پروژه مقاله امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین تحت pdf دارای 35 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه مقاله امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین تحت pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه مقاله امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین تحت pdf
چکیده
مقدّمه
امتناع اثبات وجود خدا از راه عقل نظری
بیاعتباری استدلال
مصادره به مطلوب
امکانناپذیری استدلال لمّی بر وجود خداوند
تکرار نشدن حدّ وسط در دستهای از استدلالها
جریان نیافتن حُکم متناهی درباره امور نامتناهی
بیمعنایی واژههایی همچون واجب، ممکن و ضروری
بررسی
انکار وجود محمولی
بررسی
انفکاک میان گریزناپذیری و واقعیت داشتن
بررسی
کارایی نداشتن استدلال در حوزه عقاید دینی (به ویژه اثبات وجود خدا)
بررسی
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه مقاله امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین تحت pdf
ـ ابنسینا (حسینبن عبداللّه)، الشفا، البرهان، قاهره، الامیریه، 1375ق
ـ بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضره، قم، مؤسسهالنشر الاسلامی، بیتا
ـ بهمنیار، التحصیل، تهران، دانشگاه تهران، 1349
ـ حسینزاده، محمّد، درآمدی به معرفتشناسی و مبانی معرفت دینی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385
ـ ـــــ ، پژوهشی تطبیقی در معرفتشناسی معاصر، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382
ـ ـــــ ، «شکاکیت و نسبیتگرایی»، معرفت فلسفی 5 (پاییز 1383)، ص 57ـ108
ـ ـــــ ، فلسفه دین، قم، بوستان کتاب، در دست چاپ، چ سوم
ـ ـــــ ، معرفت بشری: زیرساختها، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، در دست چاپ
ـ ـــــ ، معرفتشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381، چ هشتم
ـ ـــــ ، منابع معرفت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1386
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، بدایه الحکمه، قم، مؤسسهالنشر الاسلامی، 1422، چ هجدهم
ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، قم، مؤسسهالنشر الاسلامی، بیتا
ـ طوسی، نصیرالدین، اساس الاقتباس، تصحیح مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران، 1326
ـ ـــــ ، منطق التجرید، در: حسنبن یوسف حلّی، جوهرالنضید، قم، بیدار، 1381
ـ فروغی، محمّدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوّار، 1381، چ سوم
ـ کانت، ایمانوئل، تمهیدات، ترجمه غلامعلی حداد عادل، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1367
ـ گیسلر، نرمن، فلسفه دین، ترجمه حمیدرضا آیتاللهی، تهران، حکمت، 1384
ـ مجتهدی، کریم، افکار کانت، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1386
ـ مصباح، محمّدتقی، تعلیقه علی نهایهالحکمه، قم، درراه حق، 1405
ـ ـــــ ، شرح برهان شفا، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1386
ـ مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1377، چ ششم، ج 6 (اصول فلسفه و روش رئالیسم
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، بیتا
ـ هارتناک، یوستوس، نظریه معرفت در فلسفه کانت، ترجمه غلامعلی حداد عادل، تهران، فکر روز، 1376
- Copleston, Frederick, A History of Philosophy, Newman Press,
- Kant, Immanuel, Critique of Pure Reason, Trans. by J.M.D. Meiklejohn, New York, St. Martins Press,
- Kierkegaard, Soren, Philosophical Fragments, Trans. by H. V. Hong etal. Princeton, Princeton University Press,
چکیده
