پروژه مقاله محمد تقی بهار تحت pdf دارای 23 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه مقاله محمد تقی بهار تحت pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه مقاله محمد تقی بهار تحت pdf
تولد بهار
ایا خراسان، دیگر چه خواهی از یزدان
زندگی و شعر بهار
تهمتن پوشید ببربیان
پهلوی ، تاج به سراندازید کاری ست
برسفله فرو نیاورم سر
گر فروشم کتاب در بازار
گزیده ای از شعرهای ملک الشعرای بهار
توشه ای کاندرین سرا باشد
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه مقاله محمد تقی بهار تحت pdf
این مقاله شامل بخشهایی به قلم محمدتقی بهار (درگذشته در 1 اردیبهشت 1330) است. حقوق معنوی آن بخشها برای محمدتقی بهار محفوظ است
بهار، محمدتقی. تاریخ مختصر احزاب سیاسی. تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1357، صص الف تا یج
سپانلو، محمدعلی. بهار. چاپ اول، تهران: طرح نو،
مصاحب، غلامحسین (سرپرست). دایرهالمعارف فارسی. چاپ سوم، تهران: امیرکبیر، کتابهای جیبی، 1381، صص 475 و
تولد بهار
درست 120 سال پیش در چنین روزی در منزل میرزا محمد کاظم صبوری ،ملک الشعرای آستان قدس رضوی در مشهد پسری به دنیا آمد که پدر نام اورا محمد تقی گذاشت. محمد تقی که بعدها راه پدر راپیشه کرد وبه شاعری پرداخت همان کسی است که در تاریخ از اوبه نام ملکالشعرای بهار نام برده شده است
بهار دروس نخستین را در نزد پدر دانشمندش که علاوه بر ملک الشعرایی آستان قدس رضوی دارای ثروت بالایی به ارث رسیده از پدرش حاج محمد باقر کاشانی ، رییس صنف حریربافان مشهد بود فراگرفت.وپس از مرگ پدر درحالی که تنها 18سال داشت ، تحصیلات ادبی خود را نزد مرحوم ادیب نیشابوری که از ادبا و شعرای مشهور بود و نیز سایر فضلای معاصر، دنبال کرد. وی مقدمات عربی و اصول کامل ادبیات فارسی را در مدرسه نواب در خدمت استادان آن فن تکمیل کرد. بهار به رسم معمول آن زمان بعد از درگذشت پدر ، به ملک الشعرای آستان قدس رضوی رسید اما این امر او را که در عفوان جوانی بود وسری پرشور داشت راضی نکرد وبر همین اساس به انتشار روزنامه بهار در مشهد اقدام کرد
بهار از سنین کودکی و در زمان حیات پدر قریحه ادبی خود را هر از گاهی نشان میداد و ذوق فطری و خدادادی خود را ضمن گفتار و کردار کودکانه آشکار می کرداینن در حالی بود که پدر نمیخواست فرزندش حرفه شاعری پیشه کند و بر همین اساس در تشویق او به شعرو شاعری کوتاهی کرده و او را به کسب و تجارت تشویق میکرد
اما چون بهار ذاتا شاعر بود و شاعر هیچگاه نمیتواند به عالم مادیات و کسب مال و منال قدم بگذارد ، به رغم آمال پدر و به ذائقه ذوق فطری و طبع سرشار ادبی دنبال سخنوری و شاعری و نویسندگی را گرفت و تا بدان پایه رسید که در فن خود شهرت فراوان یافت. بهار پس از فوت پدر در گفتن شعر، چنان مهارت به خرج داد که جز معدودی از استادان، سایر فضلای خراسان آن را باور نکرده و میگفتند اشعار پدرش را به نام خود میخواند
در همان ایام بود که موضوع مسافرت مظفرالدین شاه به خراسان، در مشهد شایع شد، بهار برای اینکه سمت ملکالشعرایی خود را پس از صبوری محرز سازد و خود را به شاه بشناساند اولین قصیده خود را برای عرضه داشتن به شاه پس از ورود به مشهد ساخت ، که مطلع آن این است
رسید موکب فیروز خسرو ایران
ایا خراسان، دیگر چه خواهی از یزدان
