
پروژه مقاله تهذیب نفس تبیین و نقد تأثیر آن بر معرفت در حکمت متعالیه تحت pdf دارای 58 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه مقاله تهذیب نفس تبیین و نقد تأثیر آن بر معرفت در حکمت متعالیه تحت pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه مقاله تهذیب نفس تبیین و نقد تأثیر آن بر معرفت در حکمت متعالیه تحت pdf
چکیده
مقدّمه
تعریف «حکمت»
غایت حکمت
تعریف «نفس»
حقیقت نفس
حقیقت ادراکى نفس
مراتب فعلیت نفس
محل و موضوع علوم
مراتب و قواى نفس
عقل
1 معانى عقل
2 مراتب عقل عملى از لحاظ مراتب استکمالى نفس
3 مراتب عقل نظرى
4 عقل فعّال
5 عقل قدسى
استکمال نفس
الف. ضرورت استکمال نفس
ب. انواع استکمال
ارتباط حکمت با ایمان
رابطه تهذیب نفس با استکمال نفس
تزکیه نفس؛ شرط مهم تحصیل حکمت
نقش تزکیه در شکوفایى فطرت
نقش حکمت در کمال نفس
نقش کمال نفس در تحصیل حکمت
شرط تحصیل حکمت
ضرورت تزکیه نفس
غایت تزکیه نفس
جمعبندى و نتیجهگیرى
بررسى و پاسخ به نقدها
1 فقدان مصادیق عینى
2 عدم پاىبندى برخى فیلسوفان به ارزشهاى اخلاقى
3 ارتباط فضیلتهاى اخلاقى با حقایق عقلى
انوع رذایل اخلاقى :
4 اتحاد فضیلت با اخلاق
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه مقاله تهذیب نفس تبیین و نقد تأثیر آن بر معرفت در حکمت متعالیه تحت pdf
ـ ابنسینا، البرهان من کتاب الشفاء، تحقیق ابوالعلاء عفیفى، قم، مکتبه آیهاللّه المرعشى النجفى، 1404
ـ ابن عربى، الفتوحات المکّیه، تحقیق عثمان یحیى، قاهره، المکتبه العربیه، 1405، چ دوم، ج 3
ـ باکلر جاستوس و هرمن رندل، درآمدى به فلسفه، ترجمه امیر جلالالدین اعلم، تهران، سروش، 1375، چ دوم
ـ برنجکار، رضا، «نقد ارسطو از نظریه سقراطى ـ افلاطونى “وحدت فضیلت و معرفت”»، نامه مفید 34 (بهار 1381)
ـ تمیمى آمدى، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1366
ـ حسنزاده آملى، حسن، تعلیقات شرح المنظومه، تحقیق و تصحیح مسعود طالبى، تهران، ناب، 1379
ـ سید رضى، نهجالبلاغه، تصحیح صبحى صالح، تهران، اسوه، 1415
ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، تصحیح حسن حسنزاده آملى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1383، ج 2
ـ قربانى، رحیم، «تشکیک فازى»، معرفت فلسفى 11 (بهار 1385)، ص 41ـ77
ـ ـــــ ، «حکمت و فلسفه؛ بازشناسى تعریف بر اساس فلسفه ملّاصدرا»، معرفت فلسفى 15 (بهار 1385)، ص 225ـ258
ـ قیصرى، داود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، تهران، علمى و فرهنگى، 1375
ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه امیرجلالالدین اعلم، تهران، سروش و علمى و فرهنگى، 1375، چ سوم، ج 5
ـ ـــــ ، تاریخ فلسفه، ترجمه داریوش آشورى، تهران، سروش و علمى و فرهنگى، 1375، چ دوم، ج 7
ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365
ـ لاک، جان، جستارى در فهم بشر، ترجمه صادق رضازاده شفق، تهران، شفیعى، 1380
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404، ج 1و 65