یکی از مهمترین مباحث معرفت شناسی دینی این است که برای دستیابی به معرفت دینی، چه منبع یا ابزاری کارایی دارد؟ آیا راه معرفت در برابر ما گشوده است یا اینکه در انسدادی معرفتی به سر میبریم؟ پاسخ هر فرد بدین پرسش بر مبنای معرفتشناختی ویژه آن فرد مبتنی است. اگر او این دیدگاه را پذیرفته باشد که از راه عقل نمیتوان دین را شناخت، پاسخ وی به پرسش مذکور ممکن است این باشد که منبع شناخت دینْ تجربه دینی، شهود، نقل وحی یا دلیل نقلی یا گواهی حاکی از وحی است. امّا اگر این فرد پذیرفته باشد که از راه عقل میتوان دین را شناخت، پاسخ او به پرسش مزبور این خواهد بود که گزارههای بنیادین عقاید دینی را میتوان از راه عقل اثبات کرد؛ از اینرو، عقل مهمترین منبع شناخت این بخش از دین است
در این نوشتار، به امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین میپردازیم و آنچه را ممکن است مانع از دستیابی به چنین معرفتی شود بررسی و ارزیابی میکنیم
کلیدواژهها: معرفت عقلی، گریزناپذیری، وجود محمولی، برهان لمّی، پدیده، پدیدار، برهان انّی
مقدّمه
از منظری معرفتشناختی، مهمترین راهها یا منابع معرفت بشری اعم از دینی و غیردینی را عقل و حس تشکیل میدهند. حس در حوزه اعتقادات بنیادین دین راهی ندارد، بلکه تنها منبع کار در این حوزه عقل است. یکی از مسائل اساسی و چالشبرانگیز در حیطه معرفتشناسی دینی این است که آیا میتوان از راه عقل، دستکم، به بخشی از گزارهها و معرفتهای دینی دست یافت؟
اینگونه پرسشها پیشینهای کهن دارند و از گذشتهای بسیار دور مطرح بودهاند. در حوزه تفکّر مسیحی،[3] بسیاری از متکلّمان و فیلسوفان به این پرسشها پاسخ منفی داده و گفتهاند که عقل توان چنین مهمی را ندارد. شماری از آنها که به عقل بها داده و نقشی برای آن قائل شدهاند، در حالی که برخی از امور را فراعقلی دانسته، گفتهاند که عقلْ محتوای ایمان را مستند میسازد. همچنین، تعدادی از این متفکران نیز آموزههای دینی را عقلستیز پنداشته و گفتهاند که نه فقط عقل راهی به شناخت آموزههای دینی ندارد، بلکه این آموزهها با عقل تناقض دارند. بنابراین، از نظر این دسته از متفکران مسیحی، با عقل نمیتوان هیچیک از آموزههای دینی را شناخت
با شکلگیری عصر نوزایی (رنسانس) و جریان عقلمحوری، در اروپا الهیات مبتنی بر عقل رواج یافت. بر اساس این نگرش، آموزههای دینی باید از راه عقل اثبات شوند: تا آنجا باید از دین پیروی کنیم که بتوانیم آموزههای آن را از طریق استدلالهای عقلی اثبات کنیم. این خوداتّکایی یا استقلال عقل، جای دیدگاه سنّتی رایج را گرفت و برای آن به بدیل سرسختی تبدیل شد. با این حال، گروهی بدین نگرش روی آوردند که عقل در اثبات آموزههای دینی و متافیزیکی توانایی ندارد؛ از اینرو، در اینگونه گزارهها، نباید به عقل استناد کرد. گفتنی است که این نزاع در میان مسلمانان نیز کموبیش درگرفته است و برخی از آنها از منظری دیگر قائل شدهاند که نمیتوان از راه عقل آموزههای دینی را شناخت
در اینکه عقل به بخشهایی از دین (به ویژه احکام و فروع اخلاقی، حقوقی و;) راه ندارد تردیدی نیست. آنچه محل بحث است این است که آیا دستکم میتوان آموزههای اعتقادی بنیادین اسلامی را نیز با عقل شناخت؟ به نظر میرسد، پاسخ بسیاری از متفکران مسلمان به این پرسش مثبت است و عموم آنها معتقدند که از راه عقل میتوان به معرفت اینگونه گزارهها دست یافت، بلکه آنان بر وجوب نظر و بایستگی کسب معرفت، که عمدتا از راه عقل انجام میپذیرد، حُکم میکنند
بررسی پیشینه این بحث و ارزیابی دیدگاههایی که در گستره تاریخ در اینباره مطرح شدهاند مجال مناسب دیگری را میطلبد. آنچه لازم است در این نوشتار بدان پرداخته شود این است که راهحل صحیح مسئله چیست. به نظر میرسد، در شناخت آموزههای اعتقادی بنیادین، عقل نقشی اساسی داشته باشد. عقل عمدتا در دیگر حوزههای دین، همچون احکام عملی و فروع اخلاقی، نمیتواند به طور مستقل کارایی داشته باشد؛ امّا تعبّد در آنها مستند به تعقل است و ریشه در عقلانیت و اعتبار عقل در حوزه آموزههای اعتقادی دارد. این نظریه در میان متفکران مسلمان، به ویژه شیعیان، نگرشی رایج است. حتی اخباریهای شیعه نیز، به رغم نقلگرایی و نقد تلقّی عقل به مثابه ابزاری مستقل در حوزه دین، فقط در جریان قاعده «کلّما حکم به العقل حکم به الشرع» در حوزه احکام مناقشه کردهاند؛ امّا از نظر همین دسته، عقل ابزاری که با آن میتوان متون دینی ـ کتاب و سنّت، یا سنّت ـ را فهم کرد معتبر است. عموم این متفکران نیز در استناد به عقل، در حوزه اصول اعتقادی، با دیگر متفکران شیعه اتفاقنظر دارند.[4]