پس از مدتی بهار محیط مشهد را کوچک دید وراهی تهران شد ،البته در این مهاجرت که بیشتر اجباری بود عمال روس وانگلیس در خراسان که وجود وی را مانعی برای اقدامات خود می دانستند نیز بی تاثیر نبودند. او در سال 1336هجری شمسی انجمن ادبی دانشکده را در تهران تاسیس کرد و با دیگر ادیبان به فعالیت پرداخت. همزمان وی با شخصیت مستقل و خاصی که یافته بود وارد زندگی سیاسی و اجتماعی شد
بهار ازآن جمله جوانانی بود که در چنین جریانهای سیاسی حاد بدون تردید و دو دلی و با ایمان راسخ به صف انقلابیون پیوست و در واقع روح پرشور شاعرانه و احساسات تند میهن پرستانه او را ، هیچ دسته دیگری قانع نمیکرد
نخستین اشعار سیاسی و اجتماعی بهار در بین سالهای 1325و 1326قمری و هنگام کشاکش بین شاه و مجلسیان و سال اول بسته شدن در مجلس در روزنامه خراسان که آن هم محرمانه چاپ میشد، بدون امضا انتشار مییافت و بر دلهای آزادیخواهان مینشست
گوینده این اشعار و مقالات در ابتدا نامعلوم بود اما رفته رفته معرفی شده و مورد تحسین و ستایش عموم واقع شد، چنان که خود مینویسد: من در خراسان یکی از آنها بودم که از وضع تهران راضی نبودم و به انجمنهای سری ، سر می زدم و دست داشتم
در این هنگام در مشهد حزب تندرو و دمکرات قدرت بسیاری یافت و کمیته حزب دمکرات خراسان، انتخاب شد و بهار هم یکی از اعضای این کمیته بود. پس از تشکیل این کمیته، بهار روزنامه نوبهار را به امتیاز و مسوولیت خود به عنوان ناشر افکار حزب در مشهد انتشار داد. اشعار بهار زبان حال مردم، و نماینده افکار و آمال توده آزادیخواه بود و او با سرودههایش از اوضاع مملکت و امور سیاسی آن دوره انتقاد میکرد
بهار در دوره چهارم از شهر بجنورد ، در دوره پنجم از ترشیز و در دوره ششم از تهران به مجلس شورای ملی فرستاده شد. اما از اواخر دوره ششم در اثر جریانهای سیاسی خاصی که پیش آمده بود امکان فعالیتهای سیاسی از بهار سلب شد
بهار مدت یکسال در دارالمعلمین عالی که هسته نخستین دانشسرای امروزی است به تدریس تاریخ ادبیات ایران و همچنین به تصحیح کتابهای تاریخ سیستان ، تاریخ طبری ، مجمل التواریخ ، جوامعالحکایات و تالیف کتب درسی پرداخت. درهمین ایام بود که بهار در اثر دروغهای دروغپردازان، به اتهامهایی ناروا زندانی و چهارده ماه به اصفهان تبعید شد
دوره زندان و تبعید از پر بهرهترین سالهای زندگی ادبی او بوده است ، مثنوی کارنامه زندان، غزل معروف من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قطعه مفصل و معروف شباهنگ و قصاید دیگر را او در این زمان سروده است. بهار در سال 1324شمسی در زمان نخست وزیری دوم احمد قوام، به وزارت فرهنگ منصوب شد
وی در دوره پانزدهم نیز از تهران انتخاب شد و به مجلس رفت و ریاست فراکسیون دموکرات را به عهده گرفت ، اما کسالت مزاج و اختلافهایی که پیدا شده بود نگذاشت او در مجلس کار کند. بهار در سال 1326برای معالجه به سوئیس رفت و پس از بهبود در سال 1328 به ایران بازگشت، آخرین فعالیت اجتماعی بهار که در واقع از نظر او فعالیت سیاسی نبود، ریاست جمعیت هواداران صلح بوده است
دیوان شعرا، سبک شناسی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی و بیش از صد مقاله در زمینههای مختلف که در مجلات و روزنامههای روزگار آن زمان به چاپ رسیده از دیگر آثار ملکالشعرای بهار به شمار میرود. او همچنین به تصحیح کتابهای تاریخ سیستان، تاریخ طبری، مجمل التواریخ، جوامع الحکایات و تالیف کتابهای درسی عصر خود پرداخت و مجلههای نوبهار، تازه بهار و مجله دانشکده را نیز منتشر کرده است
محمدتقی بهار شاعر و نویسنده توانا و از رجال سیاسی ایران ملقب به ملک الشعرا و متخلص به بهار سرانجام یکم اردیبهشت سال 1330خورشیدی در گذشت و در شمیران ، در باغ آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد