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، اسرارالآیات، تصحیح محمّد خواجوى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1360
ـ ـــــ ، الحاشیه على الالهیّات، قم، بیدار، بىتا
ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380
ـ ـــــ ، العرشیه، تصحیح غلامحسین آهنى، تهران، مولى، 1361
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380
ـ ـــــ ، المشاعر، تصحیح هانرى کربن، تهران، ظهورى، 1363، چ دوم
ـ ـــــ ، المظاهر الالهیّه، تحقیق و تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1377
ـ ـــــ ، الواردات القلبیّه، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1358
ـ ـــــ ، تفسیر آیه نور، تصحیح محمّد خواجوى، تهران، مولى، 1362
ـ ـــــ ، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوى، قم، بیدار، 1364، 7 ج
ـ ـــــ ، تفسیر سوره اعلى، تصحیح محمّد خواجوى، تهران، مولى، 1363
ـ ـــــ ، تفسیر سوره زلزال، تصحیح محمّد خواجوى، تهران، مولى، 1363
ـ ـــــ ، تفسیر سوره طارق، تصحیح محمّد خواجوى، تهران، مولى، 1363
ـ ـــــ ، رساله الحشر، تصحیح و ترجمه محمّد خواجوى، تهران، مولى، بىتا
ـ ـــــ ، رساله فى الحدوث، تصحیح سیدحسین موسوى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1378
ـ ـــــ ، شرح اصول الکافى، تصحیح محمّد خواجوى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1366
ـ ـــــ ، شرح الهدایه الأثیریّه، چ سنگى، 1313ق
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، تهران، حیدرى، 1368، 9 ج
ـ ـــــ ، کتاب العرشیه، تصحیح فاتح محمّد خلیل اللبون فولادکار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1420
ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفى صدرالمتألّهین، تحقیق و تصحیح حامد ناجى اصفهانى، تهران، حکمت، 1375
ـ ـــــ ، مفاتیح الغیب، تصحیح محمّد خواجوى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363
چکیده
بررسى مسئله «تزکیه نفس» و رابطه آن با معرفت، از لحاظ هستىشناختى و معرفتشناختى، امرى است که از جهات متعددى شایان توجه بوده و در بستر فلسفه اسلامى به طور نظاممند و آکادمیک مورد توجه و بررسى قرار نگرفته است. نوشتار حاضر با تکیه بر مبانى حکمت متعالیه، ابتدا به توضیح و تبیین اصول فلسفى مربوط به این مسئله پرداخته و سپس به ارائه نظریه ملّاصدرا درباره تأثیر و نقش تهذیب اخلاق و تزکیه نفس در کسب، حفظ و نتیجهبخش بودنِ معرفت پرداخته و در پایان، برخى از نقدها و اشکالات مرتبط با این مسئله را ذکر کرده است
کلیدواژهها : تزکیه نفس، معرفت، حکمت، معارف عقلى، نفس، استکمال
مقدّمه
