىداند و حال آنکه کتابْ علایم و نوشتههایى درجشده بر روى صفحه کاغذ است و نوار، چیزى است که با وارد شدن به ضبط صوت، امواجى صوتى را پخش مىکند. این خلط در رایانه نمود بیشترى دارد؛ چون انسان تصوّر مىکند که این دستگاه داراى حافظه، هوش مصنوعى و پردازشکننده اطلاعات است و حال آنکه رایانه وسیلهاى است که تصاویر و خطوطى را بر روى مانیتور یا صفحه کاغذ و مانند آن به انسان نشان مىدهد. در واقع، در همه این امور، فاعل شناساست که با توجه به این نوشتهها، تصاویر و خطوطْ به معانى آنها منتقل مىشود؛ در غیر اینصورت اگر فاعل شناسا توجهى به آنها نداشته باشد، هیچگونه انتقالى صورت نمىپذیرد. آیا خود خطوط در کتابها، پخش امواج صوتى، نمودار شدن تصاویر و اشکال یا حروف، بدون توجه فاعل شناسا، قادرند او را به چیزى منتقل کنند؟ آیا این ابزار، بدون توجه فاعل شناسا، بالفعل چیزى را نشان مىدهد؟
- ۹۵/۰۵/۱۶