در اندیشه مغرب زمین، جریان بانفوذی مشاهده میشود که رهروان آن عقل را در دستیابی به آموزههای اعتقادی دین، حتّی اصل وجود خدا، ناتوان میدانند. به واقع، این متفکران چرا و چگونه به چنین رویکردی رسیدهاند؟ آیا در فلسفه دین با مشکل یا مشکلاتی روبهرو شدهاند؟ آن مشکل یا مشکلات کداماند؟
به نظر میرسد آنان در طول دو قرن اخیر با مشکلاتی معرفتشناسانه روبهرو شده و در واکنش به آن مشکلات بدین نتایج رسیدهاند. با کاوش در آثار این دسته از متفکران، میتوان مشکلاتی را که از نظر آنان حلناشدنی بودهاند اینگونه برشمرد
امتناع اثبات وجود خدا از راه عقل نظری
کانت با نقد عقل نظری، و بر اساس مبنای معرفتشناختی ویژه خود (مبنی بر تمایز میان پدیده و پدیدار)، چنین نتیجه گرفته که دستیابی به شناخت خداوند از راه عقل امکانناپذیر است؛ از اینرو، با چینش چند گزاره در کنار یکدیگر و اقامه استدلالی به کمک عقل، نمیتوان وجود خداوند را اثبات کرد. همانگونه که از راه حواس یا تجربههای حسی نمیتوان به معرفت خدا دست یافت، از راه عقل یا استدلالهای عقلی نیز نمیتوان به هستی خدا و دیگر موجودات مابعدالطبیعی به شیوهای معتبر پی برد
بیگمان، مبنای معرفتشناختی ویژه کانت، نقش تعیینکنندهای در این موضعگیری داشته است. از دیدگاه او، ما نمیتوانیم به شیء آنچنان که هست (پدیده) معرفت داشته باشیم، بلکه میتوانیم به شیء آنچنانکه بر ما پدیدار میشود و در ذهن ما انعکاس مییابد (پدیدار) معرفت داشته باشیم. وی وجود واقعیت یا شیء فینفسه را انکار نمیکند و در هستی آن تردید ندارد، امّا بر این باور است که ما نه از راه حواس بدان دسترسی داریم و نه از راه عقل؛ به همین علّت، راه شناخت آن بر ما مسدود است
از منظر کانت، ادراکْ در دو مرحله یا ساحت انجام میپذیرد: «حساسیت» و «فاهمه». در هر دو ساحت، مفاهیم (یا صوَری پیشین) شاکله ذهن را تشکیل میدهند. وی، در مرحله حساسیت، زمان و مکان را صور پیشین و ساخته ذهن میداند که با هرچه از طریق حواس به ذهن وارد شود آمیخته میشوند. همچنین، در مرحله فاهمه، مفاهیمی را همچون وحدت، کثرت، جوهر، علّیت، وجود، وجوب، کلّیت و جزئیت (تا دوازده مفهوم) قالبهای پیشساخته ذهن میداند و میگوید که این قالبها کلّیترین قالبهای فکر آدمی در رویارویی با جهان خارجاند. بدینسان، این مفاهیم فطری، صورتها و قالبهای موادّی به شمار میآیند که از خارج به ذهن راه مییابند. مفاهیم مزبور با هرچه به ذهن وارد شود آمیخته میشوند؛ آنچنانکه شیره معده با موادّی که وارد معده میشوند ترکیب میگردد. کانت اصل معرفتشناختی خود را مبنی بر تمایز میان پدیده و پدیدار از این راهحل نتیجه میگیرد. بر اساس این راهحل، شیء فینفسه و شیء پدیدار، یا آنچه فینفسه و مستقل از ذهن ما وجود دارد و آنچه بر ما پدیدار میشود و به ذهنمان راه مییابد (آن را میشناسیم)، با یکدیگر تفاوت دارند