در شماره پیشین، مقالهاى تحت عنوان «حکمت و تزکیه نفس و رابطه آنها در حکمت متعالیه» از نگارنده به چاپ رسید که در آن، غایات حکمت و نقش تزکیه نفس در تحقق این غایتها مورد بررسى قرار گرفت. نوشتار حاضر نیز به بررسى نقش تهذیب نفس در شکلگیرى و حصول معرفت مىپردازد که بیشتر به جنبه فاعلى و سببیت تزکیه بر حصول، حفظ و نتیجهبخش بودن معرفت تأکید مىکند. بررسى نقش و تأثیر تهذیب نفس (فضایل اخلاقى) در معرفت و فهمِ مسائل حکمت، به یک سلسله بررسىهاى مقدّماتى نیازمند است که بدون آنها نمىتوان تصور درستى از مسئله داشت و تصویر درستى ارائه کرد. مسائلى که در نقش بستنِ تصویرى منسجم و معتدل از مسئله مورد بحث، نقشى اساسى ایفا مىکنند عبارتند از: معرفت، حکمت، هستىشناسى نفس، استکمال نفس و انواع آن، و نقش متقابل معرفت و استکمال نفس. در این مقاله، گزارشى از رویکردهاى ملّاصدرا درباره هر یک از مسائل مزبور ارائه مىگردد و مبانى وى بررسى مىشود
با فرضِ اینکه «معرفت» عبارت است از: «باورِ صادقِ موجّه»، مىتوان آن را در یک تقسیمِ کلى، بر سه قسم دانست: حسّى، عقلى، و قدسى. «معرفت حسّى» وابسته به جهان خارج است و دریافتهاى ذهن از جهان خارج را دربر مىگیرد، و کارکرد عقل بر روى آنها هنگامى رخ مىدهد که انسان درصدد کسب ادراکات انتزاعى و مجرّد از آنها باشد. در این مرحله، معرفت عقلى به دست مىآید و ذهن با استفاده از کارکردهاى خود مثل تجرید، تجزیه، تحلیل، ترکیب، مقایسه، و تعمیم، مفاهیمى را مىسازد که با وجود نداشتن تحقق خارجى، داراى مصادیق عینى هستند. طى این روند از فعالیتهاى ذهن بر روى ادراکات حسّى، حس هیچ دخالتى ندارد و همه مراحل توسط عقل صورت مىگیرند. از اینرو، مفاهیم حاصل شده را «ادراکات عقلى» مىنامند. اما در صورتى که انسان در پى معرفتى فراتر از این دو ادراک باشد، مسئله قدرى فرق مىکند. در پدید آمدن ادراکاتى فراتر از کارکرد عقل، دو چیز نقش اساسى دارد: تلاشهاى انسان و عنایتهاى غیبى (جذبه)
مفهوم «معرفت» این سه قسم را دربر دارد. اما پرسشِ اساسى این است که آیا تزکیه نفس در کیفیت تحقق همه این سه قسم، نقشى فعّال و مؤثر ایفا مىکند یا نه؟ اینکه «مسائل اخلاقى چه قدر در کمّ و کیف حاصل شدن ادراکات حسّى دخیلند»، از مباحث بسیار مهم فلسفه علم است. امروزه بسیارى از دانشمندان، تأثیر عوامل بیرونى را به عنوان یکى از عوامل نتیجهبخشى آزمایشهاى علمى پذیرفته، آن را اثبات مىکنند.2 از جمله این عوامل، مىتوان به عوامل محیطى، عوامل روحى، و اندیشه و عقاید آزمایشگر و ناظران اشاره کرد. این بدان معناست که رذایل و فضایل اخلاقى در معرفت حسّى نیز تأثیر دارند، از اینرو، مىتوان تأثیر رذایل و فضایل اخلاقى در معرفت حسّى را مورد دقت و بررسى فلسفى قرار داد. اما در این تحقیق، معرفت به عنوان یک پیشفرض (درست یا نادرست)، در دو قسم اخیر به کار مىرود؛ یعنى محور اصلى بحث، درباره نقش تهذیب نفس در کمّ و کیف معرفت عقلى و معرفت قدسى است. اما روشن است که معرفت قدسى از دو جهت، وابسته به تزکیه نفس است: یکى تلاش سالک، که اگر زمینه پذیرش حقایق قدسى از سوى سالک فراهم نشود، آن حقایق بر دل او راه نمىیابند. و دیگرى جذبه است، که به عوامل پیچیده ماورایى وابسته است و باید به طور مجزّا بررسى شود. از اینرو، بحث «معرفت قدسى» نیز به عنوان یک پیشفرض، مراد این تحقیق نیست. بنابراین، مراد از «معرفت» در این تحقیق، معرفت عقلى (حکمت یا فلسفه) بوده و تعمیم آن به اقسام دیگر معرفت بسیار ساده است