خیز و طعنه بر مه و پروین زن در دل من آذر برزین زنبند طره بر من بیدل نهتیر غمزه بر من غمگین زنیک گره به طره مشکین بندصد گره بر این دل مسکین زنیک سخن ز دو لب شیرین گویصد گواژه بر لب شیرین زنخواهی ار زنی ره تقوا رازان دو زلف پرشکن و چین زنتو بدین لطیفی و زیباییرو قدم به لاله و نسرین زنگه ز غمزه، ناوک پیکان گیرگه ز مژه، خنجر و زوبین زنخواهی ار کشی، کش و نیکو کشخواهی ار زنی، زن و شیرین زنگر کشی، به خنجر مژگان کشور زنی، به ساعد سیمین زنگر همی بری، دل دانا برور همی زنی، ره آیین زنگه سرود نغز دلارا سازگه نوای خوب نو آیین زنبامداد، باده روشن خواهنیمروز ، ساغر زرین زنرو بهار از این سخنان امروزبر سخنوران خط ترقین زنزین تذرو و کبک چه جویی خیر؟رو به شاهباز و به شاهین زنشو پیاده ز اسب طمع و آنگاهپیل وش به شاه و به فرزین زنتا طبرزد آوری از حنظلگردن هوا به تبرزین زنتا جهان کژیت بننمایدکحل راستی به جهان بین زنگرت ملک و جاه برین بایدتن به ملک و جاه فرودین زنبنده شو به درگه شه و آنگاهکوس پادشاهی و تمکین زنشاه غایب آن که فلک گویدش:تیغ اگر زنی، به ره دین زنرو ره امیری چونان گیرشو در خدیوی چونین زنای ولی ایزد بی چون! خیزره بر این گروه ملاعین زنبر بساط دادگری پا نهبر کمیت کینهوری، زین زنگه به حمله بر اثر آن تازگه به نیزه بر کتف این زنخیمه خلاف اعادی رابرکن از جهان و به سجین زندین حق و معنی فرقان رابر سر خرافه پارین زناز دیار مشرق بیرون تازکوس خسروی به در چین زنپای بر بساط خواقین نهتکیه بر سریر سلاطین زنپیش خیل بدمنشان، شمشیرچون امیر خندق و صفین زنبا مداد تیره خون خصمبر بیاض دین، خط تزئین زنبر کران این چمن نوخیزبا سنان آخته پرچین زنتا به راستی گرود زین پسبانگ بر جهان کژ آیین زنچهر عدل را ز نو آذین بندکاخ مجد را ز نو آیین زنگر فلک ز امر تو سر پیچیدبر دو پاش بندی رویین زنطبع من زده است در مدحتنیک بشنو و در تحسین زنبرگشای دست کرم و آنگاهبر من فسرده مسکین زنتا جهان بود، تو بدین آیینگام بر بساط نو آیین زنمدد نما ای عشقفسا – غلامحسین موسیزاده(اندیشه)همیشه مایه ویرانی دلم این بودکه حکم چرخ خطا بود و چاره تمکین بودبه یک نگاه نظر میکنم به رفته ‡عمربه سالهای سیاهی که سرد و غمگین بودز استغاثه نشد مستجاب آمدنتاگر چه دیده پراشک ما خدا بین بودبیا که بی تو نگردد به کام ما این چرخهمیشه گردش ایام بر سر کین بودنگشت پای مرادم به پشت زین هرگزهماره دوش پر از زخم کهنه زین بودقمار بازم و با باخت الفتی دارمکه برد در ید نامردمان بی دین بودتو در قمار قیامت مدد نما ای عشقمرا که باختن هست و نیست آیین بودبده به وادی محشر تو خال بالا راکه خال بازی دنیا همیشه پایین بود
پس از مرگ صبوری در سال 1322 ه. ق. منصب وی و لقب ملکاشعرا به دستور مظفرالدین شاه قاجار به محمدتقی هجدهساله رسید. در دوران استبداد صغیر در سال 1328 ه.ق. بهار به مشروطهطلبان خراسان پیوست و در انتشار روزنامه خراسان با آنان همکاری کرد. وی شعرهایی را در این روزنامه چاپ میکرد، از جمله شعر معروف «کار ایران با خداست» با مطلع «با شَهِ ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست». این روند تا فتح تهران در 1 رجب 1327 ه. ق. (28 سرطان 1288) بهدست مشروطهطلبان و استعفای محمدعلی شاه ادامه یافت
پس از فتح تهران، بهار نویسندگی را نیز شروع کرد و اولین مقالات سیاسی و اجتماعیاش در طوس با امضای «م. بهار» و بعضی از مقالاتش نیز بدون امضا در حبلالمتین چاپ کلکته منتشر شد
- ۹۵/۰۱/۳۰