از نظر کانت، حقیقتْ تفسیر دیگری غیر از تفسیر رایج دارد. او تفسیر تازه خود از حقیقت را «انقلاب کپرنیکی در فلسفه» نامیده است. تفسیری از حقیقت که از منظر وی دیگر باید دگرگون، و عکس آن طرح شود این است که تاکنون «معرفت» چنین تفسیر شده است: «مطابقت ذهن با اعیان و اشیای خارجی». از دید او، به علّت مشکلات این اصل، و اینکه تطبیق آن بر خارج دشوار است، این اصل را باید عکس نمود و «معرفت» را به گونهای دیگر تعریف کرد. از اینرو، معرفت عبارت است از: «مطابقت اشیا و اعیان با ذهن». بدینسان، برای اینکه به چیزی معرفت پیدا کنیم، آن چیز باید با ذهن مطابقت کند. کانت، در بیان این دیدگاه، از نظریه کپرنیک الهام گرفته است. پیش از کپرنیک، مردم میپنداشتند که زمین ثابت است و خورشید به دور آن میچرخد؛ چراکه به نظر میرسد زمین ثابت است، در حالی که خورشید از مشرق طلوع و در امتدادی حرکت میکند تا اینکه در مغرب از دیدهها پنهان میشود. امّا کپرنیک عکس این نظر را طرح کرد و گفت که زمین متحرک است و به دور خورشید میچرخد. بعدها، فرضیه کپرنیک با دلایل بسیاری به اثبات رسید. کانت میگوید: در فلسفه و معرفتشناسی، معرفت (یا حقیقت) را به «مطابقت ذهن با عین» تفسیر کردهاند و من اکنون آن تفسیر را برعکس میکنم و معرفت را به «مطابقت عین با ذهن» تعریف مینمایم
البته، کانت مدعی نیست که ذهن انسان اشیا را میآفریند، او میگوید: عین خارجی یا شیء فینفسه، برای معلوم شدن، باید رنگ ساختارها یا قالبها یا شاکلههای ذهنی را بپذیرد. بدینسان، اشیا از طریق چارچوب یا ساختار ویژه ذهنی ما معلوم میشوند و ما بدانها معرفت مییابیم. مادّه خارجی معرفت که شیء فینفسه است، با ورود به ذهن، با صورتها یا قالبهای ذهنی ترکیب میشود. ذهن انسان این ساختارها را بر موادّ ورودی خود تحمیل میکند تا موادّ ورودی معلوم شوند. بدون این فعالیت ذهنی، نمیتوان شیئی را شناخت. معرفت محصول مشترک ذهن و شیء فینفسه (نفسالامر) است. ذهن آنچه را به صورت تأثرات حسی دریافت میکند مادّه شناسایی قرار میدهد و به اقتضای ساختار معرفتی خود، صوَری جداییناپذیر بر آن مادّه میپوشاند؛ صوری که همان ساختارهای ذهنی و مفاهیمی همچون کلّی و ضروری هستند.[5]
به باور کانت، میان اشیا، چنانکه هستند و چنانکه بر ما پدیدار میشوند، تفاوت است؛ و ما فقط به پدیدارها (نه پدیدهها) دسترسی داریم. با ذهنهای مختلف، پدیدارها و نمودهای گوناگونی خواهیم داشت: ممکن است شیء برای فردی به گونهای پدیدار شود، امّا برای فردی دیگر به گونهای دیگر نمود یابد. دستهای از مفاهیم و مقولاتْ فطری و جزء جداییناپذیر ذهن آدمیاند. زمانی که آنچه به ذهن آمده است با مقولات ذهنی آمیخته شود، عمل فهم انجام میشود. گفتنی است که نمیتوان به ذات بود و پدیده معرفت یافت. بدینترتیب، از نظر کانت، ادراک آدمی محصول تفاعل ذهن و عین است. به عبارت دیگر، هنگامی که انعکاسهای خارجی ذهن با مفاهیم فطری ذهن آمیخته میشوند، ادراک یا فهم صورت میگیرد. از اینرو، خود واقعیت عینی را نمیتوان شناخت
پیامد راهحل کانت، به ویژه در فلسفه دین، آن است که هرچه زمانی و مکانی نباشد و در مقولهها یا ساختارهای ذهنی پیشین ما نگنجد معرفت انسانی بدان ممتنع است. از اینرو، معرفت به واقعیتهایی همچون خدا، نفس، و اختیار امکانپذیر نیست؛ چراکه این واقعیتها مجرّد (فرازمان و فرامکان) هستند، در حالی که ذهن ما بر زمان و مکان بنیان یافته است و چارچوبی زمانی و مکانی دارد. هرگونه استدلال بر امور ذکرشده جدلیالطرفین است و نمیتواند ما را به حقیقت رهنمون سازد
کانت در جای جای آثار خود، به این پیامد تصریح کرده است؛ از جمله، در تعارض چهارم عقل محض، بدین دستاورد «نقد عقل» میپردازد که استدلال عقلی بر وجود خداوند، مشحون از تعارض است؛ از اینرو، برای معرفت به وجود خدا، به کارگیری استدلال عقلی ممتنع است. ناگفته پیداست که از نظر وی، همانگونه که وجود خدا را نمیتوان از راه عقل نظری اثبات کرد، اثبات عقلی عدم او نیز امکانپذیر نیست. در هر صورت، بر اساس راهحل کانت، ما نمیتوانیم پدیدهها را شناسایی، و دربارهشان داوری کنیم یا اینکه حُکمی را نفی و اثبات نماییم. زمانی که بخواهیم پدیدهها را بشناسیم، به تناقضها یا تعارضهایی دچار میشویم که وی آنها را تعارضهای عقل محض نامیده است. او چهارمین تناقض را که به اثبات وجود خدا اختصاص دارد چنین بیان کرده است
4 وضع: در سلسله علل جهان، واجبالوجودی هست
- ۹۵/۰۴/۲۵