ملّاصدرا در مباحث خود، به بیان ارتباط حکمت با تهذیب نفس پرداخته است. درباره بررسى این رابطه، سؤالهاى ذیل مطرح است: آیا بین تهذیب نفس و حصول معرفت، رابطهاى وجود دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا رابطه آنها فاعلى (تأثیرى) است یا انفعالى (تأثّرى)؟ و یا هر دو؟
پاسخ به این پرسشها، بر اساس مبانى حکمت متعالیه، به برخى نکات و مسائل مقدّماتى نیاز دارد که در اینجا فقط به طور خلاصه، بدانها اشاره مىشود
تعریف «حکمت»
فلاسفه براى «حکمت» تعاریف متعددى ارائه دادهاند. ملّاصدرا نیز به فلاسفه استناد کرده و در جایگاههاى متعددى، به فراخور بحث فلسفى، برخى از آن تعاریف را تبیین کرده است.3 مهمترین تعریف «حکمت»، که همه مسائل حکمت براساس آن تبیین و بررسى مىشود، همان تعریف به «شناخت حقایق اشیا» است.4 با توجه به این تعریف، ملّاصدرا حکمت را امرى وجودى دانسته، مىگوید: حکمت، همه مراتب هستى، از جهان خارج گرفته تا جهان ذهن و اعتباریات را دربر مىگیرد.5 علم به حقایق اشیا همانگونه که در ذاتِ خود هستند، دغدغه اصلى فلسفه و فیلسوف در نظر ملّاصدرا است. اما این مهم به طور کامل حاصل نمىشود، مگر بر اهل کشف و شهود6 و نفوس قدسى.7 بنابراین، فیلسوف براى دستیابى به حکمت، باید مسیر کشف و شهود و طریق نفس قدسى را در پیش گیرد. در این نوشتار، به این جنبه از مسئله خواهیم پرداخت
در واقع، همه تعاریف «حکمت» به این تعریف برمىگردند. اگرچه اهمیت تعریف آن به معرفت نفس8 به دلیل اهمیت مسائل نفسشناختى است، اما ریشه در همین تعریف دارد؛ زیرا شناخت نفس مقدّمه شناخت سایر حقایق تلقّى شده است، به ویژه اینکه به کمال رساندن نفس انسانى به سبب شناخت حقایق موجودات، موردنظر باشد.9 این تعریف دو نکته حایز اهمیت دارد
اول. براساس خودِ تعریف، استکمال نفس، غایتِ حکمت است، نه خود حکمت. بنابراین، تعریف حکمت به «معرفه حقایق الاشیاء» تعریفى جامع و مانع به شمار مىآید
دوم. هر دو شاخه حکمت (نظرى و عملى) اسباب این استکمال هستند؛ بدین معنا که هم حکمت نظرى و هم حکمت عملى، در کمال نفس نقش اساسى و محورى دارند. و چون ریشه حکمت عملى هم در حکمت نظرى است، در اینجا، دقیقآ تأثیر حکمت بر تزکیه نفس و کمال آن روشن مىشود
به هر روى، ملّاصدرا تأکید فراوانى بر معرفت نفس دارد و در نظر وى، کلید معرفتِ حقایق موجودات است؛10 زیرا یکى از دو رکن اساسىِ ساختار حکمت است.11 اما نباید پنداشت که این مطلب از سوى ملّاصدرا به عنوان تعریفى براى حکمت ارائه شده، بلکه وى درصدد بیان مصداق معرفت حقایق اشیاست، و محور علمیابى به حقیقت همه اشیا، معرفهاللّه و معرفهالنفس است.12 با توجه به مبانى ملّاصدرا،13 روشن است که توصیف حکمت به «معرفه الانسان نفسه» جامعتر و کاملتر از هر توصیف دیگرى است
البته او تعاریف دیگرى نیز براى «حکمت» بیان کرده که مهمترین آنها تعریف مزبور است.14 این تعاریف دغدغه اصلى ملّاصدرا درباره جایگاه کمال و تهذیب نفس در تحقق حکمت را بیان مىکنند. با توجه به محتواى این تعاریف، روشن است که لحاظ جنبههاى اخلاقى و نفسشناسى براى ارائه پارادایم «حکمت متعالیه»، براى ملّاصدرا داراى اهمیت بوده و روند شکلگیرى حکمت، به مسائل اخلاقى وابسته است
غایت حکمت
فلسفه به لحاظ علمشناختى، داراى غایت نیست و از جنبههاى دیگرى مثل مقایسه مسائل آن با یکدیگر، بررسى مصادیق آن، یا با توجه به تعریف آن براساس معرفهاللّه، معرفهالنفس، و کمال نفس، غایاتِ مصداقى و هستىشناختى پدید مىآیند.15 برخى از این غایات عبارتند از: لذت معنوى؛16 نیل به مقام خلافهاللهى؛17 مقام «کن»؛18 تشبّه باللّه؛19 معرفت حقایق اشیا؛20 معرفت حق تعالى؛21 تکمیل نفس
مسئله دیگرى که در روشنتر شدن و تبیین فلسفى مسئله نقش اساسى دارد، مبانى و اصول نفسشناسى ملّاصدرا است. براى بررسى اجمالى مبانى هستىشناختى مسئله نفس، نکات ذیل را بررسى مىکنیم
تعریف «نفس»
حکمت سه رکن دارد و همه مسائل آن بر پایه این سه رکن و در چارچوب مبانى آن مندرج است؛ معرفهالنفس یکى از آنهاست که شناخت آن، شناخت همه حقایق را به دنبال دارد؛
زیرا نفس بنا به نظر بسیارى از حکما و به ویژه ملّاصدرا، نردبان عروج به بام معرفت است و شایستگىهاى فراوانى براى نیل به حقایق هستى دارد
ملّاصدرا به دلیل اهمیتى که نفس و شناختش از آن برخوردار است، آن را موضوع اصلى حکمت مىداند.25 در حقیقت، نفس در هندسه خلقت، جایگاهى ویژه دارد، به گونهاى که همه حقایق در آن منعکس و حاضرند.26 بر اساس اهمیت نفس در ساختار حکمت و روند شناخت حقایق، و نقش آن به عنوان فاعل معرفت و موضوع تزکیه در روند تحقق معناى «حکمت»، توجه به تعریف آن نیز اهمیت مىیابد. دو نوع تعریف براى نفس قابل تصور است : یکى تعریف مفهومى و اسمى، و دیگرى تعریف ماهوى و حقیقى.27 در تعریف بر اساس ذات نفس، فقط مفهوم مورد توجه قرار گرفته که به طور خلاصه، چنین است: «انّ النّفس کمال اوّل لجسم طبیعى.»28 این تعریف، هم نفوس فلکى را شامل مىشود و هم نفوس زمینى (نباتى، حیوانى، و انسانى) را.29 اما ملّاصدرا مىگوید: اگر بخواهیم به گونهاى تعریف کنیم که فقط نفوس زمینى را شامل شود، باید بگوییم: «هى کمال اوّل لجسم طبیعى آلى ذى حیاه بالقوّه.»
قید اخیر به این دلیل ذکر شده است که نفوس زمینى با حرکات ارادى، قواى احساسى و نیروهاى زنده طبیعت، کمال جسم طبیعى به شمار مىروند. بنابراین، در نظر ملّاصدرا، هر نیرویى که در جسم طبیعى موجود بوده و از طریق استخدام قواى دیگر، شأنیت ایجاد فعل در طبیعت را دارا باشد، «نفس» نامیده مىشود.31 این تعریف براى نفس ناطق انسانى، جنبه دیگرى نیز دارد که عبارت است از: بیان ادراکات کلى و افعال فکرى؛ زیرا عقل و فکر از قواى زنده نفس آدمى هستند. بنابراین، در تأکید این تعریف براى انسان مىگوید
فهى کمال اول لجسم طبیعى آلى من جهه ما یدرک الامور الکلیه و المجرّدات و تفعل الافعال الفکریّه
در توضیح تعریفِ مفهومى و اسمى «نفس»، که بر تدبیر بدن وضع شده، این عبارت ملّاصدرا مناسبترین توضیح به نظر مىرسد: بدن و تدبیرش قید تعریف «نفس» گرفته شده است، نه از جهت ذات و حقیقت نفس، بلکه از جهت نفسیّت و تحریک تدبیرى بدن. اگر ذاتیّت (جنبه جوهرى) و نفسیّت (جنبه تدبیرى و فعلى)، به گونهاى باشد که میان آنها مغایرت و جدایى تصور شود مثل نفوس مجرّد از ماده، در این صورت، تعریف آن از جهت ماهیت و ذات، با تعریفش از جهت فعل و تحریک، مخالف و مغایر است. و اگر اینگونه نبوده، بلکه وجود ذاتى، عین وجود نسبى باشد ـ مثل بعضى از نفسهاى ضعیف زمینى ـ در این صورت، هر دو تعریف نفس، با هم متحد خواهند بود
او پس از تبیین تعریف نخست، به تعریف ماهوى نفس پرداخته، مىنویسد: «نفس» جوهرى است که در فعلیت یافتنش، به ماده نیازمند است.34 تفصیل تعریف جوهرى «نفس» و همه مطالب مربوط به آن را باید در بحث «تقسیم جواهر مقولى» پىجویى کرد.35 چکیده مطلب عبارت است از اینکه
فالنفس الانسانیه مجرّده ذاتآ مادیه فعلا فهى من حیث الفعل من التدبیر و التحریک مسبوقه باستعداد البدن مقترنه به، و امّا من حیث الذات و الحقیقه فمنشأ وجودها وجود المبدأ الوهّاب لاغیر
حقیقت نفس
ملّاصدرا در جوهرشناسى نفس، حقیقت نفس را به طور مفصّل تبیین کرده است. برخى از مبانى هستىشناختى در جوهرشناسى نفس را، که در فهم و بررسى مسئله ـ یعنى: رابطه تزکیه نفس با فهم و معرفت ـ نقش اساسى دارند ملاحظه مىکنیم
حقیقت ادراکى نفس
کمال اصلى نفس انسانى در درک حقایق اشیا نهفته است و تا زمانى که نفس به این مرحله نرسیده باشد، به فعلیت لایق خود نخواهد رسید و فقط در حدّ حس و ماده باقى خواهد ماند که در واقع، مسیر زوال و دگرگونى است. او این مسئله را با عنوان «حقیقت ادراکى نفس» بازگو کرده است.37 در واقع، جنبه تجرّدى نفس تا زمانى که در قید بدن است، با ادراک است و با مفارقت از بدن، بالذات مجرّد مىگردد؛ زیرا کمال نهایى نفس در مسیر نیل به تجرّد مطلق از ماده، با نیل به عقل فعّال محقق مىشود.38 از قابلیتهاى منحصر به فرد این امر ربّانى که بر اساس آن از سایر جواهر وجودى متمایز مىگردد، شناخت و درک حقایق اشیاست. روشن شد که شناختِ حقایق هستى توسط نفس انسانى، امرى ممکن و دستیافتنى است. ملّاصدرا در بحث امکان شناخت حقایق اشیا، نظریات فلاسفهاى را که قایل به ناتوانى انسان بر چنین شناختى هستند، نقد و رد کرده، کیفیت آگاهى یافتن بر حقیقت همه اشیا و به ویژه حقیقت و ماهیت جوهرى نفس را تبیین نموده است.39 این قابلیت به دلیل تعلّق به عالم «امر» است.40 البته او ظهور این ویژگى در انسان را مشروط به از میان رفتن موانع مىداند و اگر موانع پنجگانه (نقص جوهرى، کدورت شهوات، عدول از حقایق، تعصّب و تقلید، و بلاهت) از میان نرفته باشند، نه تنها ویژگى ربّانى نفس به ظهور نمىرسد، بلکه انسان در موهومات غیر حق (باطل و نادرست) خود غوطهور مىگردد؛41 زیرا نفس با اتصال به عقل فعال و مبدأ فیّاض، حقایق را درک مىکند و در صورت دورى از مراتب آن حقیقت، از درک حقایق عاجز خواهد بود
مراتب فعلیت نفس

- ۹۵/۰۵/۱۰